بت‌وارگیِ صندوقِ رأی

نویسنده

saeedhajarianp.jpg

چون امسال سالروز ترورِ من مصادف با انتخابات شده است، به نظرم می رسد که می توان به تبیین رابطه ی بین ‏خشونت و انتخابات پرداخت‎.‎


آیا صندوق رأی همان جعبه‌ی پاندوراست که جز مار و مور و لعنت و مصیبت در‎ ‎آن نیست یا، برعکس، صندوق ‏رأی تابوتِ خشونت‎ (coffin of violence) ‎است که‎ ‎دفنِ آن باعثِ ایجاد سکینه و طمأنینه در جامعه می‌شود؟


‏1) صندوق رأی و، به‌طور کلّی، انتخابات، قانون اساسی، پارلمان، احزاب، و‎ ‎حتّی نهادهای مدنی، برساخته‌های ‏تجربه‌ی بشری هستند و باید این ابداعات را‎ ‎ارج نهاد، امّا نباید آن‌ها را تقدیس نمود و تبدیل به بت کرد؛ چرا که‎ ‎بت‌واره‌شدنِ هر یک از این‌ها می‌تواند ما را از مضمون و محتوای آن‌ها‎ ‎غافل نماید. در عالمِ مقدّسات، می‌توان به ‏ضریحی متوسّل شد و بدان دخیل‎ ‎بست؛ امّا، در عالمِ عرفیّات، جایگزینیِ صندوقِ رأی با ضریح شرک‌آلود است‎ ‎و ‏می‌توان آن را، به اصطلاح، “بت‌پرستی سیاسی” نام نهاد؛ کما این‌که در‎ ‎عالم اقتصاد نیز با پدیده‌ای به نام ‏‏”بت‌وارگیِ کالایی” روبه‌رو هستیم که‎ ‎انسان را در خدمت کالا قرار می‌دهد، نه بر عکس‎.‎


مولوی در خلال یک داستان نکته‌ای ژرف را متذکّر می‌شود و آن این‌که برای‎ ‎برون‌رفت از افسونِ صندوق، آن هم ‏صندوقی که کمابیش مشابهِ جعبه‌ی‎ ‎پاندوراست، باید به قدرت و نیرو مجهّز شد‎:‎


تا ببیند مؤمن و گبر و جهود‎

که در این صندوق جز لعنت نبود


صورتِ صندوق بس زیباست لیک‎

از عروض و سیم و زر خالی‌ست نیک


چون تن زرّاق خوب و باوقار‎

اندر آن سَلّه نیابی غیرِ مار


خلق را از بند صندوق و فسون‎

کی خَرَد جز انبیاء و مرسلون


در نبی ان استطعتم فانفذوا‎

این سخن با جنّ و انس آمد ز هو


گفت منفذ نیست از گردونتان‎

جز به سلطان و به وحیِ آسمان

ملاحظه می شود که مولوی با استفاده از این آیه (یا معشر الجنّ و الانس‏‎ ‎ان استطعتم أن تنفذوا مِن أقطار السّماواتِ ‏و الارض فانفذوا و لاتنفذون‎ ‎الاّ بسلطان) می خواهد نشان دهد که هر صندوقی استعداد تبدیل شدن به فیتیش‎ ‎یا ‏افسون‌گر را دارد و می تواند آدمی را دچار سودازدگی کند. و تنها راهِ‎ ‎برون‌رفت از سودای صندوقِ بی‌محتوا ‏تجهیز به قدرت است‎.‎

‏2) چرا، در انتخابات، لای و لجنِ رسوب‌کرده در اعماقِ ساختارِ سیاسی به‎ ‎سطح سیاست کشیده می‌شود و ‏صحنه‌های ناهنجاری را در مقابل چشم مردم به‎ ‎نمایش می‌گذارد؟ مثلاً در انتخابات اخیرِ کنیا که باعث کشتار جمع ‏کثیری از‎ ‎مردم شد یا وقایعی که در پاکستان روی داد و به ترور خانم بوتو منجر شد. و‎ ‎چرا راه دور برویم. در ‏همین ایران خودمان، در این چند ماهه، بی‌اخلاقی‌های‎ ‎فراوانی را شاهد بوده‌ایم. و حتّی یک قربانی، که مرحوم ‏آیت‌اللّه توسّلی‎ ‎باشد، را هم از ما گرفته است‎.‎


