این هم آخرین نوشته از “نوشته های منیرو روانی پور” که دروبلاگش بعد از اشاره به حرف هائی که خواهد نوشت آورده:
«مانی رائو» را هم حتما معرفی خواهم کرد که یک نویسنده زن هندی است دوچرخه سوار که از هونک گونگ تا امریکا و کانادا و… با دوچرخه و کشتی و… زیرپا گذاشته. دو روز پیش توی کافی شاپ دانشگاه باهم قرار گذاشتیم و کلی حرف زدیم از نویسنده و یا شاعر ی که قبلا دیده بود و از عربستان سعودی آمده بود تعجب میکرد. میگفت نادیا دائم به همه می پرید و دائم میگفت ما آزاد آزادیم…. گفتم این بیماری خاص ابلهانی است که خودشان را هنرمند یا دانشمند فرض میکنند.
خوشبختانه غوغای سفر احمدی نژاد تمام شده و تلویزیونهای به یک عقلانیت خبری رسیده انداگر عقلانیتی درکار باشد.
هر نسلی، شاهد جنگی بوده است
نویسنده وبلاگ “کوپه شماره هفت” به این موضوع پرداخته که در ایران، تقریبا هر نسلی شاهد یک جنگ خانمان برانداز در دوران حیات خود بوده است:
تا سه چهار سال پیش هر بار که 31 شهریور میآمد و یاد هشت سال دفاع مقدس و آن روز و شب های پر از ترس و هراس زنده میشد، به بچههایی که در این نوزده سال از سال 67 تا امروز به دنیا آمدند غبطه میخوردم که نمیدانند جنگ و زندگی در سایه مرگ یعنی چه؟
خوشحال بودم که کیان و کیمیا خواهرزادههایم از صدای بوق ممتدی که به همراه “توجه، توجه؛ علامتی که هم اکنون میشنوید…” نمیترسند. از اینکه نمیدانند جنگ یعنی خوابیدن در پناهگاه یعنی دربه دری، یعنی صفهای طولانی نفت در سرمای زمستان، یعنی تب و ذات الریه، یعنی.. خوشحال بودم که یک نسل از نسلهای این سرزمین سایه شوم جنگ را ندیدهاست.
اما این روزها مگر میشود روزنامهها و خبرگزاریها را ندید و به یاد جنگ نیافتاد. مگر میشود زمانی که نیروهای مسلح پشت سر هم بیانیه آمادگی میدهند و آن سوی دنیا نشستهگان تهدید میکنند به این فکر نکرد که این سرزمین را نفرین جنگ کردهاند. تمام نسلهای این سرزمین جنگ را به خود دیدهاند. به یاد میآورم که نخستین روزی که به مدرسه رفتم صدای هواپیماهای بیگانه را بالای سر شهرم شنیدم.
همانطوری که پدرم دوسال بعد از ورود متفقین به ایران به دنیا آمده بود و پدربرزگم که از ورود نیروهای روس و انگلیس در اولین جنگ بینالملل به شهر مشهد خاطره داشت و پدر پدربزرگم که خاطرهای تیره از جنگ هرات را به یاد میآورد.
عاشقان خدمت، نه تشنگان قدرت
همایون خیری در “آزاد نویس“؛ روز پنجم هفته نگاری اش را به پیشنهاد کرزای به مخالفان اش برای گفتگو و مذاکره اختصاص داده اما سری زده به ماجرای فدراسیون فوتبال و در انتها نوشته :
اینکه علی آبادی بشود رئیس فدراسیون فوتبال یعنی ایشان مجبور است وقت بیشتری برای فوتبال بگذارد و این با مسئولیت او به عنوان رئیس تشکیلات ورزش تناقض دارد. خوب ایشان اگر این همه توانایی دارد چرا نمیرود رئیس فدراسیون یک رشتهای بشود که نیاز به حمایت بیشتری دارد؟ فوتبال که دیگر از زور قرمزته - اس اسهته دارد میترکد که!
اینکه علی آبادی هم خودش را به زور دارد به فدراسیون فوتبال تحمیل میکند، بدعتیست که آخرش به اینجا خواهد رسید که برای تیم ملی هم کارمند استخدام کنند. این هم میشود مثل مجلس که بعضیها از روز اول توی مجلس بودهاند تا روز بازنشستگیشان. همه هم که شکر خدا عاشقان خدمتند نه تشنگان قدرت! آدم که از عشق جنون میگیرد همین جاها معلوم میشود.
ممکن است اوضاع بدتر شود!
نویسنده وبلاگ “خط قرمز” با اشاره به رای گیری ریاست فدراسیون فوتبال و ماجراهای پیش آمده در حین آن، خوانندگان اش را به موضوع جالبی توجه داده است:
فیفا گفته بود آییننامهی فدارسیون فوتبال ایران خوب نیست و باید عوض شه. آییننامه گویا طوری بود که باعث دخالت دولت در امور فدراسیون میشد. به سلامتی آییننامه هم عوض شد و حالا آقای علیآبادی رییس تربیتبدنی، دارن میشن رییس فدراسیون فوتبال.
