همه دخترخاله پسرخاله بودند!
واقعاً من هنوز نمیدانم جمهوری اسلامی ظرف دو سال چکار کرد که همه با هم فامیل شدند. از آنطرف که ریشوها و چادریها از دم خودشان و دیگران را “خواهر” و “برادر” صدا میکردند، از اینطرف هم که همان ریشوها و چادریها از هر دختر و پسری میپرسیدند “چه نسبتی دارید؟” میگفتند دخترخاله پسرخالهایم و یا اگر قدری بیشتر جرأت پیدا میکردند میگفتند “نامزدیم”. نامزد بودن باز دو پله از سایر روابط جلوتر بود چون هنوز با هم فامیل نشده بودند، قرار بود که انشالله فامیل بشوند. واقعاً من گاهی فکر میکنم که اگر جمهوری اسلامی بهجای حکومت و بیت و نظام، تمام ایران را دفترخانه و محضر کرده بود، باز هم ملت خیلی کمتر از این حرفها با هم فامیل میشدند.
برای گشتهای کمیته و گروه ضربت و سایر گشتهائی که با نامهای مختلف و فداکاری و ایثار و از خود گذشتگی، “در پشت جبهه”، راه را بر پیشروی دشمن میبستند، مهم همین این بود که با اینکه تمام ایران را با هم فامیل کرده بودند، باز هم بدانند که دخترها و پسرها با هم چه نسبتی دارند. مسخرهترین سوال عالم این بود: خواهر شما چه نسبتی با برادر داری؟! جالبترش این بود که اگر کسی جواب میداد “خواهر برادریم” هم حتماً کتک میخورد. ئه! خب شما خودت میگی با “برادر” چه نسبتی داری؟ بابا جان، در کرهی زمین خواهرها و برادرها با هم چه نسبتی دارند؟ خب ما هم همان نسبت را با هم داریم!
بعد از “دشمنانی” که هر جوری غیر از جور جمهوری اسلامی فکر میکردند و در اوین بودند، مهمترین نوع دشمن در تمام عرصههای داخلی همین دخترخاله پسرخالهها بودند. هرگز معلوم نشد که اینها با چه چیزی و از چه طریقی دشمنی میکردند ولی همین که اصل “دشمن بودن”شان ثابت بود کفایت میکرد. حساب کنید “برادر”ی را که بر خلاف تفکر جمهوری اسلامی فکر میکرد را ساعتها بازجوئی میکردند که بهزور اعتراف بکند که با چه “دشمنان” دیگری در ارتباط است، بعد برادری را هم که گفته من پسرخالهی این خواهر هستم را هم ببرند ساعتها بازجوئی بکنند که تهش اعتراف بکند که من پسرخالهی هیچکسی نیستم!
و این عملیات پیچیدهی کشف و دستگیری و انهدام “دشمن داخلی” هم عموماً عاقبت بامزهای داشت که هنوز هم تقریباً نیمی از خاطرات جوانی دهه شصت را تشکیل میدهد: خانوادهی “دشمن” توسط سربازان گمنام امام زمان باخبر میشدند که “برادرشان” ادعا کرده که با “خواهر” یک خانوادهی دیگری پسرخاله است ولی طی ساعتها بازجوئی حساس و نفسگیر، این نقشهی پلید و این دسیسه و توطئه بر علیه نظام را نتوانسته ثابت بکند. حالا شما بفرمائید که آیا اصولاً در این دو خانواده خالهای هم موجود است که پسرخاله هم موجود باشد یا خیر؟ بعد هم تعهد و نصیحت و در آخر هم خدا را شکر میکردند که به لطف و آقائی یکی از برادرها، “پرونده” به دادگاه فرستاده نشد و احتمالاً برادر خانواده هم نرفت همبند دگراندیشان اوین بشود.
گاهی هم پایان این عملیات جنگی خطرناک خوشتر از این حرفها میشد: کافی بود که این کشف و انهدام شبکهی دشمن، در هر جائی غیر از خیابان و ملاء عام و خدای نکرده زبانم لال زیر یک سقف اتفاق بیفتد. آنوقت “برادر” باید طی ساعتها بازجوئی به داشتن رابطهی نامشروع با “خواهر” اعتراف میکرد و بعد از اعتراف هم از آنجا که نظام اسلامی همواره تمامی مسائل را از ته به سر حل میکند، برای پاک کردن این “ننگ” از دامن آبروی نظام، خواهر و برادر مفتی مفتی با هم عقد میشدند. حالا دیگر بروند اینقدر لکه به دامن انقلاب بزنند تا جانشان دربیاید!