برای پاسخ به این سؤال، لازم می‌دانم که، تا حدودی، رابطه‌ی خشونت و توانِ جامعه‌ی مدنی را تبیین کنم‎.‎

اوّلاً: در نقطه‌ی صفر ما جامعه‌ی مدنیِ منحل شده ای را داریم. در این‎ ‎جا کلّیّه‌ی صورِ دموکراسی، بدون محتوا و ‏بدون خشونت، مشاهده می‌شود‎. ‎مثلاً در زمان شاه، بعد از کودتای 28 مرداد، که جامعه‌ی مدنی ضعیف شده‎ ‎بود، ‏احزابی وجود داشتند، پارلمانی بود، انتخاباتی بود؛ امّا، بدون خشونت،‎ ‎یک نوع دموکراسیِ صوری، نمایشی، و ‏توخالی برپا بود. از 28 مرداد به بعد،‏‎ ‎گمان ندارم که خشونتی در انتخاباتی رخ داده باشد‎.‎


ثانیاً: در نقطه‌ی ثبات، همان‌طور که در نمودار دیده می‌شود، خشونت پایین‎ ‎است، امّا جامعه‌ی مدنی قوی‌ست؛ ‏یعنی نیروهای اجتماعی به خود سازمان‎ ‎داده‌اند و مشتقِ آن‌ها، که نیروهای سیاسی باشند، در فضای سیاسی‎ ‎‎(polity) ‎به رقابتِ قانون‌مند مشغول‌اند و نوعی فرهنگِ دموکراتیک ایجاد شده است که‎ ‎مردم با آن خو گرفته‌اند. و ‏این‌گونه است که این دیگِ سیاست را هر چه هم‎ ‎بزنیم، لای و لجنِ چندانی بالا نمی‌آید. مثلاً نمونه‌ی خوبش اروپای‎ ‎شمالی‌ست و نمونه‌ی اسلامی‌اش را می‌توان در انتخابات اخیر مالزی دید که‎ ‎حزب طرفدار آقای انور ابراهیم ‏رقابت قانون مندی را با حزب طرف دار آقای‎ ‎احمد بداوی پیش بردند؛ در حالی که در همین مالزی، ده سال پیش، ‏آن قصّه‌های‎ ‎عجیب و غریب را برای آقای انور ابراهیم علم کرده بودند‎.‎


ثالثاً: در نقطه‌ی اوج، که می توان به آن نقطه‌ی بحرانی‎ (Critical point) ‎هم گفت، وضعیّت طوری است که ‏نوعی مهار و موازنه بین نیروهای سیاسی به وجود‎ ‎آمده است، امّا، به علّتِ ضعفِ جامعه‌ی مدنی، هر آن امکان ‏دارد که از سمتِ‎ ‎چپ منحنی به پایین سقوط کنیم. لذا، وظیفه‌ی نیروهای دموکرات آن است که این‎ ‎نقطه‌ی بحرانی ‏را، با تقویتِ نهادهای مدنی، پشت سر گذاشته و فرایند‎ ‎دموکراسی را بازگشت‌ناپذیر نمایند‎.‎