این فقط یه نمونهی کوچکه که نشون میده قانون اساسی ایران رو وردارین بجاش چه میدونم قانون اساسی سوییس رو بذارین، یه بار ممکنه اوضاع بدتر هم بشه!
امید را باید ساخت
سوسن شریعتی در صفحه شخصی اش از سایت “احسان شریعتی“؛ حاشیه ای بر «در گرگ و میش راه” اثر زینت دریایی نوشته است که مجله هنری موج هم آن را منتشر کرده است:
«در گرگ و میش راه»، خاطرات زینت دریایی، « تلاش مداوم زنی در جامعه ای بسته و مردسالار» است، اما فقط این نیست. حکایت «دختر»ی از «روستا»یی به نام سلخ، در «جزیره» ای به نام قشم در کشوری به نام ایران است که می کوشد همه این مرزها را (زن بودن-روستا-جزیره-) طی کند بی آنکه برای این عبور، جغرافیای روستای خود را ترک کرده باشد، اما فقط این نیست.
زن بودن او نقطه آغاز یکسری برگذشتن های دیگر است. بر گذشتن از جغرافیای آگاهی های جزیره ای، جغرافیای سنن. نشان دادن این امر که اتفاق را می توان به تجربه بدل ساخت و تجربه را واسطه ای برای رهایی. نشان دادن این حقیقت که تجربه آزادی، تجربه تنهایی نیز هست، به خودوانهادگی، پذیرش خطر، قرار گرفتن در معرض. اینکه سنت با زن چه می کند؟ این را همه می دانند. با سنت اما چه می توان کرد را همه نمی دانند. زینت چرا: انکار کرد یا تسلیم شد؟ هیچکدام. آن را دور زد یا با آن روبرو گشت؟ هر دو. میشود امیدوار به تغییر بود یا امر واقع را باید امر مقدر پنداشت؟ امید را باید ساخت.
امنیت و احساس امنیت و نقش مطبوعات زرد
محمد الیاس در وبلاگ “واژگون” بعد از مقایسه هفت هزار قتل سالیانه در نیویورک و فقط یکصدو نود و هفت قتل عمد در تهران و البته به نقل از یک مقام نیروی انتظامی، می نویسد:
واقعیت این است که جامعه ما از منظر امنیت اجتماعی در سطح بسیار بالایی است. اما واقعیت دیگر این است که احساس امنیت با خود مقوله امنیت متفاوت است. مساله این است که جامعه بتواند شهروندانش را از نظر ذهنی نیز به آرامش و امنیت برساند. رویکرد نیروی انتظامی بیش از برقراری امنیت باید ایجاد امنیت روانی جامعه باشد.
جامعه ما جامعه امنی است ولی بعضی از نشریات زرد و بعضی صفحات حوادث روزنامه ها با بزرگ نمایی حوادث معدود خشونت بار آرامش و امنیت روانی جامعه را مغشوش می کنند تا پولی به جیب بزنند. در واقع ایجاد حس نا امنی برای این ژورنالیست ها حکم کالایی را می یابد که با تجارت آن کاسبی آنان رونق می یابد.
باورهای نادرست و زیانبار اقتصادی
حامد قدوسی در “یک لیوان چای داغ” درباره کاهش نرخ بهره و رابطه اش با نرخ تورم و اثرات تورمی آن می نویسد و از اظهارات مقامات مالی ایران اظهار شگفتی می کند:
این بحث کاهش تورم در اثر کاهش نرخ بهره را اولین بار احمد توکلی مطرح کرد و متاسفانه الان فراگیر شده و کسی هم نمی پرسد که آیا اصلا حرف معتبری هست یا نه. در این سرمقاله سعی کرده ام که کمی راجع به اشتباهات نهفته در این استدلال توضیح بدهم.
در خبرهای هفته مجله اکونومیست آمده بود که بانک مرکزی چین به منظور مقابله با تورم در این کشور نرخ بهره کوتاهمدت را برای پنجمین بار طی سال میلادی جاری «افزایش» داده و به ۲۹/۷درصد رساند. این همان سیاستی است که علم اقتصاد برای مهار تورم در کوتاهمدت پیشنهاد میکند. دلیل موضوع این است که با افزایش نرخ بهره جذابیت مصرف در دوره فعلی و به تبع آن تقاضا و نرخ تورم کاهش مییابد.
این در حالی است که رییس جدید بانک مرکزی ایران در جلسهای که هفته گذشته در دفاع از طرح پیشنهادیاش برای تغییر مکانیسم نرخ بهره برگزار کرده بود، به صراحت این نقد گروهی از مخالفان را که «افزایش نرخ بهره باعث افزایش تورم میشود» پذیرفته و صرفا گفته است که باید برای این اثر منفی چارهای اندیشیده شود. به عبارت دیگر بانک مرکزی ایران در باب رابطه بین نرخ بهره و تورم باوری دارد که به کل با آن چیزی که ادبیات علم اقتصاد پیشنهاد میکند، متفاوت است.