نویسنده:محمد چرمشیر.کارگردان:رضا حداد. بازیگران:مهناز افشار.بابک حمیدیان.سیامک انصاری.رضا بهبودی.ستاره پسیانی.نگار عابدی.پانته آ پناهی ها…طراح صحنه:سیامک احصایی. طراح لباس:گلناز گلشن.موسیقی:گروه دارکوب
تنوع دیدگاه، تکثر و چندصدایی از ویژگی های مهم تئاتر تجربی است.تئاتری که به واقع به دلیل اینکه واسطه ای برای آنکه صدای غالبی درآن حضور ندارد،میتوان یکی از دمکراتیکترین اشکال تئاتری باشد که به هر گروه یا شخص اجازه عرضاندام میدهد. در تئاتر ایران اما از آنجایی که بسیاری از مرزها و قواعد درهمریخته،و تقریبا میتوان گفت هیچ تعریفی در جایگاه درست خود قرار ندارد تئاتر تجربی نیز با بدفهمیها و مشکلات فراوانی روبهرو است.از یکسو آنچه بهعنوان تئاتر تجربی در ایران شناخته میشود در بطن و بدنه تئاتر حرفهای قرار دارد و همین خود امکان بسیاری از جسارتها و ساختارشکنیها را از آن میگیرد و از سوی دیگر نمیتوان تفکیک چندانی میان آنچه تئاتر تجربی یا تئاتر حرفهای در ایران خوانده میشود قائل شد چرا که نه در قواعد فنی و تکنیکی و نه در ترکیب بازیگران و اعضای گروه مرزبندی مشخصی میان این دو شکل وجود ندارد…از سوی دیگر نه تئاتر تجربی در ایران توانسته منبع الهام و ابداع چندانی برای تئاتر حرفهای باشد و نه مسئولان و مدیران تئاتری در پی آن بودهاند که فضا و جایگاه مشخصی چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ اجرایی برای این نوع اجراها تعریف کنند.اجراهایی که قطعا بر اساس واکنش های جامعه به گره های رفتاری خود محسوب می شود…بنابراین قرار گرفتن هنر در وضعیت «واکنش» صرف باعث می شود نقش ها گم شود. و هر اثر و اتفاقی به نسبت وضعیت واکنش و نه ماهیت اثر سنجیده شود، اینچنین می شود که تعدادی از تجربی ترین آثار تاریخ هنر این سرزمین عین تئاتر استاندارد محسوب می شوند از آن سو هم آثاری را با امضای تئاتر تجربی می بینیم در حالی که نه در ساختار و نه فرآیند خلق هیچ دلیلی برای تجربی بودن آنها وجود ندارد…رضا حداد هم در نمایش “آمدیم،نبودید،رفیتیم”،تلاش می کند تا به گونه ای خلاقه واکنش های مخاطب را به رویدادهای محیطی خود به تصویر و توصیف کشاند.رویدادهایی که در متن مدرن محمد چرمشیر آمده و حداد در مقام کارگردان آن را به تصویر می کشد. نمایش مدرن، نمایش تضادها است، تضادهایی که در برخورد با مخاطب میتواند به سنتزی به نام تاویل تماشاگر تبدیل شود. “آمدیم،نبودید،رفتیم” سرشار از این تضادهای زیبایی شناختی است که در این جستار بخشی از تضادهای موجود در اثر را آشکار و به بررسی لایههای پنهان آن خواهیم پرداخت.
بزرگترین تضاد این نمایش در شکل کلان به برخورد اجرا با مقوله ادبیات و در شکلی جزیی به مسئله روایت مربوط میشود. در این نمایش ادبیات حضوری گسترده دارد.روایت،خط و محتوای احیای درام “پینوکیو”است. به نوعی پینوکیو و شخصیت های درون آن را میتوان وامدار ادبیات و جهان آن دانست اما در عین این وابستگی اثر به ادبیات، شاهد گریز آن از ادبیات نیز هستیم چرا که هیچ کدام از این شخصیتها به شکل متعارف شخصیتپردازی نمیشوند، از کلام کمترین بهره را میگیرند و چندان در پی روایت یک داستان نیستند بلکه این شخصیتها در یک بافت اجرایی قرار میگیرند، از ادبیات بریده میشوند و در فضای اجرا به بخشی از عناصر اجرا بدل میشوند که چندان وابسته به ادبیات نیست و حتی در تضاد با آن قرار دارد.
