بارش برف های زمستانی در آستانه کریسمس شدت گرفته و سرما بیداد می کند، اما از پرده سینماهای اروپا آتش می بارد. نمایش فیلم هایی چون شورش کائوتوکینو، گران تورینو و چهار شب با آنا گرمایی بی حد و حصر در دل عشاق سینمای واقعی انداخته و در کنار اینها محصولاتی چون روزی که زمین ایستاد و آپالوزا نیز موفق به وصال با دوستداران خود شده اند. با انتخاب هفت فیلم از میان چنین محصولاتی به استقبال این هفته گرم فصل زمستان در آخرین روزهای سال 2008 رفته ایم…
معرفی فیلم های روز سینمای جهان
روزی که زمین ایستاد The Day the Earth Stood Still
کارگردان: اسکات دریکسون. فیلمنامه: دیوید اسکارپا بر اساس فیلمنامه 1951 ادموند اچ. نورث. موسیقی: تیلر بیتس. مدیر فیلمبرداری: دیوید تاترسال. تدوین: وین وارمن. طراح صحنه: دیوید برایسبین. بازیگران: کیانو ریوز[کلاتو]، جنیفر کانلی[هلن بنسون]، کتی بیتس[رجینا جکسون]، جیدن اسمیت[جیکاب بنسون]، جان کلیز[پروفسور برنهارد]، جان هام[مایکل گرانیه]، کایل چندلر[جان دریسکول]، رابرت نپر[سرهنگ]، جیمز ونگ[آریالی وو]، جان راثمن[دکتر مایرون]. 103 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. نام دیگر: D.T.E.S.S.. نامزد جایزه بهترین ترکیب و تدوین صدا و بهترنی جلوه های ویژه بصری از مراسم ساتلایت.
سال 1928، کوه های برف پوش قره قوم در هندوستان. کوهنوردی با گویی درخشان برخورد کرده و بعد از تماس دستش با آن از هوش می رود. زمانی که به هوش می آید، گوی ناپدید شده و زخمی بر روی دست وی باقی مانده است.
زمان حال. دکتر هلن بنسن استاد دانشگاه پرینستون و تعدادی دانشمند دیگر به سرعت توسط مامورین امنیتی گردآوری می شوند. هدف از این کار طراحی نقشه ای برای نجات انسان ها از برخورد با جسمی است که با سرعتی معادل 30 هزار کلیومتر در ساعت به سوی زمین نزدیک می شود و در کمتر از یک ساعت بعد به منطقه منهتن اصابت خواهد کرد. زمان کم است و کاری از دست دانشمندان ساخته نیست. دانشمندها به همراه گروهی از مامورین دولت سوار هلیکوپترها شده و منتظر برخورد می مانند. شیئی ناشناس در ساعت مقرر به منهتن نزدیک شده، اما به آرامی روی سنترال پارک فرود می آید. دانشمندان که دریافته اند این شیئی -گویی درخشان و عظیم- سفینه ای بیولوژیکی است، با حضور در آنجا سعی در شناسایی و تماس با سرنشینان آن می کنند. بیگانه ای از گوی خارج می شود، اما شلیک عجولانه یک سرباز و زخمی شدنش پایانی ناخوش به این ابراز دوستی می دهد. به دنبال این این واقعه روباتی غول پیکر به نام گورت از گوی خارج شده و تمام سلاح ها را از کار می اندازد.
مامورین نیز بیگانه زخمی را به بیمارستان منتقل کرده و شروع به مداوای و می کنند. اما در میانه جراحی بدن بیگانه شروع به پوست اندازی کرده و فردی شبیه به انسان و با قیافه کوهنورد 8 دهه پیش ظاهر می شود. وزیر دفاع رجینا جکسون تصمیم می گیرد وی را که کلاتو نامیده می شود، مورد بازجویی قرار دهد. کاری که بنسون و دیگر دانشمندان مخالف آن هستند. گورت به آزمایشگاهی زیر زمینی منتقل می شود تا آزمایش های روی آن صورت بگیرد. همزمان اصرار جکسون مبنی بر شروع بازجویی سبب می شود تا کلاتو با کشتن بازجو و بسیاری از مامورین گریخته و به منزل دکتر بنسون و پسرخوانده اش جیکاب پناه ببرد. کلاتو از بنسون کمک می خواهد و به او می گوید که برای انجام ماموریتی به زمین آمده است. چون نوع بشر در حالی نابودی محیط زیست خویش است و موجودات هوشمند کهکشان تصمیم گرفته اند یا زمین باید نابود شود یا زمینی ها…
چرا باید دید؟
کمتر تماشاگری غیر از شیفتگان سینمای علمی تخیلی کلاسیک نسخه 1951 رابرت وایز از داستان هری بیتس را به یاد دارند. فیلمی که در کتاب های تاریخ سینما همواره به عنوان اثری برجسته از آن یاد می شود، اما در دوره جنگ سرد و آغاز بیگانه هراسی آمریکایی ها تعابیر پنهان دیگری نیز در آن وجود داشت که دموکراسی و لیبرالیسم آمریکایی را تنها راه نجات بشریت اعلام می کرد. در آن نسخه کلاتو بعد از حضور بر سر بنای یادبود لینکلن به این باور می رسید که هنوز امید برای نجات بشریت باقی است، اما فیلم فعلی راه دیگری را در پیش گرفته است.
اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم نسخه امروزی روزی که زمین ایستاد –بر خلاف نظر اکثریت منتقدان فرنگی- فیلم شسته رفته تر، واقعاً به روز تر-مضمون و اجرا- و جذاب تری است. بیایید برای یک بار هم که شده نق زدن بر سر اینکه نسخه اصلی بهتر از بازسازی های امروزی است برداریم. استثناء همیشه وجود دارد و مورد فعلی یکی از آنهاست.
