”در شهر خبری نیست، هست!” دومین فیلم کارگردان جوانی به نام “رضا خطیبی”-اهل سراب- است که فیلم اولش ”فرداهای قشنگ تهران” در پاریس ساخته و اکران کرده است. فیلم نخست او به گفته خودش در گونه سینمای حسی و هنری بود، اما اولین فیلمی که در ایران ساخته یک کمدی مردم پسند است که به گیشه نگاه دارد. با این حال خطیبی که خود را متاثر از سبک برادران کوئن و گای ریچی می داند کوشیده تا کلیشه های رایج را در هم بشکند و داستانی متفاوت و البته جذاب تعریف کند. کاری که در سینمای ما کم سابقه و مسلتزم به استقبال خطر رفتن است…
در شهر خبری نیست، هست!
کارگردان: رضا خطیبی. نویسنده:هادی حسین نژاد، رضا خطیبی. مدیرفیلمبرداری: بهرام بدخشانی. تهیه کننده: هدایت فیلم. بازیگران: فرهاد آئیش، محمدرضا شریفی نیا، افسانه بایگان.
زن و مردی علیرغم مخالفت خانواده هایشان به هم دل بسته و ازدواج کرده اند. خانواده های این زوج هر کاری از دستشان بر می آید می کنند که این وصلت را بر هم بزنند و فیلم دقیقا از همین جا شکل می گیرد که راننده تاکسی درگیر یکی از همان ماجراهایی می شود که پدر داماد تدارک دیده است و این آغاز ماجرای فیلم است که کله پز هم که دوست راننده تاکسی است وارد ماجراهای آنان می شود.
کمدی از نوعی دیگر
رضا خطیبی هم از آن دسته فیلمسازانی است که پس از سال ها تحصیل در غربت به مملکت خود بازگشته تا فیلمی بسازد و در سینمای کشور خود مشغول به کار شود، اما شاید نمی دانسته که اگر بخواهد با کمپانی های بزرگ کار کند در ابتدا می بایست توسط آنها محک زده شود تا بدانند او در سینمای تجاری مورد نظر ایشان چه جایگاهی دارد.
همین مسئله سبب شده که خطیبی در فرنگ درس خوانده بخواهد کمدی بسازد از جنس نگاه برادران کوئن اما آنچه حاصل از آب در می یابد اثری شلخته است با دیدگاه های برادران شایسته. بنابراین فیلم نه در پرداخت دیدگاه های هنری موفق است و نه دیدگاه های تجاری. داستان و کارگردانی خطیبی در جاهایی از توانایی هایی پنهان سخن می گویند ولی حاصل کار در کلیت چنین نیست.
فیلمساز در نگاهی کلی به تم فیلم، سعی داشته به مسئله مهاجرت اهالی شهرستان به تهران بپردازد و تهران را در این راستا کلان شهری بی درو پیکر نشان دهد و تناقض هایی نیز که در این راستا شکل می گیرد مایه های کمدی خود را شکل می دهد. یک راننده تاکسی با بازی فرهاد آئیش و یک کله پز با بازی محمدرضا شریفی نیا دو رفیق به ظاهر از طبقه فرودست اجتماعی هستند که در برخورد با تعارضات زندگی شهری دستخوش دگرگونی هایی می شوند. هرکدام یک عیب و علتی دارند. در دسته فقرا یکی بی پول و بدشانس است، آن یکی لاف زن و دودوزه باز. در گروه بالا شهریها هم یکی متقلب و آن یکی عصبانی است و دیگری لابد ریگی به کفش دارد که چون ریگ پول خرج میکند تا رد دیگری را بگیرد. تکرار این ویژگیها قرار است مایههای طنز فیزیکی و کلامی قصه را بپروراند. بههمین دلیل هرگاه جواد (فرهاد آئیش) را میبینیم، در حال تخمه شکستن است. این نکته در ظاهر برای گرفتن خنده های ممتد از تماشاگر در فیلم گنجانده شده است، اما فیلمساز فراموش کرده که جایگاه توزیع بار کمدی در طول داستان باید متناوب باشد تا تماشاگر را بخنداند. یعنی اگر تماشاگر را دائم بخواهیم به مدد عناصر تکراری بخندانیم با موفقیت رو به رو نمی شویم و فیلم پس زده می شود.
نکته دیگری که می توان در مورد فیلم در شهر خبری نیست، هست مورد اشاره قرار داد شخصیت های حاشیه ای فراوان است. در فیلم با جوانی شهرستانی رو به رو هستیم که دائم از شهر برای نامزد خود نامه می نویسد. این نگاه و جنس طنز تلخی که در این شخصیت نهفته است را می توان نکته مثبتی در فیلم به شمار آورد. حضور او نوعی گروتسک را به همراه می آورد که این گروتسک تماشاگر را تا حدودی به آینده خطیبی امیدوار می کند. ما دائم در نامه های این پسر از مهربانی مردم تهران می شنویم و این درحالیست که تمام آنچه در فیلم به نمایش در می آید خلاف این نوشته هاست. تمام آدم ها از این منظر منطقی کارتونی پیدا می کنند. دو شخصیت راننده تاکسی و کله پز فیلم حتی زمانی که در کنار پول دارهای شهر هم قرار می گیرند وضعیت شهر فیلم را سامان نمی دهد. کارگردان در برخی نقاط نیز کوشیده با ساند تراک هایی که برای فیلم تدارک دیده به سینمای مورد علاقه اش ادای دین کند اما در اجرای این ایده نیز موفق نمی ماید و بسیاری از این ساند تراک ها درصحنه مورد نظر کارکرد صحیحی پیدا نمی کنند.
خطیبی در استفاده از بازیگران نیز سعی داشته به وجوهی دیگر از این بازیگران دست پیدا کند. آئیش تا حدود زیادی این گونه ظاهر می شود. ما او را در نقش یک آدم لمپن ماب می بینیم که این نکته را به خوبی در گفتار و کلامش رعایت می کند. اما محمدرضا شریفی نیا تقریبا همان چهره همیشگی را از خود به نمایش می گذارد. کما اینکه با شغل او که به نظر می رسد در سینمای ایران برای اولین بار به آن پرداخته شده توجه چندانی نمی شود و او می توانست شغلی غیر از کله پزی داشته باشد.رضا خطیبی را هم همانند بسیاری از سینماگرانی که فیلم های اول خود را در ایران می سازند باید در فیلم های بعدی مورد قضاوت قرار داد. شاید با فیلم هایی که به طور مستقل ساخته شوند.