فیلم روز♦ سینمای جهان‏

نویسنده
امیر عزتی

ezati_01.jpg

بارش برف های زمستانی در آستانه کریسمس شدت گرفته و سرما بیداد می کند، اما از پرده سینماهای اروپا آتش می ‏بارد. نمایش فیلم هایی چون شورش کائوتوکینو، گران تورینو و چهار شب با آنا گرمایی بی حد و حصر در دل عشاق ‏سینمای واقعی انداخته و در کنار اینها محصولاتی چون روزی که زمین ایستاد و آپالوزا نیز موفق به وصال با ‏دوستداران خود شده اند. با انتخاب هفت فیلم از میان چنین محصولاتی به استقبال این هفته گرم فصل زمستان در آخرین ‏روزهای سال 2008 رفته ایم…‏

‎ ‎

معرفی فیلم های روز سینمای جهان

film848_1.jpg


روزی که زمین ایستاد ‏The Day the Earth Stood Still

کارگردان: اسکات دریکسون. فیلمنامه: دیوید اسکارپا بر اساس فیلمنامه 1951 ادموند اچ. نورث. موسیقی: تیلر بیتس. ‏مدیر فیلمبرداری: دیوید تاترسال. تدوین: وین وارمن. طراح صحنه: دیوید برایسبین. بازیگران: کیانو ریوز[کلاتو]، ‏جنیفر کانلی[هلن بنسون]، کتی بیتس[رجینا جکسون]، جیدن اسمیت[جیکاب بنسون]، جان کلیز[پروفسور برنهارد]، ‏جان هام[مایکل گرانیه]، کایل چندلر[جان دریسکول]، رابرت نپر[سرهنگ]، جیمز ونگ[آریالی وو]، جان راثمن[دکتر ‏مایرون]. 103 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. نام دیگر: ‏D.T.E.S.S.‎‏. نامزد جایزه بهترین ترکیب و تدوین صدا و ‏بهترنی جلوه های ویژه بصری از مراسم ساتلایت. ‏

سال 1928، کوه های برف پوش قره قوم در هندوستان. کوهنوردی با گویی درخشان برخورد کرده و بعد از تماس ‏دستش با آن از هوش می رود. زمانی که به هوش می آید، گوی ناپدید شده و زخمی بر روی دست وی باقی مانده است. ‏

زمان حال. دکتر هلن بنسن استاد دانشگاه پرینستون و تعدادی دانشمند دیگر به سرعت توسط مامورین امنیتی گردآوری ‏می شوند. هدف از این کار طراحی نقشه ای برای نجات انسان ها از برخورد با جسمی است که با سرعتی معادل 30 ‏هزار کلیومتر در ساعت به سوی زمین نزدیک می شود و در کمتر از یک ساعت بعد به منطقه منهتن اصابت خواهد ‏کرد. زمان کم است و کاری از دست دانشمندان ساخته نیست. دانشمندها به همراه گروهی از مامورین دولت سوار ‏هلیکوپترها شده و منتظر برخورد می مانند. شیئی ناشناس در ساعت مقرر به منهتن نزدیک شده، اما به آرامی روی ‏سنترال پارک فرود می آید. دانشمندان که دریافته اند این شیئی -گویی درخشان و عظیم- سفینه ای بیولوژیکی است، با ‏حضور در آنجا سعی در شناسایی و تماس با سرنشینان آن می کنند. بیگانه ای از گوی خارج می شود، اما شلیک ‏عجولانه یک سرباز و زخمی شدنش پایانی ناخوش به این ابراز دوستی می دهد. به دنبال این این واقعه روباتی غول ‏پیکر به نام گورت از گوی خارج شده و تمام سلاح ها را از کار می اندازد. ‏

مامورین نیز بیگانه زخمی را به بیمارستان منتقل کرده و شروع به مداوای و می کنند. اما در میانه جراحی بدن بیگانه ‏شروع به پوست اندازی کرده و فردی شبیه به انسان و با قیافه کوهنورد 8 دهه پیش ظاهر می شود. وزیر دفاع رجینا ‏جکسون تصمیم می گیرد وی را که کلاتو نامیده می شود، مورد بازجویی قرار دهد. کاری که بنسون و دیگر دانشمندان ‏مخالف آن هستند. گورت به آزمایشگاهی زیر زمینی منتقل می شود تا آزمایش های روی آن صورت بگیرد. همزمان ‏اصرار جکسون مبنی بر شروع بازجویی سبب می شود تا کلاتو با کشتن بازجو و بسیاری از مامورین گریخته و به ‏منزل دکتر بنسون و پسرخوانده اش جیکاب پناه ببرد. کلاتو از بنسون کمک می خواهد و به او می گوید که برای انجام ‏ماموریتی به زمین آمده است. چون نوع بشر در حالی نابودی محیط زیست خویش است و موجودات هوشمند کهکشان ‏تصمیم گرفته اند یا زمین باید نابود شود یا زمینی ها…‏

چرا باید دید؟

کمتر تماشاگری غیر از شیفتگان سینمای علمی تخیلی کلاسیک نسخه 1951 رابرت وایز از داستان هری بیتس را به یاد ‏دارند. فیلمی که در کتاب های تاریخ سینما همواره به عنوان اثری برجسته از آن یاد می شود، اما در دوره جنگ سرد و ‏آغاز بیگانه هراسی آمریکایی ها تعابیر پنهان دیگری نیز در آن وجود داشت که دموکراسی و لیبرالیسم آمریکایی را تنها ‏راه نجات بشریت اعلام می کرد. در آن نسخه کلاتو بعد از حضور بر سر بنای یادبود لینکلن به این باور می رسید که ‏هنوز امید برای نجات بشریت باقی است، اما فیلم فعلی راه دیگری را در پیش گرفته است.‏

اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم نسخه امروزی روزی که زمین ایستاد –بر خلاف نظر اکثریت منتقدان فرنگی- فیلم ‏شسته رفته تر، واقعاً به روز تر-مضمون و اجرا- و جذاب تری است. بیایید برای یک بار هم که شده نق زدن بر سر ‏اینکه نسخه اصلی بهتر از بازسازی های امروزی است برداریم. استثناء همیشه وجود دارد و مورد فعلی یکی از ‏آنهاست. ‏

