این مسابقات جام ملت های اروپا یک طرف، این شرط بندی های ما یک طرف، این تیترهای روزنامه ها و وبسایت های ایرانی یک طرف. حالا از کدام طرفش شروع کنم؟ لابد از سر گشادش که نه، شیپور که نیست، ناسلامتی جام جهانی است، اگرچه در حال حاضر تنها کاربرد شیپور در سرنوشت بشر فقط در میدان های ورزشی و بخصوص فوتبال است، ولی به هر حال از سر گشادش شروع نمی کنیم. مسابقات شروع شد و دیروز گروه مرگ با همه قد و بالای رونالدوی پرتغالی و سروصدای فان در فارت هلندی آغاز شد. هر وقت مسابقات فوتبال شروع می شود، غصه مان همین است که بالاخره تمام می شود. بگو خوب مرد حسابی بشین بازی ات را ببین، همه چیز بالاخره تمام می شود، چه معنی دارد که آدم به جای زندگی کردن به آن فکر کند؟ حالا این ها را بگذار کنار، بچسب به مصیبت عظمای من، نمی دانم چه کرده ام، کجای کار را اشتباه کردم که همیشه روی هر تیمی شرط می بندم و پیش بینی می کنم همان تیم اگر تیم اول رده بندی فیفا هم باشد، می بازد. حالا فرق نمی کند کی با کی بازی داشته باشد، اگر بهترین تیم انگلیسی با بازی وین رونی در مقابل تیم لوکزامبورگ که تیم صد و هشتم جدول فیفاست و هنوز به جام ملت های اروپا نیامده بازی کند و من روی انگلیس شرط ببندم، حتما لوکزامبورگ با سه گل انگلیس را لوله می کند. شانس که نداریم، پیش بینی های فوتبال ما هم شده مثل فرمایشات رهبر فرزانه جمهوری اسلامی. به محض اینکه همین پنج سال قبل اعلام کرد که علوم انسانی انحرافی است و باید برود به زباله دانی تاریخ، دیروز اعلام شد که تعداد دانشجویان رشته های علوم انسانی سه برابر شده است. جان من این آقای حداد عادل به رهبر انقلاب فشار بیاورد دو تا فحش درست و حسابی به پرتغال بدهد، بلکه این پرتغال بشود قهرمان جام. این مادر کریستیانوی ما هلاک می شود اگر تیم پسرش قهرمان جام نشود، من هم دیگر روی پرتغال شرط نمی بندم. نه تنها شرط نمی بندم تیترهای اجق وجق( الف و عین را خودتان انتخاب کنید) نمی زنم.
هر چه بازی های جام ملت های اروپا دیدنی است، این تیترهای روزنامه ها و خبرگزاری ها و وبسایت ها و وبلاگهای ایرانی از این طرف و آن طرف بامزه است. انگار مسابقه جمله سازی دارند. تیتر می زنند که “ انتقام دهشتناک وایکینگ ها از نارنجستان” آدم وحشت می کند، فکر می کند دانمارکی ها با سر کچل و شمشیر در دست دارند سر هلندی ها را می برند. یا مثلا تیتر می زنند “ قیصر آب پرتغال گرفت” انگار که آلمانی ها پرتغالی ها را با نود تا گل انداختند توی آب میوه گیری و از آن طرف دارد خون نارنجی از آبمیوه گیری می ریزد. فردا مسابقه ایتالیا و اسپانیاست. ببین چه تیتر هایی بزنند:
ماتادورها فیوز مافیووزی ها را پرداندند.
گاو خشمگین ایتالیا مقهور گاوبازان شد.
چکمه اروپا گاوبازان را له له کرد.
چکمه آبی زیر پای ماتادورها مقهور شد.
اصلا آدم نمی فهمد این همه نبوغ و ادبیات خلاق از کجای امت ژورنالیست ورزشی صادر می شود. فردا آی ی ی ی ی بخندیم، فعلا برویم تا بعد، بیخودی اصرار نکنید من روی اسپانیا شرط نمی بندم، ایتالیا کی هچ!
بالاخره علی کیه، ابن ملجم کیه؟
تاریخ تا نوشته نشده همه قهرمان اند. بعد هم که نوشته شد هر کسی داستان خودش را می نویسد. ما هم که همین جوری سرمان را نمی اندازیم پائین زرتی وارد زباله دانی تاریخ بشویم، بالاخره خودمان برای خودمان داستانی داریم. امروز احمدی نژاد کلی ننه من غریبم در وبسایتش از خودش صادر کرده و از هرچه دشمن و دوست گله کرده و تنهایی خودش را با تنهایی حضرت علی تشبیه کرده. البته ما که گول نمی خوریم پای علم ابن ملجم سینه بزنیم، ولی بدبختی همه علی بن ابیطالب اند، هیچ کس ابن ملجم نیست. آیت الله خامنه ای که از شکم اش درآمده گفته یاعلی، یکی دو نفر هم نبودند، انگار همه جامعه مندرسین در محل ورود آقا به عالم امکان جلوس کرده بودند همه شان خبر دارند. ما تا چهار سالگی معلوم نیست چطوری پرت شدیم وسط این دنیا، آن وقت امام جمعه قم چطوری از زایمان مادر مذکور خبر دارد؟ حالا از آن بگذریم که آقا وقتی می خواست طرفداری از احمدی نژاد بکند، خودش شده بود علی و بقیه شده بودند طلحه و زبیر و محمود هم شده بود ابوذر غفاری، حالا هم که با او مخالفت می کند، باز هم حضرت علی است و مشائی ملعون و احمدی نژاد منافق می شوند جزو خوارج. البته ما که اصولا سینه نمی زنیم، یعنی اگر هم دست غیبی آمد و بر سینه نامحرمی خورد، دست ما نیست، این را بدانید، بیخودی تهمت نزنید. من دستم توی جیبم است، سینه نامحرم هم نمی دانم کجاست و اصولا کی به آن دست زده، ولی سفارشم این است که اگر کسی خواست زیر علم یکی از این دو قاتل و مقتول سینه بزند، یک دفعه برندارد فکر کند جفت شان علی هستند. نمی شود که یکی یکی دیگر را زرتی با شمشیر بزند جرواجر کند، آخرش هم قاتل و مقتول بشوند شهید کربلا. خودتان نمی دانم می خواهید شیر یا خط بیاندازید، می خواهید پلم پلوم بکنید، می خواهید با ورق کم و زیاد بکشید، خود دانید، فقط زودتر اطلاع بدهید ملت بفهمند کدام تان علی هستید، کدام ابن ملجم . فقط قطام اش را زیاد کنید که ملت حالش را ببرند.
