پس از آنکه سازمان ملی برآوردهای امنیتی امریکا در آخرین گزارش خود اعلام کرد “ایران تا سال 2003 در تلاش بوده تا سلاح هسته ای تولید کند اما این تلاش در همان سال متوقف شده است”. بسیاری شتاب زده به موضوع پرداختند و گفتند با این ترتیب “خطر حمله نظامی به ایران کاملا منتفی شده است”. اما بلافاصله ریئس جمهوری امریکا تصریح کرد “ایران یک خطر بوده، ایران یک خطر است و ایران یک خطر خواهد بود اگر به تکنولوژی سلاح اتمی دست یابد.“
پس از اظهارات وی از سوی کارشناسان نظرات سنجیده تری شنیده شد. به خصوص بر این پایه که وی گفته است: “ایران اگر برنامه غنی سازی خود را برای از سرگیری برنامه تولید سلاح هسته ای مورد استفاده قرار دهد به سلاح هسته ای دست می یابد.”
واکنش مقامات رسمی ایران تا ساعات اولیه پس از اعلام گزارش مثبت و منطقی بوده است. اما در جمع نظرات اعلام شده خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، ایرنا، به همان زبان رایج رادیکال های حکومت ایران خبر را انتشار داده و گزارش اطلاعاتی امریکا مبنی بر صلح آمیز بودن فعالیت های هسته ای ایران را «اعتراف» نامگذاری کرده و مدعی شده گزارش “محرمانه” بوده و اطلاعاتی از آن به بیرون “درز کرده است”.
کلمات به کار گرفته شده از ذهنیتی نشأت می گیرد که سیاست گذاری را در “اعتراف” و مهر “محرمانه” زدن بر همه تحقیقات، خلاصه کرده و مبانی علمی و تحقیقاتی آن را نمی شناسد. تصور بر این است که امریکا یک ”شخص” است و این شخص زیر فشار و شکنجه “اعتراف” کرده و اوراق پرونده محرمانه اش به دست دیگران افتاده است. کلمات به کار گرفته شده از سوی ایرنا همان کلماتی است که مخالفان تنش زدایی سال ها به کار برده اند. گرداندگان ایرنا یادشان رفته است که در سال 2003 یک ریئس جمهور معتقد به تنش زدایی در عرصه بین المللی در ایران روی کار بود و تعطیل تولید سلاح هسته ای در دوران ریاست جمهوری خاتمی از درستی سیاست تنش زدایی خبر می دهد. اگر گزارش موهبتی برای دولت ایران است آن را مدیون عقل سیاسی هستیم، نه رجز خوانی و بلوف زنی تبلیغاتی.
از شیوه خبررسانی عوامل مرتبط با رادیکال های ایرانی که بگذریم، نظرات اعلام شده در گزارش باعث شده است دولت های اروپایی بیش از پیش از راه حل حمله نظامی فاصله بگیرند. هرچند عموما عقیده دارند با اجرای سیاست تشویق و فشار ایران را در سال 2003 متقاعد به تعطیل تولید سلاح هسته ای کرده اند.
در مجموع نظریه ای در جهان تقویت شد که به موجب آن احتمال گشایش باب مذاکرات بیش از گذشته قابل تصور است. البته اگر آن زبان پرخاشگر که فقط نمونه ای از آن نقل شد دیگر بار صحنه بازی را در هم نریزد و گریبان ایران را به دست تندروهای جهانی نسپارد.
آنچه مسلم است صحنه بازی به نفع ایران تغییر می کند. کار بر جنگ طلبان امریکایی سخت می شود. میانه روهای درون حاکمیت امریکا تسهیلات بیشتری برای اصرار بر مذاکره به دست می آورند. دنباله روی اروپا از امریکا با موانع تازه مواجه خواهد شد. روسیه و چین از قدرت دفاعی بیشتری برای پیشگیری از حمله نظامی برخوردار می شوند. اما باید پیاپی تکرار کرد “کج فهمی های سیاسی و بلوف و رجزخوانی که در حاکمیت ایران سخنگویان زورمندی دارد باید مهار بشود.”
صرف نظر از شادمانی هایی که در فضا موج می زند، گزارش اخیر به تعلیق غنی سازی اورانیوم که محور اصلی بحران هسته ای ایران وغرب است اشاره ای ندارد. یک نظر کارشناسی که به واقعیت نزدیک است این است که اساسا تا کنون اعلام نشده بود ایران به سلاح هسته ای دست یافته تا این گزارش در نفی آن تأثیرگذار بشود. بلکه همواره امریکا و اروپا تعلیق غنی سازی اورانیوم از سوی ایران را پیش شرط مذاکره اعلام کرده اند. بنابراین نمی توان امیدوار بود گزارش اخیر از میزان تنش مرتبط با خواست غرب مبنی بر تعلیق غنی سازی توسط ایران چیزی بکاهد. حتی سازمان ملی برآوردهای امنیتی امریکا توجه داده که ایران تا سال های 2010 و 2012 امکانات تهیه سلاح هسته ای را در اختیار ندارد. بنابراین گزارش مورد بحث دستیابی ایران به سلاح هسته ای را غیر ممکن اعلام نکرده است.
