تأکید افراطی بر مردسالاری در جوامعی مانند ایران ممکن است به تحکیم مردسالاری منجر بشود، هرچند با هدف تضعیف آن صورت گرفته باشد. بدون شک پایگاه های فرهنگی، عقیدتی، تاریخی و دینی مردسالاری در تمام جوامع بشری، ثروتمند و فقیر همچنان نیرومند است. اما آنچه سبب می شود تا نسبت به پیروزی مطلق مردسالاری شک روا داریم، رخدادهای سیاسی نیم قرن اخیر در جوامع در حال توسعه است. ایندیرا گاندی در هند با آرای مردم به برترین سطوح زمامداری راه یافت. بی نظیر بوتو در پاکستان و دیگر زنان در کشورهای در حال توسعه توانسته اند به نیروی اعتماد و آرای مردم بر مطلق گرایی مردسالاری دست کم در حوزه های زمامداری چیره بشوند و ثابت کرده اند مردسالاری آن گونه که شایع است قدرت بلامنازع در تمام زمینه ها نیست. می توان در شرایط خاص با شگردهای خاص از مردسالاری عبور کرد و وارد حوزه های قدرت سیاسی شد. حتی در کشورهای شهره به مردسالاری افراطی یک چنین رویدادی قابل تصور است. نگاه کنیم به کشور آرژانتین. حضور یک زن در برترین مقام سیاسی کشور که به نیروی رأی مردم اجرایی شده هشداری است به فعالان حقوق زن در کشورهای گرفتار مردسالاری تا مردسالاری را بیش از آنچه هست توانا توصیف نکنند و آن را تا بی نهایت جدی نگیرند. در صورت تأکید افراطی بر این که جامعه مردسالار غیر قابل تغییر است، نهادهای حکومتی در این کشورها انعطاف پذیری خود را برای تحمل حضور و مشارکت زنان به کلی از دست می دهند. به علاوه از اعتماد به نفس توده های زنان کاسته می شود.
ایرانیان در همین دو دهه اخیر در دوران رونق مردسالاری بسیاری علامت ها پیش رو داشته اند که نشان از آمادگی جامعه برای پذیرش رویدادهایی در تضاد با مردسالاری دارد. این علامت ها در انبوه خبرها و بحران ها گم شده و حتی زنان چندان به آن نپرداخته و بها نداده اند. حال آنکه بسیار با اهمیت بوده است.
در انتخابات مجلس پنجم شورای اسلامی با آرای حیرت انگیز فائزه هاشمی مواجه شدیم. سال 1375 بود. خبر دهان به دهان چرخید تا جایی که گفته شد آرای این زن بر آرای روحانی مشهوری مانند ناطق نوری چربیده است. همچنین شنیده شد بر پایه ملاحظات و مصلحت ها آقایان پشت پرده توافق کرده اند تا آرای فائزه را کمتر از ناطق نوری شمارش و اعلام کنند، مبادا مردم به این واقعیت دست یابند که یک روحانی والا مقام از یک زن شکست خورده است. حتی شنیده شد پدر فائزه این تصمیم گیری را به مصلحت دانسته است.
چنانچه این گفته ها و شنیده ها کاملا صحیح نباشد یک نکته مسلم و غیر قابل انکار است. آن اینکه آرای هر دو نماینده منتخب تهران در سال 1375 بسیار به هم نزدیک بوده است. از آن بیش هم زمان با انتخابات مجلس پنجم شاهد بودیم در برخی شهرستان های محروم کشور که ساکنین آن بسیار دین دار و سنتی هستند، زنانی بر رقیبان خود که روحانی و مذکر بودند پیشی جستند و آرای بیشتری کسب کردند که البته شمارش و اعلام شد. مردان حاکم نسبت به آن حساسیت نشان ندادند. بنابراین در دوران اوج مردسالاری دینی شاهد بوده ایم دست کم در حوزه انتخابات مجلس مردسالاری تا حدودی پس رانده شده و شکست خود را پذیرفته است.
این همه در شرایطی اتفاق افتاده که از انتخابات آزاد در ایران خبری نبوده و نیست. فقط طرفداران نظام دینی یعنی طرفداران نوع خاصی از مردسالاری هستند که به تناوب یا به توالی می توانند راهی حوزه های زمامداری مثل پارلمان و نهاد ریاست جمهوری بشوند. با این وصف در همین بافت غلیظ سنتی، زنانی از تبار مردان سنتی توانسته اند برخی سدها را بشکنند. تحولی چنین شگفت انگیز در جامعه ای با ویژگی های ایران بی گمان تاریخ ساز است.
