تفاهم روز سیزده فروردین بین ایران و گروه پنج بعلاوۀ یک در لوزان، همان طور که اوباما و روحانی ارزیابی کردند، بی شک یک حادثۀ بزرگ تاریخی است. این رویداد مهم باعث شادمانی بخشی از مردم عزیز کشورمان شد. اگر چه گروهی از ایرانیان این شادی را بی دلیل دیده، حتی آن را به تمسخر گرفتند، دلائل متعددی را می توان برشمرد که بر حقانیت شادی مردم تأکید دارند. در این نوشتار تلاش شده است تا به دو علت مهم برای خوشحالی مردم اشاره کرد.
یکی از این دو عامل مهم شکسته شدن تابوی گفتگو در مسیر فعالیت های هسته ای در ایران است. مدت های طولانی است که گروه هایی در درون حاکمیت جمهوری اسلامی چنان از تقدس فعالیت های هسته ای صحبت می کنند که هیچ کس جرأت نکند در مورد وجود و یا عدم وجود آن، ابعاد و چرایی این پدیده کلامی به میان آورد. زمانی طولانی بود که حتی هرگونه تفکر در مورد تغییر مسیر این پروژه، هر چند جزیی، می توانست به قیمت اتهام های سنگین به فرد متفکر ختم شود.
شاید نخستین بار در جریان فعالیت های انتخاباتی سال ۹۲ بود که حسن روحانی به طور علنی با اشاره به لزوم همزمانی چرخش سانتریفوژها و جرخ صنعت و زندگی مردم، گام بزرگی را در مسیر تابو شکنی برداشت. اگر چه پیش از او، اینجا و آنجا در مقالات، مصاحبه ها و سخنرانی ها، کسانی شهامت می کردند و پرشس هایی پیش می آوردند، اما این بار کسی این کلام را به میان می آورد که در شورای عالی امنیت ملی حضور داشت، و تلاش داشت کلید پاستور را در اختیار بگیرد. او وعده داده بود که اگر بتواند این کلید را در قفل سیاست این کشور دیرپا بچرخاند، می خواهد گشایش هایی در کار مردم ایجاد کند.
با به قدرت رسیدن روحانی به آهستگی و در جریان مذاکرات هسته ای به تدریج قدم هایی برداشته شد که مشخص شود لازم نیست همۀ کشور گروگان پروژه ای قرار بگیرد که از ابتدا هم منتقدان بسیاری در داخل و خارج کشر علیه آن موضع گرفته بودند. تیم مذاکره کنندۀ هسته ای به همراه پشتیبانی روحانی این مهم را انجام می داد. تدبیر روشن این گروه در عدم علنی کردن جریان مذاکرات، هر گونه قدرت مانور و جنجال آفرینی را از کاسبان فعالیت های هسته ای خارج کرد. دیگر همۀ موافقین و مخالفین فعالیت هسته ای ایران آماده می شدند تا خبرهای خوش یا ناخوش را بشنوند.
آنگاه که متن بیانیۀ مشترک منتشر شد، حاکمیت پذیرفت که فعالیت های هسته ای خود را محدود کرده و حتی برای مدتی متوقف کند. همین بیانیۀ مشترک توانست این امکان را در جامعه فراهم آورد تا فریادهای فروخوردۀ جندین سال گذشته شنیده شود. حالا دیگر برج و باروی بلند ممنوعیت بحث در مورد چند و چون برنامۀ هسته ای فروریخته است و می توان در مورد آن به نقد و نظر نشست.
اگر بخواهیم به اهمیت این اتفاق مبارک پی ببریم باید به مذاکرات جنگ هشت سالۀ ایران با عراق و نتایج اجتماعی حاصل از آن اشاره کنیم. اگر چه در جریان آن جنگ خسارت های چبران ناپذیری به این کشور وارد شد، از جمله کشته شدن خیل بسیاری از اهالی این سرزمین، دهه ها پس از پذیرش قطع نامۀ ۵۹۸، گفتگو در چرایی آن جنگ و لزوم و یا عدم لزوم آن یک تابوی بزرگ در فضای داخلی کشور ارزیابی شده، می تواند هزینه های سنگینی برای منتقدین آن فراهم کند.