داستان هیرام گیلمور بیتز سوم در دست های دیوید اسکارپا و اسکات دریکسون تبدیل به فیلمی شکیل و امروزی درباره ‏خطرهای زیست محیطی شده است. حتی اگر این مضمون و گرایش به آن را مد روز ارزیابی کنیم، کاری که این دو نفر ‏با آن کرده اند سبب می شوند تا تصنعی بودن در ورای این گرایش را خیلی زود فراموش کنیم. آنها کل پیام فیلم را در ‏یک جمله کلاتو خلاصه کرده اند: اگر زمین نابود شود، شما هم نابود خواهید شد. ولی اگر شماها نابود شوید، زمین ‏نجات پیدا می کند.‏

این جمله به تمامی منعکس کننده نتایج کنفرانس ها، بررسی ها و فیلم های مستند و کتاب هایی متعددی است که در زمینه ‏نابودی محیط زیست ما تولید شده اند. واقعیتی تلخ و ناخوشایند که ما انسان ها با دست خود تیشه به ریشه خود می زنیم. ‏نسخه فعلی جدا از برتری در جلوه های ویژه که امری بدیهی و پیش پا افتاده است، از نظر مضمونی گام دیگری نیز ‏برمی دارد و آن حذف لینکلن یا هر سمبل شناخته شده آمریکایی است. دکتر بنسن و پسرخوانده سیاه پوستش نماینده آدم ‏های معمولی روزگار ما هستند. آنها امید به نجات نوع بشر را زنده نگاه می دارند و کلاتو را قانع می کنند که می شود ‏فرصتی دیگر به انسان ها برای اصلاح خویشتن و حفاظت از زیستگاهش داد. ‏

اسکات دریکسون دانش آموخته مدرسه سینما و تلویزیون ‏USC‏ است. از 1995 با نوشتن و کارگردانی فیلم کوتاه عشق ‏در معرض تباهی ها وارد سینما شد. اولین فیلم بلندش را به طریقه ویدیویی در سال 2000 با نام جهنم ساز: دوزخ ‏کارگردانی کرد. اولین فیلم بلند سینمایش نیز در ژانر ترسناک قرار داشت که سه سال قبل با نام جن گیری امیلی رز به ‏نمایش در آمد. روزی که زمین ایستاد سومین فیلم بلند اوست و بهترین کارش نیز محسوب می شود. فیلم که با هزینه ای ‏معادل 80 میلیون دلار تولید شدخ در دو هفته اول نمایش خود نزدیک به 50 میلیون دلار عایدی داشته است. توصیه می ‏کنم فرصت تماشای آن را از دست ندهید، یک بازسازی آبرومندانه و مدرن از یک اثر کلاسیک!‏

ژانر: علمی تخیلی، درام، مهیج. ‏

‏ ‏

film848_2.jpg


آپالوزا ‏Appaloosa

کارگردان: اد هریس. فیلمنامه: رابرت نات، اد هریس بر اساس داستانی از رابرت بی. پارکر. موسیقی: جف بیل. مدیر ‏فیلمبرداری: دین سملر. تدوین: کترین هیماف. طراح صحنه: والدمار کالینووسکی. بازیگران: اد هریس[ویرجیل کول]، ‏ویگو مورتنسون[اورت هیچ]، جرمی آیرونز[رندال براگ]، رنه زلوگر[آلیسون فرنچ]، تیوتی اسپال[فیل اولسون]، لنس ‏هنریکسن[رینگ شلتون]، تام باور[ابنر رینز]، جیمز گامون[ارل می]، آریادنا جیل[کتی]، گابریل مارتینز[جو ویتفیلد]. ‏‏114 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. ‏

دهه 1880. مارشال ویرجیل کول و معاونش اورت هیچ از سوی اهالی شهری بی قانون استخدام می شوند تا مزرعه ‏داری بی رحم به نام رندال برگ را به تقاص قتل کلانتر و معاون های او دستگیر کند. همزان با ورود این دو نفر به ‏شهر، زنی به نام آلیسون فرنچ نیز وارد شهر کوچک شده و به زودی میان تبدیل به محبوب ویرجیل می شود. ویرجیل و ‏هیچ بعد از یافت شدن شاهدی موثق، اقدام به دستگیری رندال برگ می کنند. اما افراد و دوستان رندال با گروگان گرفتن ‏آلیسون موجبات نجات وی را فراهم می آورند. ویرجیل و هیچ به تعقیب آنها می روند، اما مشاهده رفتار دوستانه آلیسون ‏با رندال باعث می شود که رابطه میان او و ویرجیل اندکی تیره شود. ویرجیل و هیچ موفق می شوند بعد از مقابله با ‏سرخ پوست ها، دوستان رندال را از سر راه بردارند. ولی رندال موفق به فرار می شود. در بازگشت به شهر، آلیسون ‏زندگی مشترکی را با ویرجیل آغاز می کند، در حالی که قبلاً در صدد اغوای هیچ نیز بوده است. مدتی بعد سر و کله ‏رندال با در دست داشتن حکم بخشودگی در شهر پیدا شده و با بزرگان شهر شروع به مراوده می کند. چیزی که به مذاق ‏هیچ خوش نیامده و قصد جان او را می کند…‏

چرا باید دید؟

آپالوزا که نامش یادآور وسترنی دیگر به همین نام با بازی مارلون براندو است، بر خلاف همین شباهت هیچ قرابتی با آن ‏فیلم ندارد. بلکه بر اساس داستانی از رابرت بی. پارکر منتشره به سال 2005 ساخته شده و بیشتر به فیلم ‏وارلاک(1959) ساخته ادوارد دمیتریک نزدیک است. ‏