با این وصف گزارش زمینه نیرومند تبلیغاتی در اختیار ایران می گذارد. ایران می تواند از آن بهره برداری کند و با اعتماد به نفس بیشتر و ضمن حفظ موازین بین المللی و عرف دیپلماتیک بر مواضع خود تا جایی که منافع ملی را به خطر نیاندازد اصرار ورزد.
دلایل سیاسی انتشار گزارش هرچه باشد، نتیجه به نفع دولت ایران است. احتمال دارد نفوذ عوامل دولت آینده در امریکا یعنی دموکرات ها این گریزگاه را از هم اکنون پیش روی ایران گشوده اند تا پس از روی کار آمدن آنها، نشستن پای میز مذاکره آسان تر بشود. همچنین احتمال دارد عواملی از همین دولت کنونی که نمی خواهند قصه عراق تکرار بشود راه را بر انجام تحقیقات و انتشار به هنگام آن هموار ساخته اند. حتی ممکن است گزارش با علم و اطلاع ریئس جمهور امریکا فرصت انتشار یافته باشد. هریک از فرض ها را که بپذیریم باید بگوییم تدوین کنندگان سیاست های کلان در امریکا حمله نظامی به ایران را مفید به حال منافع ملی امریکا نمی دانند. اما ایرانیان اگر سیاست را مجموعه امکانات تلقی کنند باید بدانند یافته های سیاسی ابدی نیست و باید برای حفظ آن به سود منافع ملی خود تلاش کرد. در هم ریختن صحنه بازی با رجزخوانی و بلوف زنی هنر نیست، بلکه از دست دادن فرصت ها و امکانات است.
بهره برداری هایی که دولت ایران از این رویداد خواهد کرد فعلا قابل پیش بینی نیست. اگر دولت ایران در واکنش به آنچه پیش آمده زبان تحریک آمیز سیاسی را کنار بگذارد و در صحنه جدید نرم و هموار حرکت کند منافع ملی تأمین می شود. اما اگر انتشار گزارش از سوی یک ابرقدرت را حمل بر قدرت لایزال و جاودانه خود کند همه رشته ها پنبه می شود. عقل حکم می کند تا همان گونه که دولت امریکا از حمله به عراق تجربه اندوخته، دولت ایران هم تجربه های گذشته را مبنای سیاست گذاری های جدید قرار دهد. مقتضیات ملی و بین المللی ایجاب نمی کند همان حرکات انقلابی مانند بالا رفتن بچه ها از دیوار سفارت امریکا دیگر بار به صورت درشت گویی، اهانت و خود بزرگ بینی در حوزه دیپلماسی تکرار بشود.
اما ایرانیان از آنچه پیش آمده چه بهره ای می برند؟
آنها شادمان شده اند و احساس می کنند خطر حمله نظامی از بیخ گوش ایران تا حدودی دور شده است. یک نگرانی بزرگ هم در جمع آنها موج می زند: مبادا دولت ایران از رویداد اخیر مانند دیگر فرصت ها برای سرکوب بیشتر منتقدان و مخالفان استفاده کند. مبادا دولت ایران نقض گسترده حقوق بشر را با اتکا به تبعات گزارش منتشره که گونه ای همدلی بین المللی با ایران را فراهم ساخته با شدت بیشتری ادامه بدهد.
نگرانی جدی است و اینک وفت آن است تا دولت ایران به شهروندان خود بیشتر بیاندیشد و به بهانه همسویی با بیگانگان، فعالان مدنی را زیر ضرب قرار ندهد. ایرانیان به فرصت هایی برای نقد و بررسی مسائل در شرایط امن احتیاج دارند. لازم است جامعه مدنی را از آن ترس و دغدغه خاطر که گریبانش را می فشارد نجات بدهند. وفت آن است دست از سر فعالان حقوق زن بردارند. دانشجویان را در بیان نظرات و عقایدشان آزاد بگذارند. آزادی بیان را که ابزار اطلاع رسانی است از مطبوعات دریغ ندارند و هنرمندان ایرانی را زیر تیغ سانسور بیش از این لگد مال نکنند.
شهروندان دولتی که احساس امنیت نمی کنند و پیاپی مدیران کشور به آنان می گویند که فعالان جامعه مدنی عموما مزدوران خارجی هستند، از احتمال ثبات دولت متبوع خود لزوما خوشحال نمی شوند. شادمانی مردم موکول به آن است که ثمراتی از ثبات نصیبشان بشود. مثل امنیت برای اهل نقد و نظر و پژوهش، امنیت برای اهل اندیشه، امنیت برای مطالبات صنفی، دانشجویی، قومی و مطالبات زنان.
در غیر این صورت حکومت به تنهایی پیروزی های خود را جشن می گیرد و مردم در حریم خصوصی خود دور از نظر حاکمان، ثبات حکومت ناشکیبا و ناقض حقوق بشر را به سوگ می نشینند.