زنده‌گیِ باشکوهِ آقای کریمی

نویسنده

» فصل پنجم

روایتِ صوتی زنده‌گی نصرت کریمی

 

توضیح: روایتِ صوتی زنده‌گی نصرت کریمی که نویسنده و اجراکننده‌اش حامد احمدی است پیش از این در برنامه‌ی “برداشتی دیگر” که بخشی از برنامه‌ی رادیویی “شهیار قنبری”- “قدغن‌ها”- بود از پرشین رادیو پخش شده. شنیدن دوباره این روایت که در چهار قسمت نوشته و اجرا شده می‌تواند مروری باشد بر بخش‌های کم‌تر گفته و شنیده شده‌ی روز و روزگار یکی از مهم‌ترین هنرمندان معاصر؛ نصرت کریمی.

 

قسمت اول- رویای چارلی

کودک بی‌این‌که سیما و شمایلی از چاپلین داشته باشد، مثل همه‌ی کمدین‌های بزرگ تاریخ، از خنده به درد و از درد به خنده می‌رسید. دیگر کسی از میان جمعیت جشن فریاد نمی‌کشید “نصرت جون! چارلی شو!” که او دیگر خودش بود. نصرت کریمی. سینماگر و بازی‌گر محبوب که مردم برای دیدن‌ش، از خانه‌ی افسرده بیرون می‌زدند، از کوچه‌ی سرخورده گذر می‌کردند تا به سینما برسند. تا نور باز بر پرده بیفتند و جشن صدا و تصویر ایرانی راه بیفتد. کودک دیگر خود ِ رویا شده بود.

روایت کامل را بشنوید.

 

قسمت دوم- بن‌بستِ محلل

عفت عمومی که حالا چادر سیاه سر می‌کند، صورت‌ش را سالی به دوازده ماه هم بند نمی‌اندازد و یک بند زیر لب ورد و دعا می‌خواند، از این محکمه به آن دادگاه می‌رود تا به یاری فربه‌گی‌اش هر پرونده‌ای را قطورتر بکند. واقعیت تلخ و اصول بیوگرافی هم درهای زندان را باز می‌کنند به روی هنر و هنرمندان. نصرت کریمی در زندان! جرم ساخت فیلم محلل! یکی به راوی وحشت‌زده بگوید در این مجلس بی‌حیا، رویا کجاست که به دادمان نمی‌رسد. واقعیت تلخ پوزخند می‌زند و می‌گوید گیس‌های گیس‌بریده را از ته زده‌اند. اصول بیوگرافی می‌گوید رویا؟ نمی‌شناسم. جزو روایت نیست. حالا اصلن با وجود عفت که عمومی هم هست، با رویا چه‌کار داری؟ عفت عمومی چادرش را به دندان می‌گیرد و زیر لب می‌گوید استغفرالله. رویا؟ حاشا!

روایت کامل را بشنوید.

 

قسمت سوم- تیغِ سانسور؛ تیغِ کاکتوس

نصرت کریمی بی‌توجه به این همه چرک و میکروب، زنده‌گی خودش را می‌کند. صبح به صبح با آواز رویا که صدای‌ش کمی خش برداشته اما هنوز و همچنان درست و کوک می‌خواند از خواب بلند می‌شود. با کودک بازیگوش‌ش سراغ خمیرهای بازی‌اش می‌رود و با هم صورتک می‌سازند. از صورتک بقال و بزار بگیر تا حاکم و ضحاک که همه در یک قابلمه کوچک پخته و سفت می‌شوند تا مرد منزوی شده، در خانه‌اش همه مردم سرزمین‌ش را بازسازی بکند و با دست خالی تصویری بسازد از آن چه هست! عصرها که می‌شود، برای خسته‌گی در کردن و گذران زنده‌گی و معاش، به سراغ کاکتوس‌های این فصل می‌رود. ساخت تیزرهای آموزشی برای تلویزیون درباره‌ی آلوده‌گی هوا و تنظیم خانواده. نصرت همیشه معلم، از آموزش دادن تیغ و پلیدی هم نمی‌گذرد. آن‌ها را هم می‌خواهد آدم بکند در روزگار قدیس شدن دیو و دد.

روایت کامل را بشنوید.

 

قسمت چهارم- زنده‌گی باشکوهِ آقای کریمی

این همه سال که نبودید، چیزی از شما کم نشده. روزگار بدون شما حرام شده اما شما بدون این روزگار هنوز هستید. پر از انرژی و زنده‌گی. با سری پر از رویا و دستی تر از هنر. تخیل زندانی و ممنوع نمی‌شود و شما برنده‌ی این نبرد نابرابر هستید. آن جوان متولد بهمن ۱۳۵۷ خیلی زود لای چرخ دنده‌های نفرت و کینه پیر شده و مثل کفتار نعش به نیش می‌کشد و شمای نود ساله، جوان ِ جوان، هنوز خلق می‌کنید. شما متولد می‌شوید و جوان‌پیر انقلابی مرگ تولید می‌کند. شما امتداد زنده‌گی هستید. نه فقط در دخترتان ماندانا، پسرتان بابک و نوه‌ی زیبای‌تان آلما، که همه چهره‌ای از هنر هستند، که در دست‌های‌تان که از گِل، هنر می‌سازد. شما هنوز رویا را دارید. که یک تار موی‌ش که هرگز نمی‌گندد، می‌ارزد به هزار هزار فیلم و نمایش و کتاب که زیر سایه‌ی انقلاب فرهنگی و عفت عمومی روی خشت افتاده‌اند.

روایت کامل را بشنوید.