آپالوازا دومین ساخته یکی از بازیگران خوش نام و برجسته روزگار ماست. اد هریس 58 ساله برای دومین فیلمش ‏داستانی را برگزیده که جدا از شباهت به فیلم کلاسیک ژانر وسترن -بوچ کسیدی و سندنس کید- خود به تنهایی واجد ‏مضامینی چون حسادت، دوستی مردانه و… است. اما بهتر است آن را حضور دردسرساز یک زن میان مشتی ششلول ‏بند بنامیم. چون فیلم بر خلاف وسترن های اخیر-قتل جسی جیمز..- از جنیه های تاریخی به دور است و ترجیح می دهد ‏در میان اسطوره های غرب وحشی و فیلم های وسترن به دنبال جای پایی بگردد و بر خلاف آن فیلم-و بسیاری از ‏وسترن های پس از جنگ جهانی دوم- که سوال هایی درباره هویت ملی، حافظه تاریخی و سرشت قانون طرح می ‏کردند، مانند قطار سه و ده دقیقه به یوما که اخیراً به نحوی شایسته بازسازی شد، همچون وسترن های رده ب در صدد ‏ساخت اسطوره مردها، اسب ها و سلاح هایشان باشد. ‏

به همین دلیل مانند همان فیلم های رده ب تنها می تواند تماشاگری که از دیدن وسترن های باشکوه محروم بوده یا زرق ‏و برق آنها را نمی پسندد، به خود جذب کند. البته بگذریم از اینکه مورخان سینما بعدها این فیلم های ارزان را به ‏جایگاهی والا ارتقاء دادند. فیلم هریس نیز بر خلاف کار اولش، یک فیلم بزرگ و در اینجا یک وسترن بزرگ نیست. اما ‏ارزش تماشا کردنش را دارد. ته رنگی از مضامین سیاسی همچون امنیت و قانون و فردیت نیز در کار به چشم می ‏خورد که بر اعمال زور عادلانه هیچ یا ویرجیل سایه ای از شک می گستراند. بازی سه هنرپیشه مرد فیلم خوب، اما ‏بازی زلوگر کوتاه و خالی از هر نوع پیچیدگی است. پدر اد هریس نیز در نقش کوتاه قاضی بازی کرده است. ‏

منبع اقتباس فیلم یک کتاب مشهور بوده، سبب شد تا پیش از تولید این فیلم سخن از ساخت دنباله ای نیز بر آن به میان ‏آید که با توجه به فروش 20 میلیون دلاری آن تحقق اش اندکی دور از انتظار است. ‏

ژانر: وسترن، درام، جنایی. ‏

film848_3.jpg


آ. ر. و. گ ‏A.R.O.G

کارگردان: علی تانر بالتاجی، جم یلماز. فیلمنامه: جم یلماز. موسیقی: عمر آهونبای، هاکان ئوزر، بولنت اولوداغ. مدیر ‏فیلمبرداری: سویکوت توران. تدوین: ارهان آجار. طراح صحنه: هاکان یارکین. بازیگران: جم یلماز[عارف، کایا، ‏لوگار، کوبار، انیگما]، اوزان گوون[تاشو]، ئوزکان ئوعور[دیمی]، نیل کاراایبراهیمگیل[میمی]، ئوزگه ‏ئوزبرک[جکو]، ظفرآلگوز[کارگا، کومو، دکتر]، حسن کاچان[جوهارا]، محی الدیت کورکماز[بیدی]، متین ‏کچیجی[متو]، جان یلماز[مدیر مدرسه]. 127 دقیقه. محصول 2008 ترکیه. نام دیگر:‏‎ A.R.O.G: Bir Yontmataş ‎Filmi‏.‏

عارف پس از ازدواج با شاهزاده جکو از سیاره گورا(‏G.O.R.A.‎‏) به زمین بازگشته و هر دو در انتظار تولد اولین ‏فرزندشان هستند. اما فرمانده لوگار که پس از شکست از عارف زندانی شده بود، گریخته و برای انتقام گرفتن به زمین ‏می آید. لوگار پس از فریب عارف وی را درون ماشین زمان انداخته و به یک میلیون سال قبل می فرستد. همزمان با ‏تغییر چهره سعی می کند جای عارف را نزد جکو بگیرد. عارف که به یک میلیون سال قبل پرتاب شده، باید هر چه ‏سریع تر راهی برای بازگشت به زمان حال یافته و جان خود را به همراه زندگی زناشویی اش نجات دهد…‏

چرا باید دید؟

همین چهار سال قبل بود که هجویه ترکی فیلم های علمی تخیلی با نام گورا به نمایش در آمد و تمامی رکوردهای فروش ‏را که متعلق به فیلم ویزون تله بود شکست. موفقیت عظیم جدا از مضمون بدیع آن در سینمای ترکیه، بیشتر مدیون ‏حضور موثر و شوخی های جم یلماز بزرگ ترین کمدین ترکیه امروز بود. استقبال عظیمی که از فیلم صورت گرفت ‏بلافاصله سبب بروز شایعاتی در زمینه ساخت دنباله ای بر فیلم شد و اینک در کمتر از 4 سال و با صرف 9 میلیون ‏دلار به تحقق پیوسته است. ‏

همه چیز به تبعیت از کلیشه ها شکل گرفته از نام و قصه فیلم که بر خلاف قبلی که در فضا و آینده می گذشت و این بار ‏در دوران سنگ و گذشته دور رخ می دهد، تا شوخی ها که به اقتضای زمان و جغرافیا شکل گرفته و کمتر تماشاگر ‏غایر ترکی متوجه آنها خواهد شد. البته برای تضمین فروش خواننده سکسی و محبوب نسل جوان-نیل کاراایبراهیمگیل- ‏نیز برای اولین بار در برابر دوربین سازندگان آروگ قرار گرفته است. ‏