داستان هیرام گیلمور بیتز سوم در دست های دیوید اسکارپا و اسکات دریکسون تبدیل به فیلمی شکیل و امروزی درباره خطرهای زیست محیطی شده است. حتی اگر این مضمون و گرایش به آن را مد روز ارزیابی کنیم، کاری که این دو نفر با آن کرده اند سبب می شوند تا تصنعی بودن در ورای این گرایش را خیلی زود فراموش کنیم. آنها کل پیام فیلم را در یک جمله کلاتو خلاصه کرده اند: اگر زمین نابود شود، شما هم نابود خواهید شد. ولی اگر شماها نابود شوید، زمین نجات پیدا می کند.
این جمله به تمامی منعکس کننده نتایج کنفرانس ها، بررسی ها و فیلم های مستند و کتاب هایی متعددی است که در زمینه نابودی محیط زیست ما تولید شده اند. واقعیتی تلخ و ناخوشایند که ما انسان ها با دست خود تیشه به ریشه خود می زنیم. نسخه فعلی جدا از برتری در جلوه های ویژه که امری بدیهی و پیش پا افتاده است، از نظر مضمونی گام دیگری نیز برمی دارد و آن حذف لینکلن یا هر سمبل شناخته شده آمریکایی است. دکتر بنسن و پسرخوانده سیاه پوستش نماینده آدم های معمولی روزگار ما هستند. آنها امید به نجات نوع بشر را زنده نگاه می دارند و کلاتو را قانع می کنند که می شود فرصتی دیگر به انسان ها برای اصلاح خویشتن و حفاظت از زیستگاهش داد.
اسکات دریکسون دانش آموخته مدرسه سینما و تلویزیون USC است. از 1995 با نوشتن و کارگردانی فیلم کوتاه عشق در معرض تباهی ها وارد سینما شد. اولین فیلم بلندش را به طریقه ویدیویی در سال 2000 با نام جهنم ساز: دوزخ کارگردانی کرد. اولین فیلم بلند سینمایش نیز در ژانر ترسناک قرار داشت که سه سال قبل با نام جن گیری امیلی رز به نمایش در آمد. روزی که زمین ایستاد سومین فیلم بلند اوست و بهترین کارش نیز محسوب می شود. فیلم که با هزینه ای معادل 80 میلیون دلار تولید شدخ در دو هفته اول نمایش خود نزدیک به 50 میلیون دلار عایدی داشته است. توصیه می کنم فرصت تماشای آن را از دست ندهید، یک بازسازی آبرومندانه و مدرن از یک اثر کلاسیک!
ژانر: علمی تخیلی، درام، مهیج.
آپالوزا Appaloosa
کارگردان: اد هریس. فیلمنامه: رابرت نات، اد هریس بر اساس داستانی از رابرت بی. پارکر. موسیقی: جف بیل. مدیر فیلمبرداری: دین سملر. تدوین: کترین هیماف. طراح صحنه: والدمار کالینووسکی. بازیگران: اد هریس[ویرجیل کول]، ویگو مورتنسون[اورت هیچ]، جرمی آیرونز[رندال براگ]، رنه زلوگر[آلیسون فرنچ]، تیوتی اسپال[فیل اولسون]، لنس هنریکسن[رینگ شلتون]، تام باور[ابنر رینز]، جیمز گامون[ارل می]، آریادنا جیل[کتی]، گابریل مارتینز[جو ویتفیلد]. 114 دقیقه. محصول 2008 آمریکا.
دهه 1880. مارشال ویرجیل کول و معاونش اورت هیچ از سوی اهالی شهری بی قانون استخدام می شوند تا مزرعه داری بی رحم به نام رندال برگ را به تقاص قتل کلانتر و معاون های او دستگیر کند. همزان با ورود این دو نفر به شهر، زنی به نام آلیسون فرنچ نیز وارد شهر کوچک شده و به زودی میان تبدیل به محبوب ویرجیل می شود. ویرجیل و هیچ بعد از یافت شدن شاهدی موثق، اقدام به دستگیری رندال برگ می کنند. اما افراد و دوستان رندال با گروگان گرفتن آلیسون موجبات نجات وی را فراهم می آورند. ویرجیل و هیچ به تعقیب آنها می روند، اما مشاهده رفتار دوستانه آلیسون با رندال باعث می شود که رابطه میان او و ویرجیل اندکی تیره شود. ویرجیل و هیچ موفق می شوند بعد از مقابله با سرخ پوست ها، دوستان رندال را از سر راه بردارند. ولی رندال موفق به فرار می شود. در بازگشت به شهر، آلیسون زندگی مشترکی را با ویرجیل آغاز می کند، در حالی که قبلاً در صدد اغوای هیچ نیز بوده است. مدتی بعد سر و کله رندال با در دست داشتن حکم بخشودگی در شهر پیدا شده و با بزرگان شهر شروع به مراوده می کند. چیزی که به مذاق هیچ خوش نیامده و قصد جان او را می کند…
چرا باید دید؟
آپالوزا که نامش یادآور وسترنی دیگر به همین نام با بازی مارلون براندو است، بر خلاف همین شباهت هیچ قرابتی با آن فیلم ندارد. بلکه بر اساس داستانی از رابرت بی. پارکر منتشره به سال 2005 ساخته شده و بیشتر به فیلم وارلاک(1959) ساخته ادوارد دمیتریک نزدیک است.
