در آستانه سالگرد انقلاب ۵۷، پس از گذشت ۳۶ سال از سرنگونی حکومت دیکتاتوری محمد رضا پهلوی، این امر روشن شده است که هرچه زمان گذشته نه تنها مردم بیشتر به حاشیه رانده شده اند، بلکه مسوولان تراز اول ایران - حتی آن هایی که زمانی استوانه ی نظام خوانده می شدند-ـ حرفشان اثرکه ندارد هیچ، بلکه مورد عتاب و خطاب قرار می گیرند که چرا فلان جا رفته یا بهمان کس را دیده ای؟
همین چند وقت پیش بود که لیستی از مقام های رده بالای جمهوری اسلامی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد که در آن این نکته جلوه گر بود که در گذر زمان، نام ها و القاب دچار چه تغییر و تحول هایی شده اند و اکثر قریب به اتفاق نه تنها زیر سایه ی یک اسم و مقام قرار گرفته اند، بلکه هر کدام به نوبت به صورت مسالمت آمیز و آرام یا با تقلب و تغلب به بیرون نظام پرتاب شده اند.
در آن لیست که واقعیتی تاریخی به صورت طنزی گزنده بیان شده بود، شاهد این تحول سیاسی تدریجی بودیم که نه تنها قائم مقام رهبری، اغلب اعضای شورای انقلاب، تمام نخست وزیران، کلیه ی روسای جمهور (به جز شهدا که آن ها هم بستگانشان معمولا ضد انقلاب، ضد ولایت فقیه، اهالی فتنه، بی بصیرت و…معرفی می شوند) واکثر روسای مجلس شورای اسلامی از نظام خروج کرده یا اخراج شده اند، بلکه بسیاری نیز اعدام و تبعید شده یا در حبس و حصر قرار گرفته اند.
از نام های درون آن لیست، به جز میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی، این روزها نام سه مقام بیش از همه به گوش می خورد. در این جریان کار به جایی رسیده است که می خواهند در دل یک اقدام غیرقانونی نه تنها آن وضعیتی را که بر مرحوم آیت الله منتظری تحمیل کردند به سید محمد خاتمی تسری دهند، بلکه پس از تصاحب صندلی ریاست مجلس خبرگان آیت الله رفسنجانی و رد صلاحیتش در انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۹۲، حالا درصدد هستند که برخی از حرف هایش را سانسور کنند یا با اعمال فشار وی را مجبور سازند که خودش داوطلبانه دست به خودسانسوری بزند یا حتی به دلیل این که دیگران در همایشی حضور دارند یا حرفی از آنان نقل شده است، پیامی نیز نفرستد!
وضعیت رئیس دولت اصلاحات در این جریان کاملا روشن است و بسته به میزان انصاف اقتدارگرایان وی یا جزو “سران فتنه ” است یا از حامیان اصلی و مساله دار سران فتنه! به این دلیل است که سید محمد خاتمی پس از ممنوع الخروج شدن و ممنوع التصویر گردیدن اکنون با شرایط رسمی جدیدی مواجه شده؛به گونه ای که یک مقام ارشد دادستانی در جلسه ای ویژه با مدیران مسئول تعدادی از روزنامه ها با استناد به آنچه که مصوبه قوه قضاییه خوانده تهدید می کند که اگر خبر یا تصویری از رهبر اصلاحات در رسانه ها درج شود، با مطبوعات و روزنامه نگاران به اصطلاح متخلف برخورد شدید خواهد شد.
اما در مورد هاشمی رفسنجانی داستان به گونه ای پیش می رود و ماجراهای شگفت انگیز دیگری نقل می شود؛ عتاب و خطاب های پشت پرده بابت انجام کارهای عجیب و غریب، و طی ماه پیش عجیب تر از همیشه. گفته می شود علت اصلی عتاب ایفای نقش غیرمستقیم در همایش ویژه اصلاح طلبان بوده است که در آن تعدادی از احزاب شورای هماهنگی اصلاحات در برنامه ای نیمه خصوصی گردهم آمدند و از جانب دو رئیس جمهور پیشین نیز پیام هایی خوانده شد.