جم یلماز که در کنار علی تانر بالتاجی بعد از شعبده باز برای دومین بار روی صندلی کارگردانی نشسته، متولد 1973 ‏استانبول است. جم در دوران تحصیل در دانشگاه بوغازایچی-رشته توریسم و هتلداری- شروع به انتشار ‏کاریکاتورهایش در مجله فکاهی لمان کرد. اولین نمایشگاه آثارش را در 1992 در مرکز فرهنگی لمان به راه انداخت ‏وزمانی که با استقبال مردم روبرو شد آن را در مرکز فرهنگی بشیکتاش ادامه داد. در همین زمان با افراد بسیاری آشنا ‏شد و شروع به اجرای نمایش های کمدی تک نفره کرد. استقبال از این نمایش ها به حدی بود که در 7 ‍‏CD‏ به بازار ‏عرضه شدند. جم در سال 1997 با نوشتن فیلمنامه همه چیز روبراه خواهد شد و بازی در نقش اول آن به سینما راه پیدا ‏کرد. بازی در نقش کوتاهی در فیلم ویزون تله او را بیشتر به ادامه کار در سینما ترغیب نمود که حاصل آن نوشتن ‏فیلمنامه گورا و بازی در نقش اول آن بود. پس از بازی در فیلم کارهای سازمان یافته، به همراه علی تانر بالتاجی اولین ‏تجربه کارگردانی اش را تحت نام شعبده باز به معرض تماشای عموم گذاشت که به رغم شکست تجاری در جشنواره ‏های بروکسل و استانبول مورد توجه قرار گرفت. شهرت جم سبب شده تا در فیلم های تبلیغاتی مختلفی نیز تهیه و بازی ‏کند که همگی از طنز قابل توجهی برخوردارند. ‏

جم یلماز مانند گورا در فیلم فعلی نیز در 4 نقش ظاهر شده و به لطایف الحیل با ویژگی های ترک ها شوخی کرده و ‏ابعادی تاریخی به عادات خوش و ناخوش ترک ها می دهد. البته همه اینها در سایه دست انداختن فیلم های مشهور گونه ‏علمی تخیلی مانند 2001 یک ادیسه فضایی، بیگانه ها، ماتریکس ها، پارک ژوراسیک و… یا گونه اکشن مواجهه(تغییر ‏چهره) و… صورت می گیرد که به شکلی منطقی با قالب های بومی سازگار شده اند. ایده جهان های موازی نیز به کار ‏گرفته شده تا عارف بکوشد انسان های غارنشین اولیه را به سرعت با مظاهر تمدن آشنا کرده و راهی برای بازگشت به ‏آینده باز کند. ‏

عارف: یالا بچه ها، می دونم از عهده این کار برمی آیید. قول می دهم در عرض یک هفته به قرون وسطی، دو هفته ‏عصر جدید و قسم می خورم تا یک ماه به انقلاب فرانسه برسیم. ‏

خوب، می شود فیلم را یک نمایش دیگر از جم یلماز خواند که به جای ویدیو روی سلولوئید ثبت شده و اگر بتواند رونقی ‏غیر عادی به سینمای ترکیه بدهد، بدیهی است که هیچ کس آن را تقبیح نخواهد کرد. حتی می شود ساخته شدن آن را ‏گریزناپذیر خواند، آن هم بعد از توفیق باورنکردنی گورا…‏

مهم ترین نکته جذاب فیلم جلوه های ویژه بصری آن است که بیشترین مقدار از بودجه فیلم صرف آن شده و لقب گران ‏ترین فیلم تاریخ سینمای ترکیه را نیز از آن خود کرده است. فیلمنامه پر از ریزه کاری ها و گروه بازیگران با توجه به ‏پس زمینه آشنایی تماشاگر ترک دارای کشش خاصی است. حتی برای نقش های کوچک فرعی چون فوتبالیست های تیم ‏حریف از ورزشکاران شناخته شده خارجی استفاده شده، ولی باید بگویم که همین سکانس بازی فوتبال در انتهای فیلم ‏اندکی طولانی است و جا دارد که کوتاه شود. ‏

برجسته ترین صحنه های فیلم حضور عارف در کنار میمون هاست که تمامی بار کمیک فیلم روی رفتار او است و ‏نشان می دهد که جم یلماز به تنهایی برای سرگرم کردن تماشاگر کافی است. البته خیلی ها هم بازی او در 4 نقش را ‏اندکی خودخواهی نام می نهند، ولی مگر پیتر سلرز نیز در چندین فیلم نقش های متعدد بازی نکرده بود. دیوانه وارترین ‏شوخی فیلم نیز در همین سکانس شکل می گیرد: ساختن آباژور با جریان ادرار یخ بسته!(باید ببینید تا باور کنید)‏

فیلم به سبک و سیاق اغلب محصولات اخیر سینمای ترکیه، حامیان مالی خارج از صنعت سینما نیز دارد. حامیان مالی ‏فیلم جدا از ‏‎ Avea‎‏ اپراتور مشهور تلفن های همراه که در تهیه قسمت قبلی نیز مشارکت داشت، ترک تله کوم-شرکت ‏مخابرات ترکیه- و ‏TTNET‏ اینترنت هستند. تماشای این فیلم را برای کسانی که حتی اندکی با فرهنگ و زبان ترکی ‏آشنایی دارند، گریز ناپذیر است. شما هم سعی کنید با با شوخی های عام تر آن کنار بیایید تا دو ساعت تمام خنده را ‏تجربه کنید!‏

ژانر: کمدی، فانتزی. ‏

film848_4.jpg


سواران جهنمی ‏Hell Ride

نویسنده و کارگردان: لری بیشاپ. موسیقی: دانیله لوپی. مدیر فیلمبرداری: اسکات کوان. تدوین: بلک وست، ویلیام یه. ‏طراح صحنه: تیم گریمز. بازیگران: لری بشاپ[پیستوله رو]، مایکل مدسن[آقا/‏The Gent‏]، دنیس هاپر[ادی زیرو]، ‏اریک بالفور[کومانچی]، وینی جونز[بیلی وینگز]، لیونور وارلا[نادا]، دیوید کاراداین[دولو/‏‎ The Deuce‏]، کانین جی. ‏هاول[اپیوم/افیون]، مایکل بیچ[گودی تو شوز]، جولیا جونز[چروکی کیسام]، فراچسکو کویین[ماچاتی]، آلیسون مک ‏آتی[سوئدی]، دیوید گریکو[دکتر سمنت]، ترزا الکساندریا[کارمن]، کلودیا سالیناس[آنجلینا]، لورا کایوتی[دنی]. 85 ‏دقیقه. محصول 2008 آمریکا. ‏