نمی دانیم اگر انتخابات آزاد داشته باشیم شانس زنان شایسته ایرانی برای پیروزی در انواع انتخابات چه اندازه است. اما در هر حال علامت را از جامعه خود گرفته ایم و می دانیم ایران پذیرای زنان توانمند در حوزه های مهم زمامداری شده است. هرگاه ایرانیان از برکت انتخابات آزاد برخوردار بشوند ایران از حیث غلبه بر مردسالاری در جهان یکه تاز خواهد شد. اما تا آن وقت بر فعالان حقوق زن نکته ای باید روشن شده باشد و آن اینکه: مردسالاری را البته نمی توان یک شبه ویران ساخت، اما نباید آن را به اندازه ای بزرگ نمایی کرد و جدی گرفت که رخنه افکندن در آن با هدف ورود به حوزه های زمامداری تا سالیان سال امری محال به نظر برسد و غلبه بر آن موکول بشود به تغییر رژیم سیاسی کشور. تازه در صورت تغییر رژیم سیاسی هم نمی توانیم پیش بینی کنیم با کدام شکل از مردسالاری مواجه خواهیم شد. بنابراین به حکم عقل و تجربه نمی شود تا آن وقت ساکن و ساکت به تماشای ماجراها نشست.
رویدادها نشان داده است که مردسالاری همیشه بلامنازع عمل نمی کند. در جوامع در حال توسعه هم اکنون زنانی توانسته اند مردسالاری را در برخی حوزه های تصمیم گیری وادار به عقب نشینی، تسلیم و سازش کنند. اتفاقا در جوامعی این عقب نشینی خود را بهتر نشان می دهد که بحران های استعماری، اقتصادی، سیاسی و ریشه های کهن استبداد گریبان گیر مردم است.
در ایران امروز کم نداریم زنان توانمندی که می توانند تاریخ پر حادثه کشور را در مسیر تازه ای بیندازند. کم نداریم مردانی که زیر تأثیر رفتار شجاعانه زنان بعد از انقلاب، به شایستگی آنان ایمان آورده اند و آموخته اند تا شایستگی را بدون دخالت جنسیت تعریف کنند. اینها سرمایه های کمی نیستند. اینها دستآوردهای ما در مقابله با مردسالاری کهن است که خود را به بهانه دین خواهی در افراطی ترین شکل ممکن ظاهر کرده است.
کریستینا وکیل و سناتور آرژانتینی و ریئس جمهور امروز آرژانتین مدت چهار سال گذشته در کنار همسرش که رئیس جمهوربود، نقش ایفا کرد. او اخیرا با تکیه بر آرای مردم در جامعه ای که مردسالاری در آن قدمت تاریخی دارد قدرت را از همسرش تحویل گرفت.
این نخستین بار است که یک زن در آرژانتین به صورت دموکراتیک قدرت سیاسی را کسب می کند. پیش تر در سال 1974 اوا پرون همسر خوان پرون رئیس جمهور وقت آرژانتین با تکیه بر محبوبیت و جاذبه شخصی حدود دو سال پس از مرگ همسرش در مقام رئیس جمهور فعالیت کرد. اسطوره اوا پرون عزیزترین اسطوره سیاسی مردم آرژانتین است. اما پیروزی خانم کریستینا حرف دیگری است و ذات و ماهیت دموکراتیک دارد.
کریستینا فرناندز کرشنر با رأی مردم از دیوار مردسالاری عبور کرده است. او از حزب چپ میانه می آید. مسائل عمده ای پیش رو دارد. تورم، بحران انرژی و کم کردن از بودجه های اضافه. او از تحلیل گران هشدار گرفته تا سیاست های همسرش را دنبال نکند. اینک از چهل میلیون جمعیت واجد شرایط آرژانتین بیست و هفت میلیون نفر به او رأی داده اند. حدود هشتاد ناظر بین المللی برای نظارت بر روند برگزاری انتخابات به آرژانتین رفته و صحت آن را تأیید کرده اند. خبرنگاران می گویند دو موضوع اقتصاد و مبارزه با جرم و جنایت از چالش های محوری انتخابات آرژانتین بوده است. آیا مردم آرژانتین، کشوری که به مردسالاری افراطی شهرت دارد و مردسالاری در آن بسی نفرت بار تعریف می شود، به این قناعت وجدانی رسیده است که احتمال دارد یک زن بتواند به اتکای شایستگی و تجربه در کاهش نرخ تورم و جرم و جنایت توفیق خدمت پیدا کند؟ اگر چنین است، وقوع یک چنین رویدادی در ایران هم غیر ممکن نیست.