حال با مقایسۀ این دو پدیده می توان دلیل خوشحالی مردم را دریافت. اکنون ایشان می توانند در مورد چند و چون فعالیت های هسته ای به گفتگو بنشینند. زمانی که نظام پذیرفته است باید محدودیت هایی را در این رابطه بپذیرد، کارشناسان، گروه های اجتماعی، نهادهای مدنی و جامعه فرصت می یابد با نگرانی های کمتری نسبت به گذشته در این موارد اظهار نظر بکند. این همان درخواستی است که همین چندی پیش از سوی روحانی مطرح شد. او اساتید دانشگاهی خواست در این موارد وارد میدان شده، عرصه را برای افراد “بی سواد” خالی نگذارند.
به عبارت روشن تر، کاسته شدن از تعداد پدیده های مقدس در حیات اجتماعی هر کشوری، می تواند به شادابی بیشتر جامعه کمک کند. چرا که مردم به راحتی قادر نیستند در مورد موضوعات مقدس نقد خود را مطرح کنند. حال که دیگر موضوع هسته ای از تقدس چندانی برخوردار نبوده، امکان نقد و نظر در پیرامون آن قطعاً افزایش می یابد. شاید روزگاری فرا برسد جنگ هشت ساله هم از تقدس خارج شده، ایرانیان بتوانند نظرات خود را طرح کنند. بازگشایی بغض های فروخورده، غم ها را کاسته، به شادی ها می افزاید.
دلیل مهم بعدی این است که جامعه احساس می کند توانسته حاکمیت را به تمکین در مقابل یکی از خواسته هایش وادارد. دولت های غربی مدعی هستند که تحریم ها دولت ایران را به پای میز مذاکرات کشانده است. این دلیل لازم بود ولی کافی نبود. دلیل دیگر را باید در رویکرد مردم ایران دید که با روش های خاص خود نظام جمهوری اسلامی را وادار کرد رویۀ نوینی را برای تعامل با دنیا در جهت فعالیت های هسته ای خود، در پیش بگیرد.
در بسیاری از نقاط دنیا روش های تحریمی مورد آزمون قرار گرفته است. نگاهی به کوبا می تواند به روشنی ناکارایی تحریم ها را به عنوان یک الگوی عمومی آشکار سازد. این نکته ای بود که اوباما در زمان برقراری مجدد رابطه با این کشور به صراحت به آن اعتراف کرد. نگاهی به کره شمالی مؤید همین نکته است. این کشور سال های سال است که در سایۀ تحریم ها زندگی می کنند اما اگر حاکمین این کشور روش های نابخردانۀ خود را تشدید نکرده باشند، بهبود نبخشیده اند. دلیل آن هم روشن است، جرا که از سوی مردم واکنشی در سطح جامعه دیده نمی شود.
معمولاً در جریان تحریم ها به حاکمین صدمات چندانی نمی رسد. مشهور است که در زمان تحریم عراق و به هنگامی که، کودکان این سرزمین به دلیل کمبود دارو جان می دادند، صدام به تعداد کاخ های خود می افزود. در همان حال مردم واکنشی از خود بروز نمی دادند. اگر مخالفتی هم در جریان بود بیشتر به روش های مسلحانه ختم می شد. آنها روشی را برگزیده بودند که صدام در آن بسیار چیره دست بود و عملاً حاصل مشخصی برای عراقی ها به همراه نداشت.
در مقابل مردم ایران هم زمان با افزایش فشار تحریم ها، مخالفت خود را با سیاست های نادرست حاکمیت در مورد نوع تعامل با جامعۀ جهانی، از جمله در مورد مسئلۀ تحریم ها نشان دادند. در انتخابات سال 88 با حمایت از جنبش سبز و سخنان آقای موسوی نشان دادند که آ نها حاضر نیستند به هر قیمتی از وجود برنامۀ هسته ای دفاع کنند. در بحبوحۀ جنبش سبز بخش بزرگی از مردم ایران به دفاع از موسوی پرداختند که مخالفت خود را باسیاست های لجوجانۀ حاکمیت در مقابله با جامعۀ جهانی پیرامون برنامۀ هسته ای، به صراحت بیان کرده بود.