جنگ میان دو گروه از موتورسواران آغاز شده است. در یک طرف ‏Victor‏ ها-آقا و کومانچی- به رهبری پیستوله رو ‏قرار دارند و در طرف دیگر 666 ها به رهبری بیلی وینگز… اما در پس پرده 666 ها توسط موتورسواری پا به سن ‏گذاشته به نام دولو هدایت می شوند. ریشه دشمنی دو لو با ویکتورها به سه دهه قبل باز می گردد. زمانی یک سرقت به ‏مرگی فجیع منتهی شد و اینک پیستوله رو در صدد گرفتن انتقام مرگ چروکی کیسام زیباروست. تنها کسی که می تواند ‏به او کمک کند موتورسواری سالخورده دیگری به نام ادی زیرو است، اما قانع کردن او نیز کار آسانی نیست…‏

چرا باید دید؟

اگر از دوستداران و حتی آشنایان با فیلم های موتورسواری دهه 1960 و 70 باشید و شاهکاری چون ایزی رایدر را ‏بشناسید، یقین با نام لری بیشاپ-ستاره فیلم های رده ب این گونه- برخورد کرده اید. بازیگر کهنه کاری که چند سال قبل ‏با ایفای نقش کلوب داری در بیل را بکش 2 به مقابل دوربین بازگشت و اینک دومین فیلمش را در حیطه آشنای خود ‏نوشته و کارگردانی کرده است. البته با حمایت جناب تارانتینو که حامی اغلب پروژه های این چنینی شده اند و خود نیز ‏از سازندگان همین فیلم های درجه 2 که هنری جز نمایش بد دهنی و خونریزی ندارند. ‏

فیلم که نامش ابتدا پیستوله رو-برگرفته شده از فیلم دسپرادو- و قرار بود نقش کومانچی را خود تارانتینو بازی کند، با ‏وجود ادای دین اش به ایزی رایدر در صحنه آغازین خود[مضافاً به اینکه هاپر با موتورسیکلت واقعی خودش در این ‏یکی هم حضور دارد]، بیشتر به فیلم های ارزان قیمتی چون فرشتگان دوزخ 69(لی مدن) شباهت دارد. می شود آن را ‏دنباله ای بر هفت وحشی هم ارزیابی کرد که به وعده خود در باب “فیلمی لبریز از سکس و خون” عمل می کند. ‏

لری بیشاپ کوشیده تا روایت داستان خود را بر خلاف پیشینیانش به شکلی امروزی و با فلاش بک ها و فلاش ‏فورواردهای متعدد تزئین کرده و جلوه ای مدرنبه آن ببخشد. اما این تلاش ها و بهره گیری از بازیگران مشهور نیز ‏نتوانسته آن را فراتر از نمونه های قدیمی ببرد. فیلمی که به ادعای تهیه کننده اش قرار بوده بهترین فیلم موتورسواری از ‏کار دربیاید در بهترین حالت یک نمونه پر خرج تر و به قولی سکسی تر آنهاست که فقط می تواند علاقمندان قدیمی این ‏گونه به حسرت خوردن و گفتن یادش بخیر واردارد. به نظر می رسد تارانتینو با تلاش کم نظیری دست به احیای گونه ‏های منقرض شده کم اهمیت و کم خرج سینمای آمریکا و اروپا-نشانگان خرده فرهنگ عامیانه و عوام پسند- زده و به ‏این زودی ها دست از این کار برنخواهد داشت. شیفتگان کارهای او نیز فقط با دیدن نام او بر پوسترهای فیلم در خرید ‏بلیط یا دی وی دی فیلم درنگ نخواهد کرد. اما آن که داوری می کند در پس کاروان ترازو به دست می آید و در ‏قضاوتش بسیار صریح! اگر فیلم آخر تارانتیو به نام سلاخ خانه را دیده و پسندیده اید، می توانم سواران جهنمی را در ‏یک کلمه بر ایتان شرح دهم: نمونه ناموفق سینمای پسا سلاخ خانه ای!‏

ژانر: اکشن، درام، مهیج. ‏

film848_5.jpg


چهار شب با آنا ‏Cztery noce z Anna

کارگردان: یرژی اسکولیمووسکی. فیلمنامه: اوا پیاسکووسکا، یرژی اسکولیمووسکی. موسیقی: میشل لورن. مدیر ‏فیلمبرداری: آدام سیکورا. تدوین: چزاری گرشیوک. طراح صحنه: ماره ک زاویروشا. بازیگران: آرتور استرانکو[لئون ‏اوکراسا]، کینگا پریس[آنا]، یرژی فدورویچ[دکتر ارشد]، ردباد کلیینسترا[قاضی]. 87 دقیقه. محصول 2008 لهستان، ‏فرانسه. نام دیگر: ‏Quatre nuits avec Anna، ‏Four Nights with Anna‏. برنده جایزه بهترین طراحی صحنه-‏بهترین صدابرداری و تقدیرنامه ویژه برای کارگردانی از مراسم فیلم لهستان، ‏

لئون که با مادربزرگش زندگی یکنواختی را می گذراند، بعد از مرگ وی با دیدن زن پرستاری به نام آنا شیفته او می ‏شود. اما شغل حقیر و بی دست و پایی ذاتی اش مانع از ابراز این علاقه است. این امر باعث می شود تا لئون به مدت ‏چهار شب متوالی مخفیانه وارد اتاق آنا شده و در سکوت به تماشای او بنشیند. ناخن های پایش را رنگ کند، ساعت ‏دیواری اش را تعمیر کند، دکمه های افتاده لباسش را بدوزد یا بازمانده های جشن تولد او را تمیز کند. ولی در شب ‏چهارم هنگام خروج از اتاق آنا به چنگ پلیس می افتد و متهم به تجاوز به آنا می شود….‏

چرا باید دید؟

یرژی اسکولیمووسکی متولد 1938 لوژ، لهستان از کارگردان های برجسته اروپای شرقی است که شهرت خود را ‏بیشتر مدیون توقیف فیلم دست ها بالا! در کشورش همزمان با حضور در جشنواره کن و مهاجرت اش به غرب است. ‏حاصل این دوری خودخواسته از وطن 5 فیلم در عرض دو دهه و نیم است. البته پیش از آن نیز فیلم هایی چون فریاد را ‏در خارج از کشورش کارگردانی کرده بود که با موفقیت انتقادی وسیعی نیز همراه بود. ‏

