و این تازه اول موبایل است

مسعود بهنود
مسعود بهنود

po_masoud_01.jpg

آن چه پریروز در زنجان اتفاق افتاد، باید از خوابمان بیدار کند. نه دفعه اولی است که یک صاحب مقام دست به دامن یک ‏دختر زده است، نه مخصوص ایران است، و نه ریاکاری در امثال معاون دانشگاه زنجان یا آن فرمانده نیروی انتظامی ‏خلاصه شده است که خود را متعبد و مومن، دلخون و فدائی نهی از منکر نشان دهند اما چون به پنهان می رود آن کار ‏دیگر می کند. سابقه این تزویر اگر از همان زمان حافظ شروع شده باشد هم دست کم ششصد سال تاریخ ریاکاری است.‏

حتی بهره گرفتن گروه های سیاسی از این گونه حوادث برای کوبیدن رقیبان هم تازه نیست اما آن چه تازه است این که یکی ‏با موبایلی که همه در دست هایشان هست از صحنه فیلم بگیرد و یکی آن را با فشار دادن دکمه ای در یوتیوب قرار دهد و به ‏مدت چهار ساعت سی هزار نفری تماشا کنند. یعنی حاج آقا تیر از کمان گذشت. گیر افتادن مچ جناب معاون دانشکاه ‏منصوب آقای زاهدی وزیر علوم دولت احمدی نژاد عالمگیر شد. اگر بپرسید متهم را چرا این گونه نشانی دادم در حالی ‏که آقای زاهدی و آقای احمدی نژاد را در این ماجرا تقصیری نیست، پاسخم این است: چون همین ها هستند که الهی بودن ‏دولت و هزینه کردن در راه امام زمان را به رخ می کشند و دنیا را به علت شیوع فساد به سخره می گیرند. چون همین ها ‏هستند که خود را مرکز دایره امکان گرفته اند و تا کسی با آنان هست از همه بدی ها برکنارست و اعتبارنامه اش را امام ‏زمان امضا کرده اما چندان که برگشت آقای جوانفکر برای همین است که قلم را بگرداند و شبانه دانش جعفری جاه طلب بی ‏سوادی شود که برای نزدیک شدن به دشمن امام زمان را رنجانده است. پورمحمدی هم دست کم از او ندارد. تازه چه بگوئیم ‏از کسانی مانند طهماسب مظاهری که هنوز هم مقاومت می کنند و دل امام زمان را خون. از این روست که نام اینان آورده ‏شد در ماجرائی که به ظاهر تقصیری در آن ندارند.‏

هر کس و هر جامعه با یک صدا بیدار می شود. برخی با صدای زنگ کلیسا و برخی با اذان موذن، عده ای با صدای وزش ‏نسیمی از خواب می گذرند. و هم کم نیستند که مانند شاه سلطان حسین زیر منبر می خوابند و فرمان می دهند که بر منبر ‏نفس به نفس روضه عاشورا بخوانند چنان بلند که در تمام محلات اصفهان شنیده شود، و چنان کردند، پس نشنیدند صدای ‏ستوران محمود را. قشون محمود – سلف طالبان – نیامده بودند روضه بشنوند برای غارت آمده بودند. پس پاتخت صفویه ‏جایگاه شیخ طوسی را محاصره کردند. چندان گرسنگی حاکم شد که نوشته اند موش و گربه خوردند مردم اصفهان و کشیش ‏شاهد نوشته دخترکی درگذشت پدر سینه وی به خنجر درید و در دهان گذاشت به سد جوع. شاه خواب زده که فخرش به این ‏بود که مردم او را نه شاه سلطان حسین بلکه ملاحسین بنامند ناگزیر تاج سلطان اسماعیل محبوب ترین شاه همه تاریخ ایران ‏و تبرزین شاه عباس سازنده ترین شاه همه تاریخ را خود دو دستی تقدیم محمود کرد که مادرش در حال گاز زدن ترب سیاه ‏در عقب قافله می آمد. ‏

به همین کرشمه و شلختگی تمدنی که نشانی هایش را فرنگیان داده اند در کتاب هایشان اگر بخوانید، به باد رفت. اگر ثبت ‏تواریخ را درست بدانیم سه بار هر بار سی و چهل قاطر آثار هنری و جواهر و طلای ساخته که پاره ای از تکه هاش هم ‏اکنون در موزه های عالم هست بار شتر شد و به قندهار رفت و از آن جا تکه تکه شد و به کجا رفت و یا در کدام خاک ‏پنهان ماند چه کس می داند. مهم نیست این ها، مهم آن آرامش و تمدنی است که فکر می سازد و سازندگان اندیشه را در دل ‏خود جا می دهد، قرار و استقرار و نظمی که جامعه را از وضعیت قرون وسطائی به موقعیت فرهنگساز ترقی می دهد… ‏همه رفت و رفت و رفت تا چشم گشودیم قرن معجزه بار نوزدهم به نیمه رسیده بود و معجزه یک نفر بود آن هم نامش ‏میرزا تقی خان امیرنظام بود، همو که نه می گذاشت به بهانه روضه خوانی کار آبله کوبی تعطیل شود و نه به مداح صله می ‏داد. او را کشتیم و چهل سالی دیگر خفتیم که به بیداری حاجتمان نبود.‏