آپالوازا دومین ساخته یکی از بازیگران خوش نام و برجسته روزگار ماست. اد هریس 58 ساله برای دومین فیلمش داستانی را برگزیده که جدا از شباهت به فیلم کلاسیک ژانر وسترن -بوچ کسیدی و سندنس کید- خود به تنهایی واجد مضامینی چون حسادت، دوستی مردانه و… است. اما بهتر است آن را حضور دردسرساز یک زن میان مشتی ششلول بند بنامیم. چون فیلم بر خلاف وسترن های اخیر-قتل جسی جیمز..- از جنیه های تاریخی به دور است و ترجیح می دهد در میان اسطوره های غرب وحشی و فیلم های وسترن به دنبال جای پایی بگردد و بر خلاف آن فیلم-و بسیاری از وسترن های پس از جنگ جهانی دوم- که سوال هایی درباره هویت ملی، حافظه تاریخی و سرشت قانون طرح می کردند، مانند قطار سه و ده دقیقه به یوما که اخیراً به نحوی شایسته بازسازی شد، همچون وسترن های رده ب در صدد ساخت اسطوره مردها، اسب ها و سلاح هایشان باشد.
به همین دلیل مانند همان فیلم های رده ب تنها می تواند تماشاگری که از دیدن وسترن های باشکوه محروم بوده یا زرق و برق آنها را نمی پسندد، به خود جذب کند. البته بگذریم از اینکه مورخان سینما بعدها این فیلم های ارزان را به جایگاهی والا ارتقاء دادند. فیلم هریس نیز بر خلاف کار اولش، یک فیلم بزرگ و در اینجا یک وسترن بزرگ نیست. اما ارزش تماشا کردنش را دارد. ته رنگی از مضامین سیاسی همچون امنیت و قانون و فردیت نیز در کار به چشم می خورد که بر اعمال زور عادلانه هیچ یا ویرجیل سایه ای از شک می گستراند. بازی سه هنرپیشه مرد فیلم خوب، اما بازی زلوگر کوتاه و خالی از هر نوع پیچیدگی است. پدر اد هریس نیز در نقش کوتاه قاضی بازی کرده است.
منبع اقتباس فیلم یک کتاب مشهور بوده، سبب شد تا پیش از تولید این فیلم سخن از ساخت دنباله ای نیز بر آن به میان آید که با توجه به فروش 20 میلیون دلاری آن تحقق اش اندکی دور از انتظار است.
ژانر: وسترن، درام، جنایی.
آ. ر. و. گ A.R.O.G
کارگردان: علی تانر بالتاجی، جم یلماز. فیلمنامه: جم یلماز. موسیقی: عمر آهونبای، هاکان ئوزر، بولنت اولوداغ. مدیر فیلمبرداری: سویکوت توران. تدوین: ارهان آجار. طراح صحنه: هاکان یارکین. بازیگران: جم یلماز[عارف، کایا، لوگار، کوبار، انیگما]، اوزان گوون[تاشو]، ئوزکان ئوعور[دیمی]، نیل کاراایبراهیمگیل[میمی]، ئوزگه ئوزبرک[جکو]، ظفرآلگوز[کارگا، کومو، دکتر]، حسن کاچان[جوهارا]، محی الدیت کورکماز[بیدی]، متین کچیجی[متو]، جان یلماز[مدیر مدرسه]. 127 دقیقه. محصول 2008 ترکیه. نام دیگر: A.R.O.G: Bir Yontmataş Filmi.
عارف پس از ازدواج با شاهزاده جکو از سیاره گورا(G.O.R.A.) به زمین بازگشته و هر دو در انتظار تولد اولین فرزندشان هستند. اما فرمانده لوگار که پس از شکست از عارف زندانی شده بود، گریخته و برای انتقام گرفتن به زمین می آید. لوگار پس از فریب عارف وی را درون ماشین زمان انداخته و به یک میلیون سال قبل می فرستد. همزمان با تغییر چهره سعی می کند جای عارف را نزد جکو بگیرد. عارف که به یک میلیون سال قبل پرتاب شده، باید هر چه سریع تر راهی برای بازگشت به زمان حال یافته و جان خود را به همراه زندگی زناشویی اش نجات دهد…
چرا باید دید؟
همین چهار سال قبل بود که هجویه ترکی فیلم های علمی تخیلی با نام گورا به نمایش در آمد و تمامی رکوردهای فروش را که متعلق به فیلم ویزون تله بود شکست. موفقیت عظیم جدا از مضمون بدیع آن در سینمای ترکیه، بیشتر مدیون حضور موثر و شوخی های جم یلماز بزرگ ترین کمدین ترکیه امروز بود. استقبال عظیمی که از فیلم صورت گرفت بلافاصله سبب بروز شایعاتی در زمینه ساخت دنباله ای بر فیلم شد و اینک در کمتر از 4 سال و با صرف 9 میلیون دلار به تحقق پیوسته است.
همه چیز به تبعیت از کلیشه ها شکل گرفته از نام و قصه فیلم که بر خلاف قبلی که در فضا و آینده می گذشت و این بار در دوران سنگ و گذشته دور رخ می دهد، تا شوخی ها که به اقتضای زمان و جغرافیا شکل گرفته و کمتر تماشاگر غایر ترکی متوجه آنها خواهد شد. البته برای تضمین فروش خواننده سکسی و محبوب نسل جوان-نیل کاراایبراهیمگیل- نیز برای اولین بار در برابر دوربین سازندگان آروگ قرار گرفته است.