اسکولیمووسکی در دانشگاه ورشو ادبیات، تاریخ و قوم شناسی و سپس در دانشکده لوژ سینما خوانده است و همزمان ‏نمایشنامه نویس، بازیگر، چهره ای دانشگاهی و نویسنده ای برجسته و پرکار نیز هست. چهار شب با آنا اولین فیلم او به ‏زبان لهستانی پس از دست ها بالا است. اگر بخواهم آن را برای فیلم خواران محترم توضیح دهم می گویم: آقای هیر ‏ساخته پاتریس لوکونت+فیلم کوتاهی درباره عشق ساخته کریشتف کیشلوفسکی.‏

ولی اگر این دو فیلم را ندیده اید بگذارید آن را مطالعه ای درباره چشم چرانی، شیفتگی و هوس بنامنم که به گونه ای ‏چشمگیر فاقد دیالوگ و با موسیقی خلجان آوری همراهی می شود و شما را تا پایان با خود همراه می کند. چه چیزی ‏غیر از این از یک استاد مسلم کارگردانی انتظار دارید؟

چهار شب با آنا نگاه مدرن اسکولیمووسکی به مقوله اخلاق در روزگار ما نیز هست که روایتی غریب نیز دارد و گاه ‏تماشاگر را در تشخیص گذشته و حال و آینده دچار مشکل می کند. می شود آن را با فیلم غرق شده اثر دیگر استاد مسلم ‏سینمای اروپای شرقی یان کادار مقایسه کرد. فیلم از دید لئون اوکراسا روایت می شود که در مرده سوزخانه یک ‏بیمارستان کار و در نزدیکی یک کلخوز قدیمی و متروک زندگی می کند و می شود آن را یک فیلم جنایی روانشناختی ‏درجه یک نامید که به تحقیق درباره عدم امکان تفاهم می پردازد. چیزی که سال ها قبل هال اشبی در هارولد و مود به ‏گونه ظریف به آن پرداخته بود. اما نمونه فعلی فیلمی جدی تر و اندوه بار تر است. ‏

فیلم با رنگمایه های سرد و خاکستری فیلمبرداری شده و حال و هوایی شبیه به فیلم های قدیمی اروپای شرقی دارد و بر ‏نسبیت گرایی تاکید می ورزد، شاید هم هنوز خیلی چیزها در آن جغرافیا عوض نشده است؟ ‏

ژانر: جنایی، درام، مهیج. ‏

film848_6.jpg


گران تورینو ‏Gran Torino

کارگردان: کلینت ایست وود. فیلمنامه: نیک شنک بر اساس داستانی از دیو جانسون و خودش. موسیقی: کایل ایست وود، ‏مایکل استیونز. مدیر فیلمبرداری: تام اشترن. تدوین: جوئل فاکس، گری روچ. طراح صحنه: جیمز جی. موراکامی. ‏بازیگران: کلینت ایست وود[والت کووالسکی]، بی ونگ[تائو ونگ لور]، آهنی هر[سو لور]، مایکل کوروسکی[جاش ‏کووالسکی]، بروک چیا تاهو]مادر تائو]، چی تاهو]مادربزرگ مطلقه تائو]، سانی وو[اسموکی]، کریستوفر کارلی[پدر ‏یانوویچ]، برایان هیلی[میچ کووالسکی]، جرالدین هیوز[کارن کووالسکی]، دریما واکر[اشلی کووالسکی]، جان کارول ‏لینچ[مارتین آرایشگر]، دوا موا[فونگ ملقب به اسپایدر]. 116 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. نامزد جایزه بهترین آواز ‏از مراسم گولدن گلاب، برنده جایزه بهترین بازیگر مرد/ایست وود و بهترین فیلمنامه از انجمن ملی منتقدان آمریکا. ‏

والت کووالسکی کهنه سرباز جنگ کره، پس از مرگ همسرش تنها می شود. رابطه چندانی با پسر و عروسش ندارد و ‏نوه اش نیز چشم به خانه و اتومبیل فورد کلاسیک اش- گران تورینو- دوخته و مرگش را روزشماری می کند. از طرف ‏دیگر تندخویی خود والت نیز مانع از برقراری ارتباط وی با دیگران می شود و زمانی که کشیش محله به توصیه همسر ‏متوفایش به دیدن وی می آید، با رفتار خشن وی روبرو می شود. این وضعیت با اثاث کشی خانواده ای کره ای به ‏همسایگی والت بحرانی تر می شود، چون همان طور که والت چشم دیدن چشم بادامی ها را ندارد آنها نیز از همسایگی ‏با قاتل پدران یا اقوام شان خوشحال نیستند. اما اقدام ناموفق پسر کوچک خانواده به نام تائو در سرقت گران تورینوی ‏کووالسکی که به تشویق بچه های خلاف کار محله صورت گرفته، اوضاع را بیش از پیش به هم می ریزد. اصرار ‏گروه خلافکاران که یکی از اقوام تائو نیز درمیان آنها قرار دارد مبنی بر پیوستن وی به گره، باعث می شود کووالسکی ‏ناخواسته در درگیری میان آنها دخالت کرده و جان تائو را نجات دهد. این کار وی سیلی از هدایا را به خانه وی سرازیر ‏می کند. چیزی که به مذاق والت پیر سازگار نیست، اما ابراز حق شناسی خانواده با نجات سو دختر خانواده توسط والت ‏از دست خلافکاران محل بیش از گذشته شدت می گیرد. مادر خانواده که از رفتار مردانه والت خوشش آمده، پسرش را ‏برای جبران گناه و شکل گرفتن شخصیت اش نزد والت می فرستد. والت ابتدا نمی پذیرد، ولی کم کم آموزش تائو را ‏دلچسب می یابد و حتی به وی در یافتن کار کمک می کند. اما اصرار خلافکاران محل مبنی بر پیوستن تائو به آنها این ‏بار با شدت بیشتری همراه است و زهرچشم والت نیز با دزدیده شدن و تجاوز به سو پاسخ داده می شود. چیزی که والت ‏کووالسکی را به خشم می آورد…‏

