برای مادر مجید توکلی!

مسیح علی نژاد
مسیح علی نژاد

از جیره بندی شدن آزادی، غمگین مباش مادر!

این روزها که در خانه دور از پایتخت خودت، نشسته بودی و مجید توکلی در کلان شهر تهران جایی نزدیک به کوهها، مقاوم تر از کوه، مقاومت می کرد تا از انفرادی به بند عمومی برگردد، فرزندان ایران از همه جای جهان به حق رسم فرزندی را خوب به جای آوردند و تنهایت نگذاشتند. اگرچه مزد مادران ایران، این روزها مشت ماموران بر سر و روی فرزندان است اما گواهی بده که ایران فقط فرزند مامور و معذور ندارد، ایران فقط زندانبان و باتوم به دستان و بسیجیانی که سیلی و گلوله به سینه خواهر و برادر می کشند، ندارد. آن روی دیگر سکه را تو نشان بده به کسانی که ازایران جز نام بد زندان و ناقضان حقوق بشر نشنیده اند.

می دانم سخت است برای مادری که هنوز فرزند بیمارش در اوین و در انتظار هشت سال و نیم حبس نشسته است گواهی دادن همراهی ها و همدلی های فرزندان دیگر ایران سخت است اما تو هم مدت هاست که همانند مادر سهراب و مادر ندا و مادر شیوا و مادر هنگامه، فقط مجید را مادری نمی کنی، پس گواهی بده که اگر کسانی از اهالی همین خانه مشترکمان ایران، به روی برادر مشت می کشند و از سرفه های او در اوین دلگیر نمی شوند، هستند فرزندان دیگر ایران که از همه جای جهان گلوی بیمار مجید می شوند و به جای او با تو همکلام می شوند تا مبادا مادری که همپای فرزند دربندش اعتصاب غذا کرده است، در خانه تنها و بی همراه بماند.

 این روزها ایران، مادرانی چون تو بسیار دارد که فرزندانشان را یا در بهشت زهرا جا گذاشته اند و یا در گوشه ای از اوین و رجایی شهر اما جنبش صلحی که در ایران متولد شده است، یک سر اساسی اش بند است به گره چارقد آن مادرانی که در حاشیه نشسته اند و متن را می سازند. همان مادرانی که فخر ایمان خود را بر فرزندان خود نمی فروشند و اگر تار مویی از دختران شان در باد رها شد به جرم بی دینی و بی غیرتی، انگ بی عاری و نا خودی بر پیشانی اش نمی چسبانند.

حاکمیتی که جنبش مادرانه را هم تاب نیاورد آنگاه که در سوگ فرزند، حلقه درد تشکیل داده بودند، بخشنامه صادر کردند و اجازه همنشینی های پر معنی ندادند، تو را هم با همان صدای بی رمقی که به رسانه ها می گفتی هیچ نمی خواهی جز دیدار ساده فرزندت تاب نیاوردند. اما تو بی پرواتر تر از خودشان از بند تهدید رهیدی و به رسانه ها گفتی تا صدایم به گوش مسئولان نرسد و مجید را از انفرادی به بند عمومی برنگردانند دست از مصاحبه نخواهم کشید.

آنقدر پیروزی های بزرگمان را به غارت برده اند که وقتی مجید از انفرادی به بند عمومی بازگشت انگار رای گمشده را به ما برگردانده باشند تا دقایقی همه برای هم پیغام تبریک و شادباش می فرستادیم و اصلا حواسمان نبود که مجید هنوز تب دارد، هنوز ریه اش بیمار است و هنوز نمی تواند خوب حرف بزند و سراغ همبندان دیگری که همچنان در اعتصاب غذا هستند را بگیرد. همین که مادر به یک خواسته کوچکش رسید انگار برای دقایقی همه چیز ما بود. صدایت را شنیدند و مجید را زار و بیمار به بند عمومی برگرداندند اما هنوز یک علامت پرسش بزرگ بر پیشانی حاکمیت چسبیده است که پاسخ هم اگر نگویند خیالی نیست. چون شما به جایشان بزرگی کرده ای و پاسخ داده ای.

 سئوال این بود؛ چرا حاکمیتی سهم مردمش را از حقوق شهروندی را تا این اندازه جیره بندی می کنند که این روزها ذره ذره خواسته ها و مطابات مان تغییر می کند که هر روز دنبال گمشده های جدید مان می گردیم.

یادت هست روز اولی که نتیجه انتخابات را اعلام کردند، ما نیز به دنبال رای گمشده مان بودیم، فردا که رای مان را ندادند، دنبال دوستان گمشده بودیم، وقتی دوستان دربند را آزاد نکردند، دنبال جسد های هم وطنان کشته شده بودیم. حالا حکایت تو بود. اول آزادی فرزندت را طلب کردی، بعد به یک مرخصی ساده رضا دادی، وقتی همان را هم ندادند، به یک تماس تلفنی ساده بسنده کردی. مجید دیروز تماس گرفت. صدایش را شنیدی؟ این است حکایت ما و حاکمیتی که صدای انسان دوستی و مسلمانی و مهرورزی شان گوش فلک را کر کرده است اما شنیدن صدای فرزند برای مادر را هم جیره بندی می کنند. هوا و نفس را هم برای انسان جیره بندی می کنند .

جواب مادرانه تو و همه مادران ایران خود رساتر است از صدای کسانی که می خواهند ایران را در دنیا سربلند نشان دهند: مجید را زندانی کردند، ولی هزاران مجید آزاده پیدا شدند که ثابت کردند ایرانی با ایرانی برابر است.

به امید روزی که مجید را درکنار داشته باشیم و هیچ فرزندی به جرم اندیشیدن زندانی نشود.