در پی آن نشست بود که به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام گیر داده شد که دچار فراموشی شده است، به گونه ای که دیگر صلاح و مصلحت خویش را هم تشخیص نمی دهد، چون برخوردهای سیاسی پیشین اصلاح طلبان را از خاطر برده و برای جایی که آنان نشسته بودند و پیام سید محمد خاتمی خوانده شد، پیام فرستاده است. این نکته نیز نقل شده است که اگرچه هاشمی به نوعی اعتراف کرده که دچار فراموشی گردیده است، اما دلیل فراموشی را نه بالا رفتن سن و سال، بلکه علت اصلی آن را تهمت های ناروا، حملات شدید و دروغ پراکنی های جریان اقتدارگرا و رئیس جمهور مورد حمایت رهبر جمهور اسلامی طی سال های اخیر عنوان کرده است.
ماجرا این است که در جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه، با گذر زمان، در سطوح بالای کشور در عمل دیالوگ دوستانه به مونولوگ خصمانه تبدیل شده است و حتی در مواردی نوعی روی ترش کردن یا چهره درهم کشیدن، تا حساب دست همه باشد که حرف خلاف میل دیگری نزنند تا در ادامه ی نشست با عتاب و خطاب مواجه نشوند. چه بسا که آن بچه بازی های سیاسی و قهر و خانه نشینی۱۹ روزه ی منفعت طلبانه ی احمدی نژاد هم از دل چنین فرآیندی شکل گرفته باشد.
این امر موجب گردیده است که دیالوگ های دو جانبه منتهی به مونولوگ در محفل خصوصی و پشت پرده، تغییر ماهیت دهد و به درون جامعه کشیده شده و آن عتاب ها و خطاب ها از پرده برون افتد و جواب گفتن ها نیز شکل و شمایلی دیگر بگیرد.
شاید بیان حزئیات موارد گوناگونی که در طی ربع قرن اخیر روی داده و چهار رئیس جمهور را درگیر خود ساخته است و در صورت تداوم این وضعیت بدون شک در آینده نیز روی خواهد داد، در شرایط کنونی مصلحت نباشد، اما خوانندگان خود می توانند با یک جست و جو و بررسی ساده به موارد زیادی از این “دیالوگ با بالا” در فضای عمومی کشور دست پیدا کنند- به هر حال بی خود نگفته اند که “العاقل یکفیه الاشاره…”.
حتی اکنون نیز این چالش علنی در جامعه، بین رئیس جمهور و رهبر جمهوری اسلامی، در موارد حساس نظری و اختلاف روش های علنی، مشهود است و هر چه زمان می گذرد بر شدت و حدت آن نیز افزوده می گردد.
شاید علت بروز و ظهور زودهنگام آن هم مواردی است که حسن روحانی خود شاهدش بوده و تجاربی که از عاقبت سه رئیس جمهور پیشین آموخته است. به هر حال، او آنچه را بر سر دولت اصلاحات رفته از نزدیک دنبال کرده و به ارزیابی پیامدهای آن پرداخته و مشاورانش هم لابد به وی گوشزد می کنند که رمز پیروزی در صحنه سیاسی ایران دیالوگ با بالا در فضای علنی و در برابر مردم است، نه در خفا و پشت پرده.
اگر ده دوازده سال به عقب برگردیم مشاهده خواهیم کرد که سید محمد خاتمی زمانی که متوجه شد نیت جریان اقتدارگرا در چالش با اصلاحات و اصلاح طلبان تنها خرابکاری است و چوب لای چرخ گذاردن دولت، شروع کرد به دیالوگ رسانه ای با بالا و ملت را در جریان امر قرار دادن؛ هرچند دیرهنگام. این کاری بود که احمدی نژاد نیز در سال های پایانی دولت محبوب آیت الله خامنه ای به کار گرفت و در جاهایی نیز موثر افتاد.