از دیگر سو و در حوزه روایت نیز این تضاد خود را آشکار میسازد از یک سو “آمدیم،نبودید،رفتیم” نمایشی روایت گریز است که از آغاز تا پایان داستانِ سرراستی را برای مخاطبش بازگو نمیکند اما در همان حال ما دراین اثر با تعدد روایتها رو به رو هستیم و میتوان گفت به ازای هر دایرهای که در صحنه این نمایش وجود دارد، یک روایت مستقل نیز وجود دارد. این تعدد روایت خود عامل اصلی روایت گریزی اثر است چرا که همزمانی روایتها باعث میشود تماشاگر نتواند هیچ کدام را به شکل مستقل پیگیری کند و در واقع با خرده روایتهایی مواجه میشویم که هیچ کدام دردل یک روایت کلان قرار نگرفتهاند.
رضا حداد اثری خلق میکند، چندوجهی. “پینوکیویی” که او برای ما اجرا میکند این توان را دارد که از چند وجه مورد خوانش قرار بگیرد و این چندوجهی بودن نه از ماهیت طبیعی اثر هنری، بلکه از ساختار هنری اثر او نشأت میگیرد. اجرا،تاکید بر این نکته است که این چند وجهی بودن از شرایط طبیعی اثر او نیست، بلکه عناصر شکل دهندهاش خودآگاه یا ناخودآگاه به شکلی در کار هم قرار گرفتهاند که امکان این خوانشهای متفاوت را برای مخاطب ایجاد میکند. شیوه یا شکل اجرایی نمایش بیش از هر چیز قابل تعمق، تأمل و دفاع است. شکلی که با دور اندیشی و درایت سر و سامان گرفته، در آن می توان ریشه های اصیل را درک و دریافت کرد. کلام که در دوره هایی مبنای ارتباط در تئاتر بوده، در این نمایش به درجه صفر کاربردی خود نزدیک می شود. با آن که در لحظاتی پینوکیو،پدر ژپتو و دیگران زبان باز می کنند و حرف هایی می زنند، اما چون این حرف منطبق با کارکرد اصولی و کلاسیک دیالوگ در نمایشنامه نویسی است، شکل تازه اش از آن به عنوان یک عنصر متحرک و پویا برای رسیدن به کارکردی متفاوت و عمدتاً زبان شناختی سمت و سو پیدا می کند. واژگان، دیگر شکل هدفمند برای پیش برد قصه و ایجاد شخصیت پردازی ندارند؛ حتی در فضاسازی هم دخالت چندانی نمی کنند. بلکه واژگان به صورت غیر معمول و غیر عادی ادا می شوند.
مهمترین توان نمایش”آمدیم،نبودید،رفتیم، در جای دیگری است. تضاد سنت و مدرنیتهای که به آن بارها در صحنه اشاره می شود، در جوامعی که این دو مقابل هم قرار میگیرند هم شکلی هجو به خود میگیرد و هم شکلی تراژیک،و اینجا چون شکلی هجو به خود میگیرد طبیعی است که ما را بخنداند. اما خنده تمام آن چیزی نیست که از این تضاد حاصل میشود. در جاهایی هم این تضاد در جوامع باعث ایجا فضاهایی تراژیک میشود و این نمایش هر دو وجه این تضاد را در خود دارد.
با نگاهی به مجموعه بازی های این گروه بر صحنه به این نکته دست پیدا می کنیم که شخصیت پردازی های هر یک از بازیگران اصلی در حد و اندازه ی سطح و سادگی باقی مانده است.برزو ارجمند، سیامک انصاری، مهناز افشار وحتی رضا بهبودی و شبنم فرشادجو بازی های خود درآثار پیشین خود در قالب تصویر و تئاتر را تکرار و تکرار می کنند. در مقابل بازیگرانی که اجرا کننده یک تیپ مشخص بودهاند، موفق شدهاند که تیپهای خود را با بداعت و تجربهای تازه ارائه دهند. به همین دلیل از بازیها آنچه در ذهن میماند و قابل اشاره است، ستاره پسیانی و بابک حمیدیان در نقش روباه مکار و گربه نره،پانته آ پناهیها در نقش دزد دریایی و خسرو پسیانی در اجرای پینوکیوست که توانستهاند با اجرای خلاقانه و پرجاذبه تیپهای خود، لحظاتی جذاب را در نمایش ایجاد کنند. نمایش مشخصاً در صحنههای گفتوگویی و مبتنی بر متن از خلق آن و لحظهای جذاب یا دست کم قابل اشاره، عاجز است.