آرژانتین نه تنها شهره به مردسالاری افراطی است که شهره به نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر است. در سال های حکومت نظامیان 1976 تا 1983 سی هزار نفر کشته و ناپدید شدند. این سال ها را جنگ کثیف نام نهاده اند. حکومت وقت با بازداشت های وسیع، شکنجه و اعدام مخالفان درجه سرکوب را به شدت بالا برد و حتی اجساد بسیاری از قربانیان هرگز پیدا نشد. شباهت های آرژانتین با ایران کم نیست. احساسات ضد سیاست های مداخله جویانه امریکا در این کشور نیرومند است. در هر دو کشور مردسالاری چیره است. مهم نیست که پوشش مردسالاری چیست. هرچه هست مبارزه پی گیر زنان را ایجاب می کند و انتخاب درست استراتژی متناسب با ویژگی های مردسالاری حاکم حساس ترین انتخاب در هر دو کشور است.
در این جامعه مردسالار که سال ها زیر سلطه نظامیان پرپر می زد، مادران داغدیده آرژانتینی در سال 1977 در دوران اقتدار دولت نظامی تظاهرات اعتراضی بزرگی برپا داشتند وخواهان دیدار با رئیس جمهور وقت شدند. رئیس جمهور دیدار با آنها را نپذیرفت. مادران بی اعتنا به این رفتار نابخردانه مهمترین سازمان حقوق بشری آرژانتین را پایه گزاری کردند. آنها در فضای خشن و مردانه سرزمین خویش تأثیر گذار شدند. پایه های مردسالاری افراطی را در عمل سست کردند. پیاپی در خیابان ها جمع شدند و پیاپی کشته دادند. حرکت های بی باکانه آنها پشتوانه ای شد برای تحولات سیاسی آینده که تغییردر رفتارهای حکومتی به نفع حقوق بشر مشخصه آن است.
اولین دولت غیر نظامی آرژانتین به تصویب قوانینی پرداخت که به موجب آن افرادی که در کشتار و ناپدید شدن شهروندان دست داشتند از پیگرد قضایی در امان ماندند. دولت همسر رئیس جمهور کنونی آرژانتین در صدد آن بود تا مصونیت رهبران نظامی آن سال های کثیف را لغو کند و مجرمان را پای میز محاکمه بکشاند. بسیاری از آن پرونده ها بازگشایی شده است و این اقدامات حق طلبانه که پشتوانه تحولات سیاسی امروز است به همت والای مادران قربانیان اجرایی شده است. یعنی عنصر زنانه در آن بیشترین دخالت را داشته است.
زنان عضو سازمان بزرگ و حقوق بشری “مادران” اکنون سالخورده شده اند، اما از پا ننشسته اند. هنوز بزرگترینر نیروی سازمان یافته ای هستند که “علیه فراموشی” عمل می کنند و نمی گذارند خون عزیزانشان هدر برود.
مجموعه تحولات سیاسی آرژانتین مکتب آموزنده ای است پیش روی زنان ایرانی. آنها می توانند با استفاده از انواع شیوه ها و متناسب با مقتضیات فرهنگی و اجتماعی کشور در شالوده مردسالاری حکومتی شکاف بیندازند. چندانکه تا حدودی انداخته اند. علامت ها چنانچه گذشت مثبت است. پیروزی در گرو آن است که زنان از هر طبقه و لایه اجتماعی به جای موضع گیری های بی طرفانه در انتخابات آینده پرچم انتخابات آزاد را بالا ببرند و با آن راهی مبارزات مسالمت آمیز بشوند. زنان ایرانی از آموزه های مکتب حق خواهی در کشورهایی نظیر آرژانتین می توانند بیاموزند. حضور انبوه مادران، خواهران و دختران قربانیان خشونت دستمایه ای است که اگر فعال بشود زمینه ساز بهبود وضعیت حقوق بشر و ورود زنان به حوزه های مهم تصمیم گیری خواهد شد.