حرف اول - دلنوشته نوه میرزا رضا کرمانی از زندان اوین

نویسنده

پیام نوه میرزا رضا کرمانی از زندان سیدعلی خامنه ای

زخمه با قلم…

دوازدهم اردیبهشت سالگرد ترور ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی است. مزدک علی نظری نوه میرزا رضا کرمانی که در زندان سید علی خامنه ای است، به همین مناسب پیامی منتشر کرده است.

 مزدک علی نظری، نویسنده و روزنامه نگار -  به دلیل اعتراض به سرکوب مردم در جریان حوادث پس از انتخابات ۸۸، به اتهام تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری به ۳ سال حبس تعزیری محکوم شده و هم اکنون با وجود بیماری تیروئید، بدون امکانات درمانی لازم در بند ۳۵۰ زندان اوین محبوس است.

 

آن گلوله آتشین که صد و هفده سال پیش سینه “ناصرالدین شاه قجر” را شکافت و به کام سلطان صاحب قران شرنگ مرگ ریخت، “نه” بزرگی به حکومت جور بود که به اقتضای زمانه با سرب داغ به زبان آمد. درست روز اول ماه مه سال ۱۸۹۶، وقتی شاه به شکرانه پنجاهمین سالگرد سلطنتش به پابوس شاه عبدالعظیم رفته بود و در لحظه ای حساس از تاریخ، بی محافظ میان زائران حرم پا گذاشت؛ تقدیر چنین بود که جد شهیدم “میرزا رضا کرمانی” به نیابت تمام مبارزان و روشنفکران زمان مجاهدت کند و تیشه به ریشه ظلم بکوبد.

از آن روزگار سال ها گذشت و و گرچه سر میرزا رضا در میدان مشق پایتخت بالای دار شد و خاک مزارش بر باد رفت، اما ثمره آن رشادت ها اندک اندک به بار نشست؛ و یک قرن بعدتر برای این کوچک ترین نواده او نامی نیک و بی شک روزگاری نه تاریک میراث ماند. امروز بازمانده آن شیخ شاه کش با اسلحه وداع کرده و شیفته “گفتگو”ست.

به جای زخم زدن، با قلم زخمه می زند و می داند جادوی کلمات بهترین مهمات برای جدال با جابران است. می داند دیوارهای زندانی که در آن گرفتار آمده، با گلوله سوراخ نمی شود ولی این شعرها که او و هم بندیانش بر سیمان سرد می نویسند قطعا آن را پوک و پوسیده خواهد کرد، قفل سیم خاردارهایش را خواهد گشود.

حالا شاهان و سلاطین بسیار جای آن تک شاخ های قدیمی را گرفته اند و به جای یکی، چندین و چند شاه قجر داریم. هر کدام پاره ای امپراتوری دارند و به جایی از این خاک چنگ انداخته اند. حالا به بیش از یک میرزا رضا نیاز است؛ برای تیشه زدن، برای مارشانه سوزاندن. برای اصلاح و ساختن ایران به “همت” و البته “صبر” تمام ایرانیان نیاز است.

در دنیای شخص من، سرهنگ نظری – پدر بزرگوارم- اسطوره عطوفت و صبر است. هربار که به ملاقات می آید احوال می پرسد و از پشت شیشه های چرک کابین با چشم هایش به صبوری دعوتم می کند. “صبر سوزان” او را می بینم و شک ندارم که این از گلوله داغ میرزا رضا گزنده تر است. شک ندارم استواری مردان و زنان روشنفکر و آزاده از توان تمام شکنجه گران بیشتر است.

در سینه کش این کوه، کمر دشمنان ما خواهد شکست و ثمره صبرمان را خواهیم دید، بی تردید.

مزدک علی نظری/ اردیبهشت ماه ۱۳۹۱/ بند ۳۵۰ زندان اوین