جم یلماز که در کنار علی تانر بالتاجی بعد از شعبده باز برای دومین بار روی صندلی کارگردانی نشسته، متولد 1973 استانبول است. جم در دوران تحصیل در دانشگاه بوغازایچی-رشته توریسم و هتلداری- شروع به انتشار کاریکاتورهایش در مجله فکاهی لمان کرد. اولین نمایشگاه آثارش را در 1992 در مرکز فرهنگی لمان به راه انداخت وزمانی که با استقبال مردم روبرو شد آن را در مرکز فرهنگی بشیکتاش ادامه داد. در همین زمان با افراد بسیاری آشنا شد و شروع به اجرای نمایش های کمدی تک نفره کرد. استقبال از این نمایش ها به حدی بود که در 7 CD به بازار عرضه شدند. جم در سال 1997 با نوشتن فیلمنامه همه چیز روبراه خواهد شد و بازی در نقش اول آن به سینما راه پیدا کرد. بازی در نقش کوتاهی در فیلم ویزون تله او را بیشتر به ادامه کار در سینما ترغیب نمود که حاصل آن نوشتن فیلمنامه گورا و بازی در نقش اول آن بود. پس از بازی در فیلم کارهای سازمان یافته، به همراه علی تانر بالتاجی اولین تجربه کارگردانی اش را تحت نام شعبده باز به معرض تماشای عموم گذاشت که به رغم شکست تجاری در جشنواره های بروکسل و استانبول مورد توجه قرار گرفت. شهرت جم سبب شده تا در فیلم های تبلیغاتی مختلفی نیز تهیه و بازی کند که همگی از طنز قابل توجهی برخوردارند.
جم یلماز مانند گورا در فیلم فعلی نیز در 4 نقش ظاهر شده و به لطایف الحیل با ویژگی های ترک ها شوخی کرده و ابعادی تاریخی به عادات خوش و ناخوش ترک ها می دهد. البته همه اینها در سایه دست انداختن فیلم های مشهور گونه علمی تخیلی مانند 2001 یک ادیسه فضایی، بیگانه ها، ماتریکس ها، پارک ژوراسیک و… یا گونه اکشن مواجهه(تغییر چهره) و… صورت می گیرد که به شکلی منطقی با قالب های بومی سازگار شده اند. ایده جهان های موازی نیز به کار گرفته شده تا عارف بکوشد انسان های غارنشین اولیه را به سرعت با مظاهر تمدن آشنا کرده و راهی برای بازگشت به آینده باز کند.
عارف: یالا بچه ها، می دونم از عهده این کار برمی آیید. قول می دهم در عرض یک هفته به قرون وسطی، دو هفته عصر جدید و قسم می خورم تا یک ماه به انقلاب فرانسه برسیم.
خوب، می شود فیلم را یک نمایش دیگر از جم یلماز خواند که به جای ویدیو روی سلولوئید ثبت شده و اگر بتواند رونقی غیر عادی به سینمای ترکیه بدهد، بدیهی است که هیچ کس آن را تقبیح نخواهد کرد. حتی می شود ساخته شدن آن را گریزناپذیر خواند، آن هم بعد از توفیق باورنکردنی گورا…
مهم ترین نکته جذاب فیلم جلوه های ویژه بصری آن است که بیشترین مقدار از بودجه فیلم صرف آن شده و لقب گران ترین فیلم تاریخ سینمای ترکیه را نیز از آن خود کرده است. فیلمنامه پر از ریزه کاری ها و گروه بازیگران با توجه به پس زمینه آشنایی تماشاگر ترک دارای کشش خاصی است. حتی برای نقش های کوچک فرعی چون فوتبالیست های تیم حریف از ورزشکاران شناخته شده خارجی استفاده شده، ولی باید بگویم که همین سکانس بازی فوتبال در انتهای فیلم اندکی طولانی است و جا دارد که کوتاه شود.
برجسته ترین صحنه های فیلم حضور عارف در کنار میمون هاست که تمامی بار کمیک فیلم روی رفتار او است و نشان می دهد که جم یلماز به تنهایی برای سرگرم کردن تماشاگر کافی است. البته خیلی ها هم بازی او در 4 نقش را اندکی خودخواهی نام می نهند، ولی مگر پیتر سلرز نیز در چندین فیلم نقش های متعدد بازی نکرده بود. دیوانه وارترین شوخی فیلم نیز در همین سکانس شکل می گیرد: ساختن آباژور با جریان ادرار یخ بسته!(باید ببینید تا باور کنید)
فیلم به سبک و سیاق اغلب محصولات اخیر سینمای ترکیه، حامیان مالی خارج از صنعت سینما نیز دارد. حامیان مالی فیلم جدا از Avea اپراتور مشهور تلفن های همراه که در تهیه قسمت قبلی نیز مشارکت داشت، ترک تله کوم-شرکت مخابرات ترکیه- و TTNET اینترنت هستند. تماشای این فیلم را برای کسانی که حتی اندکی با فرهنگ و زبان ترکی آشنایی دارند، گریز ناپذیر است. شما هم سعی کنید با با شوخی های عام تر آن کنار بیایید تا دو ساعت تمام خنده را تجربه کنید!
ژانر: کمدی، فانتزی.
سواران جهنمی Hell Ride
نویسنده و کارگردان: لری بیشاپ. موسیقی: دانیله لوپی. مدیر فیلمبرداری: اسکات کوان. تدوین: بلک وست، ویلیام یه. طراح صحنه: تیم گریمز. بازیگران: لری بشاپ[پیستوله رو]، مایکل مدسن[آقا/The Gent]، دنیس هاپر[ادی زیرو]، اریک بالفور[کومانچی]، وینی جونز[بیلی وینگز]، لیونور وارلا[نادا]، دیوید کاراداین[دولو/ The Deuce]، کانین جی. هاول[اپیوم/افیون]، مایکل بیچ[گودی تو شوز]، جولیا جونز[چروکی کیسام]، فراچسکو کویین[ماچاتی]، آلیسون مک آتی[سوئدی]، دیوید گریکو[دکتر سمنت]، ترزا الکساندریا[کارمن]، کلودیا سالیناس[آنجلینا]، لورا کایوتی[دنی]. 85 دقیقه. محصول 2008 آمریکا.