چرا باید دید؟

دومین فیلم ایست وود کهنه کار و پا به سن گذاشته در سال اخیر که مانند بچۀ عوضی موفق به جلب نظر منتقدان و ‏تماشاگران شد. گران تورینو که نامش را از اتومبیل فورد مدل 1972 گرفته، اشاره ای واضح و روشن به روزگار از ‏دست رفته و معیارهای اخلاقی فراموش شده دارد. در یک کلمه فیلم درباره زوال ارزش هاست، آن هم از نگاه مردی ‏عمل گرا که زمانی تنها راه حل را ابراز خشونت و حل مشکل از طریق فیزیکی-عملاً حذف آن و مرگش- می دانست. ‏چیزی که در شخصیت های سینمایی ایست وود نیز مشاهده کرده بودیم و خود به شکلی آگاهانه و زیبا به آنها ارجاع می ‏دهدو گران تورینو به نوعی مرثیه ای برای این شخصیت سینمایی رو به مرگ نیز هست. مرگی در خور این شخصیت ‏که معنایی هم بر آن متصور باشد. ‏

البته گران تورینو در نگاه نسخت چیز در مایه های آرزوی مرگ چارلز برانسون و نبرد او با خلافکاران محلی دارد. ‏پلیس تا اواخر فیلم حتی حضور فیزیکی در کوچه و خیابان ندارد و همین تماشاگر و والت کووالسکی را در دادن جواب ‏خشونت به وسیله خشونت محق جلوه می دهد. همه انتظار داریم که ایست وود و در واقع شخصیت سینمایی سوار بی نام ‏او پاسخ همه این اجامر و اوباش را با سلاح بدهد. همان طور که در برای یک مشت دلار ابتدا با انگشتانش قربانیان بی ‏ادب خود را هدف می گرفت و می شمرد و سپس هفت تیر واقعی اش را از غلاف بیرون می کشید. اما غافلگیری در ‏راه است. این بار حتی با وجود همسو شدن کشیشی که به روش های عمل گرایانه وی ایمان آورده، سرباز پیر به تلافی ‏تمامی آن جان هایی که در جنگ ستانده(و قتل شمرده نمی شود) خود را آماج گلوله های تبهکاران نوجوان می کند تا ‏شاهدانی بر اقدام پلیس علیه آنها فراهم کند. او به رستگاری می رسد و شخصیت سینمایی ایست وود نیز رستگار می ‏شود. شاید نژادپرست ها زیادی از دیدن این فیلم به نتیجه ای همسان برسند یا تلنگری کوچ به روح و روان شان باشد، ‏که اگر چنین شود باید گفت دست مریزاد آقای ایست وود! راستی که دود از کنده بلند می شود!‏

ایست وود گران تورینو را با هزینه 35 میلیون دلار ساخته و به جرات می شود گفت که هر دلاری که برای القای این ‏پیام به نژادپرست ها خرج کرده به جا بوده است. ایست وود نشان می دهد که می توان به نجات نژادپرست ها امیدوار ‏بود. همین طور به نجات یا تادیب تبهکاران رنگین پوستی که آمریکا را وطن خود ساخته اند. کشوری برای همه ‏مهاجران، حتی دشمنان سابق مانند ژاپنی ها و کره ای ها. آدم هایی که والدین بعضی از آنها از راه ازدواج با همین ‏سربازان آمریکایی به این کشور راه پیدا کردند. گران تورینو دعوت نامه ایست وود به درک متقابل و همزیستی مسالمت ‏آمیز است. آرزو می کنم چشم های بینا و گوش های شنوایی زیادی برای آن وجود داشته باشد!‏

ژانر: اکشن، درام، مهیج. ‏

film848_7.jpg


شورش کائوتوکینو ‏Kautokeino-opprøret

کارگردان: نیلز گائوپ. فیلمنامه: نیلز ایزاک ایرا، نیلز گائوپ، ریدار گائوپ، پلونه واهل. موسیقی: ماری بوین، سوین ‏شولتز، هرمن راندبرگ. مدیر فیلمبرداری: فیلیپ اوگارد. تدوین: توماس تانگ، یان اولاف اسواروار. طراح صحنه: ‏کالی یولیوسون. بازیگران: آنا کریستینا یووسو[الن اسکوم]، آسلات ماهته گائوپ[ماتیس هائتا]، میکل گائوپ[آسلاک ‏هائه تا]، نیلس پدر گائوپ[مونس سومبی]، میکائل پرسبراندت[کارل یوهان روت]، بیورن سوندکویست[نیلس ویبه ‏استوکفلت]، سووره پورسانگر[دستیار روت]، پیتر آندرشون[لارس یوهان بوخت]، میکاییل نایکویست[لارس لوی ‏لاستادیوس]، نیکولای کوستر والدو[کاردینال یوئل]. 96 و 100 دقیقه. محصول 2008 دانمارک، نروژ، سوئد. نام ‏دیگر: ‏Kautokeino – Opprøret‎، ‏Kautokeino – Upproret‎، ‏Kautokeinoupproret، ‏The Kautokeino ‎Rebellion‏. برنده جایزه بهترین بازیگر زن/آنی کریستینا یووسو از مراسم آماندا. ‏