نشر چشمه به شهادت رسید
من که خدائیش مدیون برادران کیائیان هستم، چه بچه های نشرچشمه، چه پخش شان. تقریبا هزار بار رفته ام و یکی دو ساعت گشته ام در کتابفروشی شان و حالش را برده ام و از کتاب ارزان که زمانی در قفسه های پائینی می چیدند خریدم تا وسایل بازی بچه های یونیسف را که هم بچه هایم عاشقش بودند هم خودم کلی با آنها تفریح می کردم. اولین نوار کاست موسیقی با مجوز را از کیائیان خریدم و همیشه با انتخاب کتاب هایش، شیوه چیدن آنها، برخوردش با مشتری، شناخت عمیق اش از کتاب، چاپ کتابها، شکل کتابها و همه چیزش حال کردم. خبر رسید که مجوز نشر چشمه برای همیشه لغو شده. آقایان ارشادی یک جوری حرف می زنند انگار که تا ابد تصمیم گیر روزگارند. حداقل یک نگاهی به پشت سرشان بکنند و این جوری حرف نزنند. اولین وزیر ارشاد که میناچی بود که دو سال بعد از وزارتش الی الابد مغضوب شد و رفت به بایگانی همیشه پیوست. دومی اش دوزدوزانی بود که سالهاست معلوم نیست کجاست. سومی اش که معادیخواه بود آفت به جانش افتاد و برای همیشه رفت از دولت بیرون. چهارمی اش که خاتمی بود که حالا بعد از هشت سال ریاست جمهوری معلوم نیست بگذارند از خانه بیرون بیاید یا نه، پنجمی که لاریجانی بود که الآن جزو ساکتین فتنه است و هنوز حکومت نمی داند بیرونش بیاورد یا بکندش داخل و فقط جای شکرش باقی است. ششمی که میرسلیم بود که از همه به آقا نزدیک تر بود، فعلا طفل گمشده است و برای یافتنش جایزه تعیین کردند. هفتمی که مهاجرانی بود که مهاجرت کرده و در انگلیس است و روز و شب فحش می خورد از پوزیسیون و اپوزیسیون و پفیوزیسیون، شش تا معاون هم مهاجرانی داشت که چهار تا شان زندانی هستند، یکی شان انگلیس است، یکی شان هم ممنوع الخروج از منزل و به منزل. هشتمی مسجد جامعی بود که حق حرف زدن را برای همیشه از دست داده و خودش شده متهم اصلی، معاونش هم که رمضانپور بود که در انگلیس برای همیشه دارد کار همیشگی اش را می کند. نهمی هم که صفار هرندی بود که فعلا دشمن اصلی دولت و وزارت ارشاد است و روزی یک بار فحش به دولت سابقش ندهد، روزش شب نمی شود. آخری هم که حسینی بود که معلوم نیست از ته کدام جوب پیدایش کرده اند که روزی سه بار نهادهای تحت امر خودش را لغو موجودیت می کند. اصلا برای وزارت ارشادی که عمر متوسط اش سه سال است و نه تای قبلی اش، یعنی وزرای 27 سال گذشته با وزیر کنونی دشمن هستند، چه معنی دارد که کسی را برای همیشه لغو امتیاز کند. دلت خوش است بابا توهم؟ یا توهم، چه فرقی می کند؟ در همه این سی سال هر وزیری رفته و آمده نشر چشمه هر روز بهتر از دیروز کارش را کرده، حالا برای همیشه لغو امتیازش می کنند. انگار خود حکومت می داند که دو سال دیگر، که تازه اول همیشه هست، خواهد بود یا نه. حالا همه اینها را گفتم، اصل موضوع را نگفتم. لغو امتیاز نشر چشمه هم بامزه ترین اتفاق تاریخ فرهنگ این کشور است. علتش چه بوده؟ رویم نمی شود بگویم. می خواهید بگوئید طنز نوشتم. ولی می گویم. نشر چشمه کتابی را به ارشاد داده که مجوز بگیرد، یعنی اصلا کتابی چاپ نکرده، وزارت ارشاد هم کتاب را خوانده و تشخیص داده که آن کتاب توهین به مقدسات است. البته ما که می دانیم که هر کاری هر کسی بکند توهین به مقدسات است، ولی بفرض توهین به مقدسات هم باشد، مگر کم کتاب به این دلیل اجازه نشر گرفته؟ مثل اینکه یک نفر برود به کلانتری و بگوید اگر اجازه بدهید می خواهم بروم دزدی، بعد او را به اتهام دزدی بیاندازند حبس ابد. این هم شد کار؟ این هم شد دلیل؟ البته من که مطمئنم هفته دیگر انشاء الله، خود وزارت ارشاد اعلام می کند که مثلا از یک ماه دیگر نشر چشمه می تواند به کارش ادامه دهد. ما که امیدواریم همین بشود.