“هر آنچه سخت و استوار است، دود میشود و به هوا میرود”؛ این سخن مشهور کارل مارکس این روزها شواهد پرشماری در جمهوری اسلامی دارد. رهبر جمهوری اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، به رخنه و تأثیر “تهاجم فرهنگی” نه تنها در جامعه که تا اندرونیهای بیت خود اعتراف کرده است.
آیتالله خامنهای تصریح میکند که “بچّههای ما ـ نوههای بنده ـ اسم بازیکنان و ستارههای فوتبال دنیا را خیلی خوب بلدند، یکی یکی همینطور مکرّر اسم اینها را میآورند؛ این طرفدار این است، آن طرفدار آن است، لباس نمیدانم فلان تیم فرنگی را این میپوشد، آن یکی لباس تیم دیگر را میپوشد، امّا اسم مثلاً فرض کنید که فلان دانشمند معاصر خودشان را نمیشناسند؛ اسم بیاوری نمیشناسند کیست.”
قابل تأمل است که رأس نظام سیاسی این سخنان را در جمعی بیان میکند که یا سالها ـ و برخی چند دهه ـ است در حکومتاند، و یا بر رأس نهادهایی نشستهاند که در جمهوری اسلامی برخوردار از رانت نفت، یکهتاز حوزهی فرهنگ محسوب میشوند.
کسانی چون احمد جنتی و غلامعلی حداد عادل و حسن رحیمپور ازغدی، عضوهای افتخاری و حقیقی این شورا هستند؛ و روسای سازمانهای عریض و طویلی چون صداوسیما، تبلیغات اسلامی، فرهنگ و ارتباطات اسلامی، و البته آموزش و پرورش عضو حقوقی آن.
۳۵ سال سلطهی بلامنازع حکومت در عرصهی آموزش و پرورش و رادیو و تلویزیون و دیگر دستگاههای تبلیغاتی و فرهنگی حاصلاش نفوذ و تأثیر “تهاجم فرهنگی” شده تا حتی اندرونیهای رهبر جمهوری اسلامی. و راهکارهای رأس نظام سیاسی برای مقابله با تهاجم فرهنگی، میشود پیشنهادهای غریب یا فیالمجلسی که وی حتی نام آنها را از یاد میبرد (مثل “لیلی”). آیتالله خامنهای در همین نشست از رواج بازیهای کامپیوتری انتقاد میکند و راهکار میدهد: “بیایید بازی تولید کنید، بازی ترویج کنید، همین بازیهایی که بنده حالا اسم آوردم (الک دولک و گرگمبه هوا) و دهتا از این قبیل بازیها را ترویج کنید.”
آیتالله خامنهای بحران هژمونی جمهوری اسلامی را نمیپذیرد، اما همزمان به وضع وخیم نظام در برابر “تهاجم فرهنگی” و نیز شرایط ناگوار آسیبهای اجتماعی اشاره میکند. او به افزایش اعتیاد و طلاق و جنایت و فساد مالی در کشور اذعان میکند، اما افسوس که از نگاه شخص اول نظام، مشکل اصلی نه اقتدارگرایی و سرکوب آزادیهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و بیکفایتی و ناکارآمدی مدیران ارشد نظام و نیز رویکردهای متصلب و ایدئولوژیک حکومت، که همان “تهاجم فرهنگی” است. اینگونه از نظر رهبر جمهوری اسلامی: “یکی از همین تأثیرات تهاجم فرهنگی دشمنان، افزایش سرقت مسلّحانه از بانکها است.”
و راهحلها، همچنان حیرتانگیز: “به نظر بنده اساسیترین کار هم این است که مبنای علمی و فلسفی تحول علوم انسانی باید تدوین بشود.” و این درحالی است که دیری است به چوب تهدید و خشونت و ارعاب و سانسور، اغلب استادان و صاحبنظران علوم انسانی در ایران یا منزوی و خانهنشین شدهاند، یا کولهبار مهاجرت بستهاند، و یا در زندان محبوساند.
وقتی نفر نخست نظام چنین مواضعی را ابراز میکند، و به ریشهیابی بحران هژمونی نظام نمیپردازد، یا آگاهانه، بحران اقتدار آن را نادیده میگیرد، و خود را در رأس امپراتوری شیعی میداند، قابل پیشبینی است که رئیس نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها نیز مدعی شود: “موج انقلاب اسلامی تمدن غرب را به انزوا برده و نتیجهی آن فروپاشی غرب از درون خواهد بود.”
و البته وقتی جامعه و فرهنگ، با چنین مضمون غیرواقعی و نگاه متوهمانهای ارزیابی شود و با چنین مواجههی مکانیکی روبرو گردد، و حاکمان گمان برند همهچیز با دستور و از بالا، قابل حل و فصل است، نتیجه فرامینی خواهد شد چون اظهارنظر هفتهی گذشته امام جمعه پایتخت. آنجا که موحدی کرمانی، خطیب منصوب رهبری، تهیه و انتشار یک سیدی مخصوص مغازهها و خانوادهها را پیشنهاد داد که “از لحظهای که در مغازه باز میشود این سیدی فعال شود و تا در مغازه است با صدای بلند پخش شود” و در کوی و برزن فریاد کند و به شهروندان پیوسته یادآوری که حجاب خود را حفظ کنند، بلکه وضع فرهنگ اینگونه بهبود یابد.
فرهنگی که ۳۵ سال است از سانسور و اعمال محدودیت و خشونت علیه دگراندیشان و روشنفکران در رنج است، و حکومت با تمام ابزارهای مسلح به درآمد نفت، نتوانسته آنگونه که دستگاه ایدئولوژیکاش میخواسته، شکل دهد. درحالیکه روزنامههای غیرخودی، سانسور و توقیف میشوند یا ناچار به خودسانسوری، و روزنامهنگاران و نویسندگان، خانهنشین و منزوی و زندانی، دیری است که روزنامهها و رسانههای خودی حکومت نیز دیگر خریداری ندارند و نمیفروشند. وزیر ارشاد از آمار ۷۱ درصدی مخاطبان شبکههای ماهوارهای میگوید، و محمدرضا حیاتی، مجری پرسابقه سیما از بیرونقی دکان تلویزیون جمهوری اسلامی: “شبکههای ماهوارهای مخاطب را از پای تلویزیونهای ما کنار کشیده؛ این چیزی نیست که بشود آنرا انکار کرد.”
از ادعاهای ایدئولوژیک رهبر جمهوری اسلامی، چه باقی مانده وقتی خود وی اعتراف میکند نوههایش نیز نام ستارههای غربی را بهتر از نام دانشمندان ایران میشناسند. دستگاه خشونت و وحشت و سانسور جمهوری اسلامی دستکم در حوزهی فرهنگ و جامعه، چنانکه مارکس گفته، “دود” شده و به هوا رفته است.