جنگ میان دو گروه از موتورسواران آغاز شده است. در یک طرف Victor ها-آقا و کومانچی- به رهبری پیستوله رو قرار دارند و در طرف دیگر 666 ها به رهبری بیلی وینگز… اما در پس پرده 666 ها توسط موتورسواری پا به سن گذاشته به نام دولو هدایت می شوند. ریشه دشمنی دو لو با ویکتورها به سه دهه قبل باز می گردد. زمانی یک سرقت به مرگی فجیع منتهی شد و اینک پیستوله رو در صدد گرفتن انتقام مرگ چروکی کیسام زیباروست. تنها کسی که می تواند به او کمک کند موتورسواری سالخورده دیگری به نام ادی زیرو است، اما قانع کردن او نیز کار آسانی نیست…
چرا باید دید؟
اگر از دوستداران و حتی آشنایان با فیلم های موتورسواری دهه 1960 و 70 باشید و شاهکاری چون ایزی رایدر را بشناسید، یقین با نام لری بیشاپ-ستاره فیلم های رده ب این گونه- برخورد کرده اید. بازیگر کهنه کاری که چند سال قبل با ایفای نقش کلوب داری در بیل را بکش 2 به مقابل دوربین بازگشت و اینک دومین فیلمش را در حیطه آشنای خود نوشته و کارگردانی کرده است. البته با حمایت جناب تارانتینو که حامی اغلب پروژه های این چنینی شده اند و خود نیز از سازندگان همین فیلم های درجه 2 که هنری جز نمایش بد دهنی و خونریزی ندارند.
فیلم که نامش ابتدا پیستوله رو-برگرفته شده از فیلم دسپرادو- و قرار بود نقش کومانچی را خود تارانتینو بازی کند، با وجود ادای دین اش به ایزی رایدر در صحنه آغازین خود[مضافاً به اینکه هاپر با موتورسیکلت واقعی خودش در این یکی هم حضور دارد]، بیشتر به فیلم های ارزان قیمتی چون فرشتگان دوزخ 69(لی مدن) شباهت دارد. می شود آن را دنباله ای بر هفت وحشی هم ارزیابی کرد که به وعده خود در باب “فیلمی لبریز از سکس و خون” عمل می کند.
لری بیشاپ کوشیده تا روایت داستان خود را بر خلاف پیشینیانش به شکلی امروزی و با فلاش بک ها و فلاش فورواردهای متعدد تزئین کرده و جلوه ای مدرنبه آن ببخشد. اما این تلاش ها و بهره گیری از بازیگران مشهور نیز نتوانسته آن را فراتر از نمونه های قدیمی ببرد. فیلمی که به ادعای تهیه کننده اش قرار بوده بهترین فیلم موتورسواری از کار دربیاید در بهترین حالت یک نمونه پر خرج تر و به قولی سکسی تر آنهاست که فقط می تواند علاقمندان قدیمی این گونه به حسرت خوردن و گفتن یادش بخیر واردارد. به نظر می رسد تارانتینو با تلاش کم نظیری دست به احیای گونه های منقرض شده کم اهمیت و کم خرج سینمای آمریکا و اروپا-نشانگان خرده فرهنگ عامیانه و عوام پسند- زده و به این زودی ها دست از این کار برنخواهد داشت. شیفتگان کارهای او نیز فقط با دیدن نام او بر پوسترهای فیلم در خرید بلیط یا دی وی دی فیلم درنگ نخواهد کرد. اما آن که داوری می کند در پس کاروان ترازو به دست می آید و در قضاوتش بسیار صریح! اگر فیلم آخر تارانتیو به نام سلاخ خانه را دیده و پسندیده اید، می توانم سواران جهنمی را در یک کلمه بر ایتان شرح دهم: نمونه ناموفق سینمای پسا سلاخ خانه ای!
ژانر: اکشن، درام، مهیج.
چهار شب با آنا Cztery noce z Anna
کارگردان: یرژی اسکولیمووسکی. فیلمنامه: اوا پیاسکووسکا، یرژی اسکولیمووسکی. موسیقی: میشل لورن. مدیر فیلمبرداری: آدام سیکورا. تدوین: چزاری گرشیوک. طراح صحنه: ماره ک زاویروشا. بازیگران: آرتور استرانکو[لئون اوکراسا]، کینگا پریس[آنا]، یرژی فدورویچ[دکتر ارشد]، ردباد کلیینسترا[قاضی]. 87 دقیقه. محصول 2008 لهستان، فرانسه. نام دیگر: Quatre nuits avec Anna، Four Nights with Anna. برنده جایزه بهترین طراحی صحنه-بهترین صدابرداری و تقدیرنامه ویژه برای کارگردانی از مراسم فیلم لهستان،
لئون که با مادربزرگش زندگی یکنواختی را می گذراند، بعد از مرگ وی با دیدن زن پرستاری به نام آنا شیفته او می شود. اما شغل حقیر و بی دست و پایی ذاتی اش مانع از ابراز این علاقه است. این امر باعث می شود تا لئون به مدت چهار شب متوالی مخفیانه وارد اتاق آنا شده و در سکوت به تماشای او بنشیند. ناخن های پایش را رنگ کند، ساعت دیواری اش را تعمیر کند، دکمه های افتاده لباسش را بدوزد یا بازمانده های جشن تولد او را تمیز کند. ولی در شب چهارم هنگام خروج از اتاق آنا به چنگ پلیس می افتد و متهم به تجاوز به آنا می شود….
چرا باید دید؟
یرژی اسکولیمووسکی متولد 1938 لوژ، لهستان از کارگردان های برجسته اروپای شرقی است که شهرت خود را بیشتر مدیون توقیف فیلم دست ها بالا! در کشورش همزمان با حضور در جشنواره کن و مهاجرت اش به غرب است. حاصل این دوری خودخواسته از وطن 5 فیلم در عرض دو دهه و نیم است. البته پیش از آن نیز فیلم هایی چون فریاد را در خارج از کشورش کارگردانی کرده بود که با موفقیت انتقادی وسیعی نیز همراه بود.