‏3) امّا ایران در وضعیّت فعلی جایش کجاست؟


ایران نه آن چنان در وضعیّت خشونت بار قرار دارد، مثل کنیا (یعنی در‎ ‎نقطه‌ی اوج) و نه مثل زمان شاه در ‏وضعیّت آرامش قبرستانی و دموکراسی صوری‎ ‎قرار دارد (یعنی نقطه‌ی صفر). نقطه‌ای بین این دو وضعیّت، ‏وصفِ حالِ ماست؛‎ ‎چون، بالاخره، در این چند ساله بسیاری از نهادهای مدنی تخریب شده‌اند و‎ ‎نهادهای حلّ ‏منازعه ناکارکرد شده‌اند، احزاب بی‌رمق گردیده‌اند، و حتّی‎ ‎بوروکراسی تضعیف شده است. امّا، به هر حال، ما ‏چاره‌ای نداریم جز این که‎ ‎این گردنه را پشت سر بگذاریم و به نیروهای اجتماعیِ واقعاً موجود تکیه‎ ‎کنیم. برای ‏گذار از این گردنه، خیلی تدارک لازم است و نمی‌توان، مثلاً‎ ‎نزدیک انتخابات، با بسیجِ پوپولیستی گمان کرد که ‏می‌توان این کتل را رد‎ ‎کرد. ضرب المثل قدیمی‌ای داریم که می گوید: “جویِ پایِ کتل فایده‌ای‎ ‎ندارد”. در قدیم ‏بعضی چاپاردارها به قاطرهایی که بار یا مثلاً هودجی بر‏‎ ‎پشتشان بود، در پای کتل، جو می‌دادند که بخورند و آن ‏سربالایی را بالا‎ ‎بروند. امّا، اغلب، بی‌فایده بود و به آن‌ها می گفتند که شما باید این جو‎ ‎را از سال‌ها قبل، آهسته ‏آهسته، به قاطر می‌دادید تا امروز بتواند این کتل‎ ‎و گردنه را بالا برود‎.‎

در پایان، لازم است چند نکته‌ای هم درباره‌ی منحنیِ مورد اشاره توضیح دهم‎.‎


اوّلاً: باید دقّت کرد که ممکن است که گاهی جامعه‌ی مدنیِ نامرئی‌ای وجود‎ ‎داشته باشد که به چشم سیاست‌گزاران و ‏محقّقین نیاید؛ مثلاً فرض کنید که،‎ ‎در زمان انقلاب، شاه جامعه‌ی مدنی‌ای را که پشتوانه‌ی انقلاب بود نمی‌دید:‏

‎ ‎شبکه‌ی عظیمی از روحانیان، مساجد، و سازمان‌دهیِ توده‌ای و “خرده قدرت” ‏‎ ‎که، به قول فوکو، یک‌مرتبه تجمیع ‏شد و بنیان سلطنت شاه را برافکند به چشم‎ ‎نمی آمد. نمونه‌ی دیگر اخوان المسلمین در مصر است که دولت، با ‏زور، مانع‎ ‎از بروز عینی آن‌ها شده است، امّا اگر کوچک‌ترین روزنی پیدا کنند در سراسر‎ ‎کشور سازمان خود را ‏تشکیل خواهند داد. و جالب است بدانید که آن قدر اخوان‎ ‎المسلمین در جهان اسلام گستردگی دارد که من اخیراً ‏جایی خواندم که شاخه‌ی‎ ‎ایرانی آن هم تشکیل شده است‎.‎


ثانیاً: دقّت در مورد جامعه‌ی مدنیِ الجزایر، قبل از سرکوب آن توسّط ارتش،‎ ‎نشان می‌دهد که در خاورمیانه این ‏امکان وجود دارد که نیروهای ضدّدموکراسی،‎ ‎از طرق دموکراتیک، به خود سازمان بدهند و قدرت را به دست ‏گیرند و به تخریب‎ ‎نهادهای دموکراتیک و مدنی دست یازند. پس، گاهی ممکن است جامعه‌ی مدنی‎ ‎ضدّدموکراتیک ‏عمل کند‎.‎


به عنوان نتیجه گیری برای صندوق سه حالت را می‌توان تصوّر کرد‎:‎


در حالت اوّل، صندوق، در نقطه‌ی صفر، بی‌محتوا و صوری می‌شود‎.‎


در حالت دوّم، صندوق، در نقطه‌ی اوج، تبدیل به جعبه‌ی پاندورا می‌شود‎.‎


و در حالت سوّم، صندوق به صندوقِ سکینه و طمأنینه تبدیل می‌شود‎.‎