روی سینه‌ات دو بوسه

نویسنده

» سرزمین هرز

اریش فرید/ترجمه‌ی خسرو ناقد

 

سرزمین هرز  به شعر جهان می‌پردازد

 

اشاره:

اریش فرید شاعری آلمانی‌زبان، یهودی‌نسب و اتریشی‌تبار است که بیش از نیمی از زندگی خود را در غربت سپری کرد. در شهر وین چشم به جهان گشود؛ به سال ۱۹۲۱ میلادی. رویدادهای دوران کودکی و نوجوانی‌‌اش از همان آغاز زندگی، سرشت و سرنوشت او را رقم زدند. او خود درباره‌ی حوادث ناخوش‌آیند و درد‌آور سال‌های نوجوانی‌اش بسیار نوشته و شعرهایش نیز به گونه‌ای زندگی‌نامه‌ی اوست که با جست‌وجو و کاوش در آن‌ها به مسیر زندگی و رویدادهای تاریخی مهمی می‌توان پی برد که برای او و هم‌نسلانش سرنوشت‌ساز بوده است. فرید در سپتامبر ۱۹۴۲ به عضویت “انجمن جهانی قلم” پذیرفته شد و اولین دفتر شعرش را نیز “انجمن قلم اتریش در تبعید” انگلستان به چاپ رساند. او مترجم توانای آثار شکسپیر به زبان آلمانی بود و در مجموع بیش از ۲۷ اثر از شکسپیر را ترجمه و منتشر کرد.

اریش فرید در ۲۴ ماه نوامبر سال ۱۹۸۸ میلادی دیده از جهان فروبست.

 

جدایی

اینک دوباره سنگ می‌شوی

و در خواب

خزه می‌آید

و لانه می‌کند

زیر چشمانت

روی جای پای

آب

و شوره‌زار

 

گریزگاه

گاهی گریزگهی می‌جویم

پیش تو

از تو و خویشتنم

از خشمم به تو

از نابردباری‌ام

از خستگی

از زندگی

که امیدها را برمی‌کند

به سان مرگ

من پناه می‌جویم

پیش تو

از آرامش سکوت

من پیش تو

ناتوانی‌ام را می‌جویم

تا به یاری‌ام برخیزد

در برابر توانی

که من

نمی‌خواهم داشته باشم

 

سرود مضطرب

چشم قایقی است

در انتهای جهان ایستاده ورزاوی

زندگی نی‌لبک دولبه‌ای است

بادها چهره دارند

سال‌ها، تفنگ بر دوش می‌کشند

زندگی

نی‌لبک یک‌لبه‌ای است

 

پرسش‌های ناگزیر

سنگینیِ

ترس

طول و عرضِ

عشق

رنگِ

اشتیاق

در سایه

و در آفتاب

چندین سنگ

به حلق باید فرو شود

به کیفر

نیک‌اختری

و عمق شخم

تا به کجا باید باشد

تا کشتزار

شیر و عسل بر دهد

 

تابعیت

دست‌های سفید

موی قرمز

چشم‌های آبی

سنگ‌های سفید

خون قرمز

لب‌های آبی

استخوان‌های سفید

شن قرمز

آسمان آبی

 

سرود شب

روی سینه‌ات دو ستاره

روی چشمانت دو بوسه

در شب

زیر آسمان بی‌اعتنا

 

روی چشمانت دو ستاره

روی سینه‌ات دو بوسه

در شب

زیر ابرهای بی‌دهان

بوسه‌های‌مان

و ستارگان را باید

خود به هم ببخشاییم

زیر آسمان پر تلاطم

یا در اتاق خانه‌ای

که ایستاده است

شاید در سرزمینی

که باید ایستادگی کنیم

با این‌همه

در فراغت این ایستادگی

سینه و چشم از برای ما

آسمان و ستاره و بوسه

 

ترس و شک

شک نکن

به آن‌که

به تو می‌گوبد

می‌ترسد

اما بترس

از آن‌که

به تو می‌گوید

شک نمی‌کند

 

سرنوشت

می‌گویند

شاعر

کسی است

که واژه‌ها را

به هم پیوند می‌زند

نادرست است

شاعر کسی است که واژه‌ها او را

کم و بیش

به هم پیوند می‌زنند

اگر بخت یار او باشد

اگر شوربخت باشد

واژه‌ها اما او را

از هم می‌گسلند

 

بد و بدتر

این خشکزار می‌خواند

از خشکزار

هماره

بهتر از آن است که بخواند

از سبزه‌زار

و از نوای آب روان

زیرا که خشکزار تنها

زبان حال خشکزار می‌داند

 

جایگاه

در کنار باورم ایستاده‌ام

با ترسم

 

بدون عشقم

فراتر از خشمم

در برابر امیدم

با نیازمندی‌ام

از برای سخنم

پیش از مرگم.