اسکولیمووسکی در دانشگاه ورشو ادبیات، تاریخ و قوم شناسی و سپس در دانشکده لوژ سینما خوانده است و همزمان نمایشنامه نویس، بازیگر، چهره ای دانشگاهی و نویسنده ای برجسته و پرکار نیز هست. چهار شب با آنا اولین فیلم او به زبان لهستانی پس از دست ها بالا است. اگر بخواهم آن را برای فیلم خواران محترم توضیح دهم می گویم: آقای هیر ساخته پاتریس لوکونت+فیلم کوتاهی درباره عشق ساخته کریشتف کیشلوفسکی.
ولی اگر این دو فیلم را ندیده اید بگذارید آن را مطالعه ای درباره چشم چرانی، شیفتگی و هوس بنامنم که به گونه ای چشمگیر فاقد دیالوگ و با موسیقی خلجان آوری همراهی می شود و شما را تا پایان با خود همراه می کند. چه چیزی غیر از این از یک استاد مسلم کارگردانی انتظار دارید؟
چهار شب با آنا نگاه مدرن اسکولیمووسکی به مقوله اخلاق در روزگار ما نیز هست که روایتی غریب نیز دارد و گاه تماشاگر را در تشخیص گذشته و حال و آینده دچار مشکل می کند. می شود آن را با فیلم غرق شده اثر دیگر استاد مسلم سینمای اروپای شرقی یان کادار مقایسه کرد. فیلم از دید لئون اوکراسا روایت می شود که در مرده سوزخانه یک بیمارستان کار و در نزدیکی یک کلخوز قدیمی و متروک زندگی می کند و می شود آن را یک فیلم جنایی روانشناختی درجه یک نامید که به تحقیق درباره عدم امکان تفاهم می پردازد. چیزی که سال ها قبل هال اشبی در هارولد و مود به گونه ظریف به آن پرداخته بود. اما نمونه فعلی فیلمی جدی تر و اندوه بار تر است.
فیلم با رنگمایه های سرد و خاکستری فیلمبرداری شده و حال و هوایی شبیه به فیلم های قدیمی اروپای شرقی دارد و بر نسبیت گرایی تاکید می ورزد، شاید هم هنوز خیلی چیزها در آن جغرافیا عوض نشده است؟
ژانر: جنایی، درام، مهیج.
گران تورینو Gran Torino
کارگردان: کلینت ایست وود. فیلمنامه: نیک شنک بر اساس داستانی از دیو جانسون و خودش. موسیقی: کایل ایست وود، مایکل استیونز. مدیر فیلمبرداری: تام اشترن. تدوین: جوئل فاکس، گری روچ. طراح صحنه: جیمز جی. موراکامی. بازیگران: کلینت ایست وود[والت کووالسکی]، بی ونگ[تائو ونگ لور]، آهنی هر[سو لور]، مایکل کوروسکی[جاش کووالسکی]، بروک چیا تاهو]مادر تائو]، چی تاهو]مادربزرگ مطلقه تائو]، سانی وو[اسموکی]، کریستوفر کارلی[پدر یانوویچ]، برایان هیلی[میچ کووالسکی]، جرالدین هیوز[کارن کووالسکی]، دریما واکر[اشلی کووالسکی]، جان کارول لینچ[مارتین آرایشگر]، دوا موا[فونگ ملقب به اسپایدر]. 116 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. نامزد جایزه بهترین آواز از مراسم گولدن گلاب، برنده جایزه بهترین بازیگر مرد/ایست وود و بهترین فیلمنامه از انجمن ملی منتقدان آمریکا.
والت کووالسکی کهنه سرباز جنگ کره، پس از مرگ همسرش تنها می شود. رابطه چندانی با پسر و عروسش ندارد و نوه اش نیز چشم به خانه و اتومبیل فورد کلاسیک اش- گران تورینو- دوخته و مرگش را روزشماری می کند. از طرف دیگر تندخویی خود والت نیز مانع از برقراری ارتباط وی با دیگران می شود و زمانی که کشیش محله به توصیه همسر متوفایش به دیدن وی می آید، با رفتار خشن وی روبرو می شود. این وضعیت با اثاث کشی خانواده ای کره ای به همسایگی والت بحرانی تر می شود، چون همان طور که والت چشم دیدن چشم بادامی ها را ندارد آنها نیز از همسایگی با قاتل پدران یا اقوام شان خوشحال نیستند. اما اقدام ناموفق پسر کوچک خانواده به نام تائو در سرقت گران تورینوی کووالسکی که به تشویق بچه های خلاف کار محله صورت گرفته، اوضاع را بیش از پیش به هم می ریزد. اصرار گروه خلافکاران که یکی از اقوام تائو نیز درمیان آنها قرار دارد مبنی بر پیوستن وی به گره، باعث می شود کووالسکی ناخواسته در درگیری میان آنها دخالت کرده و جان تائو را نجات دهد. این کار وی سیلی از هدایا را به خانه وی سرازیر می کند. چیزی که به مذاق والت پیر سازگار نیست، اما ابراز حق شناسی خانواده با نجات سو دختر خانواده توسط والت از دست خلافکاران محل بیش از گذشته شدت می گیرد. مادر خانواده که از رفتار مردانه والت خوشش آمده، پسرش را برای جبران گناه و شکل گرفتن شخصیت اش نزد والت می فرستد. والت ابتدا نمی پذیرد، ولی کم کم آموزش تائو را دلچسب می یابد و حتی به وی در یافتن کار کمک می کند. اما اصرار خلافکاران محل مبنی بر پیوستن تائو به آنها این بار با شدت بیشتری همراه است و زهرچشم والت نیز با دزدیده شدن و تجاوز به سو پاسخ داده می شود. چیزی که والت کووالسکی را به خشم می آورد…
چرا باید دید؟
دومین فیلم ایست وود کهنه کار و پا به سن گذاشته در سال اخیر که مانند بچۀ عوضی موفق به جلب نظر منتقدان و تماشاگران شد. گران تورینو که نامش را از اتومبیل فورد مدل 1972 گرفته، اشاره ای واضح و روشن به روزگار از دست رفته و معیارهای اخلاقی فراموش شده دارد. در یک کلمه فیلم درباره زوال ارزش هاست، آن هم از نگاه مردی عمل گرا که زمانی تنها راه حل را ابراز خشونت و حل مشکل از طریق فیزیکی-عملاً حذف آن و مرگش- می دانست. چیزی که در شخصیت های سینمایی ایست وود نیز مشاهده کرده بودیم و خود به شکلی آگاهانه و زیبا به آنها ارجاع می دهدو گران تورینو به نوعی مرثیه ای برای این شخصیت سینمایی رو به مرگ نیز هست. مرگی در خور این شخصیت که معنایی هم بر آن متصور باشد.