به نظر می رسد که این تجارب و آثار مثبت آن در صحنه سیاسی کشور راهی جدید را نیز پیش پای آیتالله رفسنجانی گذارده باشد که هر روز بیشتر حس می کند به صورت حسابگرانه و برنامه ریزی شده زیرپایش را خالی می کنند تا برای او جایی درون نظام باقی نماند و اگر فرصت مناسب دست داد از متن انقلاب نیز حذف گردد؛ کاری که در رسانه های حکومتی با حاضران در عکس تاریخی ورود آیت الله خمینی به ایران با هواپیمای ایرفرانس کرده اند- همه شخصیت ها را حذف و تمام تصویرها را پاک، الا خلبان و مهماندار!
لابد بر اساس آن تجربه اندوزی هاست که هاشمی رفسنجانی یک هفته از همایش شورای هماهنگی اصلاح طلبان نگذشته اقدام نهی شده را نادیده می گیرد و آن را به گونه ای دیگر تکرار می کند. بر این اساس است که وی برای کنگره ی حزب مردم سالاری پیام می فرستد، آن هم در شرایطی که در تالار آدینه تهران پیام رئیس دولت اصلاحات نیز خوانده می شود و چهره های شاخص تری از نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم و اعضای دولت سید محمد خاتمی حضور دارند.
در شرایطی که احزاب پیشینه دار و پرهوادار تعطیل شده اند و دست اندرکاران شان در کنار رهبران جنبش سبز در حبس و حصر هستند، او در دل سیاست “دیالوگ با بالا، پیام به پائین”، در جواب آن عتاب و خطاب، حاکم شدن مونولوگ در کشور را رد می کند و نظام تک صدایی را نفی، و به اصلاح طلبان، تحولان خواهان و هواداران جنبش سبز پیام می دهد :
تعدد احزاب که در قانون اساسی جمهوری اسلامی اصول و بندهای متعددی را به خود اختصاص داده بنبستهای موجود در حکومتهای متعصب را میشکند و فضا را برای مردم سالاری دینی باز مینماید و در این مسیر آنچه عاید جامعه و جوانان میگردد، پایداری، پیروزی، پویایی، نشاط و سرزندگی سیاسی است و میبینیم که در جامعه اسلامی ایران احزاب موجود با همه محدودیت هایی که دارند چگونه از ذات اسلامی نظام که همانا “یستعمون القول و یتبعون احسنه” است، دفاع میکنند و نمیگذارند تک صدایی مردم و جامعه را ناامید و مایوس نماید.
پانویس؛
پرسش طنز آمیز در شبکه های اجتماعی
۱ اولین قائم مقام رهبری ضد انقلاب بود[منتظری]
۲ اولین امام جمعه ایران حامی منافقین بود[طالقانی]
۳ معلم انقلاب که التقاطی بود[شریعتی]
۴ اولین نخست وزیر مملکت جاسوس آمریکا بود[بازرگان]
۵ اولین رئیس جمهور مملکت هم که جاسوس منافقین بود[بنی صدر]
۶ نخست وزیر هشت ساله جنگ که اصل فتنه است[موسوی]
۷ هشت سال رئیس جمهور اصلاحات که حامی فتنه است[خاتمی]
۸هشت سال رئیس جمهور سازندگی ورئیس تشخیص مصلحت نظام که ساکت فتنه است[رفسنجانی]
۹ این هشت سال آخر هم که جریان انحر افی از کار درآمد[احمدی نژاد]
۱۰ رئیس دو دوره مجلس مونم که فتنه گر و عامل استکبار از کار دراومد[کروبی] سئوال اینجاست….
این انقلابیه که نباید بذاریم دست نااهلان بیافته!!!
!اساسا کی دست اهلش بوده که ما نگهش داریم؟!!!