چهره نگاری برای من همواره معنایی فراتر از تصویر کردن چهره افراد داشته است. صورتگری برای من بازتاب درکی است که از انسان دارم.
بعد از شنیدن خبر اسیدپاشیهای اخیر در اصفهان به سراغ چهرههای قدیمی رفتم که به تاثیر از نقاشهای قدیمی کشیده بودم و آنها را با تاثیرپذیری از رخدادهای اخیر دوباره نقاشی کردم.
چهرههای سوخته از زخم اسید، در این تصاویر یادمان بغضِ فروخوردهی زنان ایران است که درد و رنج را تحمل میکنند و با استواری و شهامت ایستادهاند.
اسید پاشان از گسترش این مقاومت میترسند و از اینکه زنان و جوانان بهرغم گذشت دههها از قانونی شدن اجباری همچنان به آنها نه، میگویند خشمگیناند. آنها با آسیب رساندن به دیگران روی ترسهای خود سرپوش میگذراند.
در هر جامعه گروههایی هستند که حاضرند هر کاری بکنند تا دیگران مانند آنها زندگی کنند. حتی در اروپا نیز چنین موجوداتی یافت میشود. آنها در خانه شما را میزنند و میخواهند شما را به راه راست هدایت کنند! آنها فرقههایی کوچک و در حاشیهاند و در برخی از کشورها مطرودترین آحاد جامعه. رفتار آنها کموبیش به رفتار مستهای دائمالخمر میماند.
در خیابانهای شلوغ اروپا و یا در مراکز خرید، انجیل به دستانی را میبینید که فریاد بیدارباش سر میدهند و مردم را از روز جزا میترسانند. فریاد آنها چون عربده مستان نوعی فرافکنی است و مادامی که رنگ خشونت به خود نگیرد تحمل یا بهتر به گویم ندیده انگاشته میشود. نفرت پراکنی و گفتار مروّج خشونت اما جرم تلقی میشود و در صورت اثبات در محاکم قانونی مورد مجازات قرار میگیرد وقتی سر گذر خطابه میخوانند و خلأیق را به راه راست میخوانند.
پدیده شگفتآور در ایران پخش گسترده نفرت پراکنی از تریبونهای رسمی است. نفرت پراکنی در ایران نه تنها غیرقانونی نیست که گفتمان مسلط بر جامعهٔ است و در لفافه امر به معروف و نهی از منکر تبلیغ میشود، غافل از آن که حقنه کردن جزمیات به دیگران، نشان از تعارض عرف آمر با معروف جامعهٔ دارد شاید به همین خاطر هم هست که چنین گروههایی در ایران از توسل به هیچ خشونتی فروگذار نیستند. اسیدپاشی از خوفناکترین این خشونتهاست.
اسیدپاش در واقع فردی جاهل و جبون است و از انقراض هنجارهایش و طرد شدن در جامعهٔ میترسد. جرئت ارتکاب چنین خشونت حیرتانگیزی نه بازتاب شهامت او که نشان هم سویی گفتمان مسلط با هنجارهای اوست.
باید پذیرفت که باورهای جمعی میتوانند به وسایل مرگباری در دست حاکمان بدل شوند. آنها که همه جامعهٔ را مجرم و تهدید بالقوه برای بقای خود میبینند برای زهرچشم گرفتن و پیشگیری از تهدیدهای جدی و یا احتمالی , سراغ بیدفاعترین آحاد جامعهٔ میروند.
اسیدپاشی بر چهره زنان رهگذر فقط یک جنایت نیست؛ عملی است حساب شده برای گسترش ترس در بین تمامی اقشار جامعهٔ و بهویژه گروهی از زنان که به تحمیل هنجارهای فرهنگ مسلط تن ندادهاند.
اسیدپاشی بر چهره زنان اثبات این آموزه تاریخی است که اگر مذهب آلت دست سیاست ورزان شود, جان و مال کسی در امان نخواهد ماند. اسیدپاشی بر چهره زنان اثبات این آموزه تاریخی است که اطمینان مطلق و تغییرناپذیر حاکمان به محق بودنشان خطرناک است و به آنها و طرفدارانشان شجاعتی کاذب برای سلب امنیت بیگناهان میدهد.