البته گران تورینو در نگاه نسخت چیز در مایه های آرزوی مرگ چارلز برانسون و نبرد او با خلافکاران محلی دارد. پلیس تا اواخر فیلم حتی حضور فیزیکی در کوچه و خیابان ندارد و همین تماشاگر و والت کووالسکی را در دادن جواب خشونت به وسیله خشونت محق جلوه می دهد. همه انتظار داریم که ایست وود و در واقع شخصیت سینمایی سوار بی نام او پاسخ همه این اجامر و اوباش را با سلاح بدهد. همان طور که در برای یک مشت دلار ابتدا با انگشتانش قربانیان بی ادب خود را هدف می گرفت و می شمرد و سپس هفت تیر واقعی اش را از غلاف بیرون می کشید. اما غافلگیری در راه است. این بار حتی با وجود همسو شدن کشیشی که به روش های عمل گرایانه وی ایمان آورده، سرباز پیر به تلافی تمامی آن جان هایی که در جنگ ستانده(و قتل شمرده نمی شود) خود را آماج گلوله های تبهکاران نوجوان می کند تا شاهدانی بر اقدام پلیس علیه آنها فراهم کند. او به رستگاری می رسد و شخصیت سینمایی ایست وود نیز رستگار می شود. شاید نژادپرست ها زیادی از دیدن این فیلم به نتیجه ای همسان برسند یا تلنگری کوچ به روح و روان شان باشد، که اگر چنین شود باید گفت دست مریزاد آقای ایست وود! راستی که دود از کنده بلند می شود!
ایست وود گران تورینو را با هزینه 35 میلیون دلار ساخته و به جرات می شود گفت که هر دلاری که برای القای این پیام به نژادپرست ها خرج کرده به جا بوده است. ایست وود نشان می دهد که می توان به نجات نژادپرست ها امیدوار بود. همین طور به نجات یا تادیب تبهکاران رنگین پوستی که آمریکا را وطن خود ساخته اند. کشوری برای همه مهاجران، حتی دشمنان سابق مانند ژاپنی ها و کره ای ها. آدم هایی که والدین بعضی از آنها از راه ازدواج با همین سربازان آمریکایی به این کشور راه پیدا کردند. گران تورینو دعوت نامه ایست وود به درک متقابل و همزیستی مسالمت آمیز است. آرزو می کنم چشم های بینا و گوش های شنوایی زیادی برای آن وجود داشته باشد!
ژانر: اکشن، درام، مهیج.
شورش کائوتوکینو Kautokeino-opprøret
کارگردان: نیلز گائوپ. فیلمنامه: نیلز ایزاک ایرا، نیلز گائوپ، ریدار گائوپ، پلونه واهل. موسیقی: ماری بوین، سوین شولتز، هرمن راندبرگ. مدیر فیلمبرداری: فیلیپ اوگارد. تدوین: توماس تانگ، یان اولاف اسواروار. طراح صحنه: کالی یولیوسون. بازیگران: آنا کریستینا یووسو[الن اسکوم]، آسلات ماهته گائوپ[ماتیس هائتا]، میکل گائوپ[آسلاک هائه تا]، نیلس پدر گائوپ[مونس سومبی]، میکائل پرسبراندت[کارل یوهان روت]، بیورن سوندکویست[نیلس ویبه استوکفلت]، سووره پورسانگر[دستیار روت]، پیتر آندرشون[لارس یوهان بوخت]، میکاییل نایکویست[لارس لوی لاستادیوس]، نیکولای کوستر والدو[کاردینال یوئل]. 96 و 100 دقیقه. محصول 2008 دانمارک، نروژ، سوئد. نام دیگر: Kautokeino – Opprøret، Kautokeino – Upproret، Kautokeinoupproret، The Kautokeino Rebellion. برنده جایزه بهترین بازیگر زن/آنی کریستینا یووسو از مراسم آماندا.