همین مردم در زمانی که فرصت یافتند در انتخابات ۹۲ نظر خود را در مورد تغییر سیاست های هسته ای حاکمیت با رأی به روحانی ابراز کنند از پای ننشستند. ایرانیان با رأیی قاطع به روحانی در مقابل پدیده ای چون جلیلی که میراث دار احمدی نژاد و سیاست های غلط گذشته حاکمیت بود، مطلوب نظر خود را بیان کردند.
ممکن است ادعا شود که مذاکرات با آمریکا به طور مخفیانه قبل از انتخابات ۹۲ در عمان آغاز شده بود. اگر چه این مطلب درست است، اما نباید فراموش کرد بخشی از دلائل آغاز این گفتگو ها می تواند به دما سنجی های اجتماعی حاکمیت مربوط باشد. نظام می توانست نگران واکنش های مردم باشد. کسانی که دیگر حاضر به تحمل تحریم هایی نیستند که منافع ملی خود را در آن جستجو نمی کنند. افراد بیشماری که احساس می کردند دیدگاه ایشان در مورد منافع ملی با دیدگاه رسمی هرم قدرت و رأس آن پیرامون منافع ملی برای امتداد مسیر فعالیت های هسته ای در تضاد و تعارض است.
مردم از این بابت خوشحال هستند که در روندی آرام و با استفاده از انتخابات ریاست جمهوری، علیرغم تمامی اشکالات و کمی و کاستی های آن، ارادۀ خود را بر حاکمیت تحمیل کرده، نظام را وادار کردند تا تفسیر ایشان از منافع ملی را بپذیرد. آنها شادمان هستند چرا که حالا بهتر آموخته اند تا چگونه با کمترین هزینه ارادۀ خود را بر حاکمان تحمیل کنند.
انتخابات مجلس در آیندۀ نزدیک چالش دیگری خواهد بود که ایرانیان باید از سر بگذرانند. حالا هر انتخاب تاریخی برای این ملت تجربۀ گرانی است که می تواند نقشۀ راه بعدی را تعیین کند. شکی نیست اگر مردمان این سرزمین بتوانند کسانی را به مجلس گسیل کنند، که به دغدغه های ایشان نزدیک تر باشند، شاید بتوانند قدم بعدی روحانی را در راه بهبود روابط با دنیا آسان تر کنند. آن زمان قطعاً اسباب بیشتری برای شادمانی فراهم خواهد شد.
فارغ ازاین که این بیانبه از قوه به فعل درآید و به مراحل اجرایی برسد یا نه، باید اذعان کرد که تا همین حد هم این مذاکرات عوامل شادی مردم را فراهم کرده است. دور شدن سایۀ جنگ از سر این سرزمین، شکستن تابوی مذاکره با آمریکا، شکستن تقدس فعالیت های هسته ای، باور آوردن مردم به قدرت خود، و جاری شدن زبان گفتگو و دیپلماسی به جای پرخاشگری، بی ادبی و لودگی در روابط بین المللی، تنها گوشه ای از این علل است. شاید مردم بیشتر خوشحال هستند برای این که احساس می کنند عقلانیتی در حیات اجتماعی ایران در حال شکل گیری است. عقلانیتی که تجربه های گرانبهای دوم خرداد و جنبش سبز را در پس سر دارد. این عقلانیت به فردی خاص ارتباط ندارد. این عقلانیت ناشی از پختگی تودۀ اجتماعی است و بر همۀ بدنۀ اجتماعی آن تأثیر خواهد گذاشت. در نتیجه تمامی افراد جامعه، فارغ از موقعیت اجتماعی و میزان قدرتی که دارند، تحت تأثیر این تحول با ارزش قرار خواهد گرفت. تجربۀ گران سنگ لوزان مشخص ترین دستآورد رشد این عقلانیت است. این عقلانیت اگر چه نوپاست، و اگر چه دشمنان بی شماری در داخل و خارج دارد، با حمایت اجتماعی رشد خواهد کرد و دستآوردهای بزرگتری به همراه خواهد داشت. در جامعۀ عاقل قطعاً تعداد افراد شادمان بیشتر و بیشتر خواهد شد. به شادمانی مردم خرده نگیرید. آنها دلائل کافی برای آن احساس می کنند، حتی اگر نتوانند بر زبان آورند.