سال 1852. گروهی از افراد سامی تباری که به کار نگهداری گوزن مشغولند، اغلب درآمد خود را با نوشیدن مشروبات ‏الکلی در فروشگاه مردی به نام روت از دست می دهند. این فروشگاه تنها محل تامین مایحتاج عمومی این افراد نیز ‏هست و عملا تمامی درآمد این افراد به جیب روت سرازیر می شود. الن اسکوم همسر ماتیس چوپان که از الکلی بودن ‏شوهر و در نتیجه وابستگی بیش از حد به روت خشمگین است، پس از ملاقات با کشیشی سوئدی و مخالف نوشیدن ‏مشروب و نجات ماتیس از چنگ مشروب تصمیم می گیرد تا علیه مشروب خواری دیگر مردان ده نیز اقدام کند. ‏موعظه های وی در کلیسا و سپس پخش اعلامیه هایی در مذمت مشروب از سوی وی سبب خشم روت می شود و با ‏اقدام گله داران به خرید مایحتاج عمومی از شهری دیگر به قیمت ارزان تر عملاً به سوی ورشکستگی پیش می رود. ‏روت بعد از کمک گرفتن از یک وکیل نامه ای به دولت نروژ نوشته و کمک می خواهد. مسئولین دولتی نیز بر اثر ‏دسیسه های او تصمیم به فرستادن کشیشی قدرتمند به آنجا می گیرند. کشیش استوکفلت به محض رسیدن و اطراق در ‏خانه روت، به سراغ الن و شنوندگان حرف های او می رود. اقدام استوکفلت در مضروب کردن زنی مسن سبب خشم ‏مردان دهکده شده و به سراغ او می روند. اما این کار با زندانی شدن مردها توسط کشیش پایان می یابد. الن به سراغ او ‏رفته و می خواهد تا شوهرش را آزاد کند چون قادر به جمع آوری گله نیست. اما استوکفلت شرط این کار را تمکین در ‏برابر خواسته های او در نتیجه افتادن تمامی اهالی به دام روت قرار می دهد. الن با کمک دیگر مردان ده گله را جمع ‏می کند، ولی دسیسه های روت و استوکفلت که در جامه مردان خدا قرار دارد لحظه به لحظه حلقه را بر گردن شان ‏تنگ تر می کند. ابتدا با عزل کلانتر حامی مردم و گماردن فردی خائن و سپس مصادره گوزن های اهالی که تنها ‏مایملک شان محسوب می شود. این رفتار به زودی خشم عمومی را دامن زده و زمانی که حتی کاردینال را در جبهه ‏مقابل می یابند، گروهی از مردها به سراغ روت رفته و او را به قتل می رسانند. واقعه ای که متجر به اعدام و زندانی ‏شدن گروهی از مردها و زن ها از جمله الن منتهی می شود…‏

چرا باید دید؟

یک فیلم بزرگ، تکان دهنده و صریح و کم نظیر در باره اتحاد شوم سر مایه داری و مذهب که در زمانی درست ساخته ‏شده و باید هر کسی که اندک تردیدی درباره اتوریته دینی و تبعات شوم حکومت مذهبی دارد آن را ببیند. ‏

فیلم که بر اساس مستندات تاریخی ساخته شده، در عین اینکه می کوشد تصویری صادقانه از تلاش مردم اسکاندیناوی ‏برای گریز از اتوریته مذهبی و نفوذ کلیسا بر زندگی دنیوی و حکومت ارائه کند به نوعی تصویرگر شرایط حاکم بر ‏بسیاری از کشورهای دنیا در حال حاضر است. کشورهایی که افراد بسیاری به دلیل مقاومت در برابر سرمایه داری و ‏یا حکومت دینی جان و مال خود را به راحتی از کف داده اند. ‏

شورش کائوکینو که با سرمایه 60 میلیون کرون دانمارک ساخته شده، برای سینمای این کشور محصولی پر خرج ‏محسوب می شود که سکان هدایت آن را تیلس گائوپ 53 ساله در دست دارد. مردی که خود زاده کائوتوکینو است و ‏شاید یکی از بستگان آدم های همین قصه باشد. ولی وسعت دیدی که دارد او را سال ها قبل از افتادن به دام کارگردانی ‏داستان مغرضانه ای چون بدون دخترم هرگز بازداشت. نیلس پس از یکی دو تجربه در زمینه بازیگری در دهه 1970 ‏با نوشتن و کارگردانی ردیاب در سال 1987 شروع به فیلمسازی کرد. شورش کائوتوکینو هفتمین فیلم او پس از دو دهه ‏فیلمسازی به شمار می رود و می شود آن را بهترین نمونه برای آشنایی با سبک کار پخته و زیبای این فیلمساز نروژی ‏اعلام کرد. ‏

فیلم در واقع نمایش مکانیسم استیلای دیکتاتوری مذهبی بر جان و مال انسان هاست. اینکه چگونه مخالفت با مردان خدا! ‏می تواند مخالفت با خدا و کفر قلمداد شود. و مقاومت در برابر چنین کسانی که حتی کلام کتاب مقدس شان را دستاویز ‏سود دنیوی می کنند-به قیمت نابودی انسان های دیگر یا حداقل استثمارشان- پاداشی جز مرگ یا حبس ندارد. چیزی که ‏در سه دهه اخیر بر سر میلیون ها ایرانی آمد. امثال روث و اسکتوکفلت هم در میان ما کم نبودند، امثال الن و ماتیس ‏نیز.. ولی اهالی اسکاندیناوی که به بی دین ترین -یا شما بخوانید صاحبان لائیک ترین- دولت های دنیا مشهورند به ‏گواهی نوشته های پایان فیلم برای رسیدن به شرایط فعلی راه دراز و پر هزینه ای را پیمودند. دولت نروژ پس از یک ‏قرن و نیم طی مراسمی سر اعدام شدگان شورش کائوتوکینو را در کنار بدن هایشان دفن کرد و از آنها اعاده حیثیت ‏نمود. مطابق معمول اینکه همه خبرها دیر به خاورمیانه اعم و ایران اخص دیر می رسد، لابد ما نیز باید یک قرنی در ‏انتظار به سر ببریم و باز هزینه هایی پرداخت کنیم. ولی شک ندارم تماشای چنین فیلم هایی با ارزشی می تواند این ‏مسیر و زمان انتظار را کوتاه تر کند. شورش کائوتوکینو در کنار تصویری که از زندگی سامی ها به نمایش می گذارد، ‏نشان دهنده بلوغ سیاسی اجتماعی یک هنرمند نیز هست. بی صبرانه منتظر فیلم بعدی تان هستم آقای گائوپ و شاکرم که ‏هنوز انسان های فرهیخته ای چون شما زیر این آسمان آبی وجود دارند!‏

ژانر: درام. ‏