‏ اما به هر حال آئین چراغ خاموشی نیست. بیداری حاجت انسان است و اگر بیداری در آئین ما باشد باید یکی از همین ‏صداها بیدارمان کند لابد.‏

ما که ایرانیان باشیم، حتی بدون نیازی به تاریخ باستان که چیزی از عظمتش برای ما به جا نمانده و چیزی از افتخاراتش به ‏نسل ما نرسیده، بدون نیازی به آن تاریخ که هر از گاه برای فریب خلق بادش می دهیم، خلقی هستیم با سر سوزن علاقه ای ‏به این وطن و خرده ذوقی، و هنری. بی آن که هنر نزد ما باشد و بس، دیگر نمی توانیم در حجر زندگی کنیم. موبایل فقط آن ‏نیست که از جعبه بازش می کنیم و به برق می زنیم و با فشار تکمه ای از احوالات ضعیفه در خانه با خبر می شویم، و ‏امکان می یابیم که خبر نزول وجود شریفمان را به گوش خدمه برسانیم. موبایل یعنی فیلم، یعنی عکس، یعنی بگیر و دکمه ‏ای را بزن و رفت به جائی که دیگر بازگشتش نیست. حالا تو به صلابه بکش. فرمان بده عاملش را پیدا کنند. دستور صادر ‏کن که سایتش را هک کنند. فتوا بده به راحت کردنش از زندگی، چنان که شده است و می دانیم. اما کار به سامان نمی رسد. ‏یعنی می رسد اما از این راه نمی رسد.‏

در فیلمی که در یوتیوب هست، بدون آن که کار ما باشد داوری، که قضاوت کار قاضی است و کار هر کس نیست، این که ‏شخصی که در مقام معاون دانشگاه تا یک لحظه پیش هارت و هورت می کرد و برای دانشجوها خط و نشان می کشید حالا ‏در برابر بچه ها مانند جوجه ای به دام افتاده و هی به در و دیوار می زند، برای آن موبایل است. پیش از آن صدای سم ‏ستوران محمود افغان را نشنیده، فکر این بخش را نکرده بود.‏

در همین هفت هشت سال که اینترنت عمومی و ملی شده در ایران، نگاه کنید به اثری که در رفتار اجتماعی ما گذاشته. یکی ‏اش این که همه کسانی که در مقام و موقعی بودند و هستند تا همین اواخر به آسانی به دیگران فقط به صرف این که ‏مخالفشان بودند تهمت های بزرگ می زدند، اما حالا دیگر می ترسند از تهمت زدن. مگر آن که مانند کیهان و کیهانیان ‏فرمان عاقبت خود بریده باشند.‏

اگر محاسبه شود که هر یک از صاحب نامان در سی سال گذشته در نماز جمعه و یا مصاحبه ها و یا سخنرانی هاشان، چه ‏تهمت ها به آدم ها زده اند که عملا بعدا خلاف آن ثابت شده، تعدادشان قابل شمارش نیست. و کسی هم قصد شمارش نداشت ‏و به نظر می آمد که اصلا نه آخر پایئزی هست و نه شمارشی. اما نگاه کنید که همین کسان در سال های اخیر چند خطابه ‏درباره ضرورت خودداری از اتهام، ضرورت رعایت آبروی مردم ادا کرده اند. و این تازه اول موبایل است.‏

کوتاه تر از دیوار آقای امامی کاشانی دیواری نمی شناسم مثال را از ایشان قرض می گیرم. ‏

آیا آقای امامی هیچ قابل شمارش می داند مواردی که اتهامی به کسی زده، بدون آن که مطمئن باشد. به نظرم قابل شمارش ‏نیست و میزانش بسیار زیادست اما حالا یک تن پیدا شده، که عباس پالیزدار نام دارد و رفته در دانشگاهی و انطاقیه فرموده و ‏از جمله نام از آقای امامی را هم آورده در میان مفسدان البته که در مملکت اسلام کسی چنین مزخرفاتی را پخش نمی کند از ‏صدا و سیما و جرات ندارد چاپ کند در نشریات، اما دکمه ای و فشاری و ارسال به یوتیوب، آن وقت ماجرا جهانگیر می ‏شود. گوش کنید در نماز جمعه این هفته آقای امامی بدون آن که نام بیاورد از موضوع، از ته دل چه نفرین ها کرد. چه وعده ‏های سخت و تند داد تهمت زنندگان را. از مکر خداوند ترساندشان که بالاترین مکرهاست. حالا آیا آقای امامی در همین مقام ‏فعلی و یا در هر مقام دیگر که قرار گیرد تصور می کنید آسان و مانند سابق با دل مطمئن به دیگران تهمت خواهد زد. باورم ‏نیست.‏

ما دیگر نمی توانیم تاریخ را طوطی وار بخوانیم، شعار طوطی وار بدهیم. طوطی وار زندگی کنیم، طوطی وار خود را به ‏مردن بزنیم مگر راه خلاصی از قفس به دست آید. چون یک مرتبه جوانی پیدا می شود و بسیاری از مضامینی را که لقلقه ‏لسانمان شده است با موبایل ضبط می کند و در یوتیوب می گذارد و باید جوابش را داد.‏