سال 1852. گروهی از افراد سامی تباری که به کار نگهداری گوزن مشغولند، اغلب درآمد خود را با نوشیدن مشروبات الکلی در فروشگاه مردی به نام روت از دست می دهند. این فروشگاه تنها محل تامین مایحتاج عمومی این افراد نیز هست و عملا تمامی درآمد این افراد به جیب روت سرازیر می شود. الن اسکوم همسر ماتیس چوپان که از الکلی بودن شوهر و در نتیجه وابستگی بیش از حد به روت خشمگین است، پس از ملاقات با کشیشی سوئدی و مخالف نوشیدن مشروب و نجات ماتیس از چنگ مشروب تصمیم می گیرد تا علیه مشروب خواری دیگر مردان ده نیز اقدام کند. موعظه های وی در کلیسا و سپس پخش اعلامیه هایی در مذمت مشروب از سوی وی سبب خشم روت می شود و با اقدام گله داران به خرید مایحتاج عمومی از شهری دیگر به قیمت ارزان تر عملاً به سوی ورشکستگی پیش می رود. روت بعد از کمک گرفتن از یک وکیل نامه ای به دولت نروژ نوشته و کمک می خواهد. مسئولین دولتی نیز بر اثر دسیسه های او تصمیم به فرستادن کشیشی قدرتمند به آنجا می گیرند. کشیش استوکفلت به محض رسیدن و اطراق در خانه روت، به سراغ الن و شنوندگان حرف های او می رود. اقدام استوکفلت در مضروب کردن زنی مسن سبب خشم مردان دهکده شده و به سراغ او می روند. اما این کار با زندانی شدن مردها توسط کشیش پایان می یابد. الن به سراغ او رفته و می خواهد تا شوهرش را آزاد کند چون قادر به جمع آوری گله نیست. اما استوکفلت شرط این کار را تمکین در برابر خواسته های او در نتیجه افتادن تمامی اهالی به دام روت قرار می دهد. الن با کمک دیگر مردان ده گله را جمع می کند، ولی دسیسه های روت و استوکفلت که در جامه مردان خدا قرار دارد لحظه به لحظه حلقه را بر گردن شان تنگ تر می کند. ابتدا با عزل کلانتر حامی مردم و گماردن فردی خائن و سپس مصادره گوزن های اهالی که تنها مایملک شان محسوب می شود. این رفتار به زودی خشم عمومی را دامن زده و زمانی که حتی کاردینال را در جبهه مقابل می یابند، گروهی از مردها به سراغ روت رفته و او را به قتل می رسانند. واقعه ای که متجر به اعدام و زندانی شدن گروهی از مردها و زن ها از جمله الن منتهی می شود…
چرا باید دید؟
یک فیلم بزرگ، تکان دهنده و صریح و کم نظیر در باره اتحاد شوم سر مایه داری و مذهب که در زمانی درست ساخته شده و باید هر کسی که اندک تردیدی درباره اتوریته دینی و تبعات شوم حکومت مذهبی دارد آن را ببیند.
فیلم که بر اساس مستندات تاریخی ساخته شده، در عین اینکه می کوشد تصویری صادقانه از تلاش مردم اسکاندیناوی برای گریز از اتوریته مذهبی و نفوذ کلیسا بر زندگی دنیوی و حکومت ارائه کند به نوعی تصویرگر شرایط حاکم بر بسیاری از کشورهای دنیا در حال حاضر است. کشورهایی که افراد بسیاری به دلیل مقاومت در برابر سرمایه داری و یا حکومت دینی جان و مال خود را به راحتی از کف داده اند.
شورش کائوکینو که با سرمایه 60 میلیون کرون دانمارک ساخته شده، برای سینمای این کشور محصولی پر خرج محسوب می شود که سکان هدایت آن را تیلس گائوپ 53 ساله در دست دارد. مردی که خود زاده کائوتوکینو است و شاید یکی از بستگان آدم های همین قصه باشد. ولی وسعت دیدی که دارد او را سال ها قبل از افتادن به دام کارگردانی داستان مغرضانه ای چون بدون دخترم هرگز بازداشت. نیلس پس از یکی دو تجربه در زمینه بازیگری در دهه 1970 با نوشتن و کارگردانی ردیاب در سال 1987 شروع به فیلمسازی کرد. شورش کائوتوکینو هفتمین فیلم او پس از دو دهه فیلمسازی به شمار می رود و می شود آن را بهترین نمونه برای آشنایی با سبک کار پخته و زیبای این فیلمساز نروژی اعلام کرد.
فیلم در واقع نمایش مکانیسم استیلای دیکتاتوری مذهبی بر جان و مال انسان هاست. اینکه چگونه مخالفت با مردان خدا! می تواند مخالفت با خدا و کفر قلمداد شود. و مقاومت در برابر چنین کسانی که حتی کلام کتاب مقدس شان را دستاویز سود دنیوی می کنند-به قیمت نابودی انسان های دیگر یا حداقل استثمارشان- پاداشی جز مرگ یا حبس ندارد. چیزی که در سه دهه اخیر بر سر میلیون ها ایرانی آمد. امثال روث و اسکتوکفلت هم در میان ما کم نبودند، امثال الن و ماتیس نیز.. ولی اهالی اسکاندیناوی که به بی دین ترین -یا شما بخوانید صاحبان لائیک ترین- دولت های دنیا مشهورند به گواهی نوشته های پایان فیلم برای رسیدن به شرایط فعلی راه دراز و پر هزینه ای را پیمودند. دولت نروژ پس از یک قرن و نیم طی مراسمی سر اعدام شدگان شورش کائوتوکینو را در کنار بدن هایشان دفن کرد و از آنها اعاده حیثیت نمود. مطابق معمول اینکه همه خبرها دیر به خاورمیانه اعم و ایران اخص دیر می رسد، لابد ما نیز باید یک قرنی در انتظار به سر ببریم و باز هزینه هایی پرداخت کنیم. ولی شک ندارم تماشای چنین فیلم هایی با ارزشی می تواند این مسیر و زمان انتظار را کوتاه تر کند. شورش کائوتوکینو در کنار تصویری که از زندگی سامی ها به نمایش می گذارد، نشان دهنده بلوغ سیاسی اجتماعی یک هنرمند نیز هست. بی صبرانه منتظر فیلم بعدی تان هستم آقای گائوپ و شاکرم که هنوز انسان های فرهیخته ای چون شما زیر این آسمان آبی وجود دارند!
ژانر: درام.