در آستانه سی و یکمین سالروز انقلاب اسلامی، بزرگداشت چهلمین روز درگذشت آیت الله منتظری بهانه ای شد تا دانشجویان و جوانان سبز لندن، برگزار کننده یک جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخ تحت عنوان “اخلاق در سیاست” باشند. دراین جلسه که در یکی از سالن های آمفی تئاتر دانشگاه لندن برگزار شد، سخنرانان یاد و خاطره دو سیاست مدار اخلاق گرای ایران، مهندس بازرگان و آیت الله منتظری راگرامی داشتند و به بیان خاطراتی ازآن دو پرداختند. دکتر عبدالکریم سروش، مسعود بهنود و فرخ نگهدار سخنرانان این برنامه بودند و دانشجویان سبز لندن میزبان جلسه.
در آغاز این مراسم که عصر روز دوشنبه برپاشد، پس از قرائت متن کوتاهی در مورد زندگی نامه آیت الله منتظری و مهندس بازرگان، فرخ نگهدار، فعال سیاسی چپ تریبون را در اختیار گرفت تا به عنوان نخستین سخنران برنامه سخنانش را آغاز کند. این فعال سیاسی پس از تشکر از حاضرین و جوانان سبز لندن، سخنانش را با یادآوری خاطراتی از روزهای نخستین انقلاب آغاز کرد؛ روزهایی که سازمان چریک های فدایی خلق که بر مبارزه با امپریالیسم آمریکا مصر بودند، تصمیم گرفتند تا به همین دلیل جانب آیت الله خمینی را بگیرند. وی در این باره گفت:
“آیت الله خمینی موضع روشن ضد امپریالیستی داشت، موضوعی که یکی از خواسته های مهم ما چریک های فدایی خلق بود، در مقابل مهندس بازرگان عقاید باز بیشتری داشت، با مخالفین به گونه ای بهتر برخورد می کرد و حجاب اجباری را نمی پذیرفت، به محاکمه ی هویدا اعتراض کرده بود و… سرانجام جمع رهبری چریک ها تصمیم گرفت تا نامه ای به بازرگان بنویسد، همین کار را هم کردیم و برای او نوشتیم که ما قدرت مقابله با معترضین و اغتشاش گرانی که به ما حمله می کنند را داریم، هم نیرویش مهیاست و هم اسلحه اش، اما بنا به مقابله نداریم و خواهان تقویت دولت هستیم… فردای آن روز بازرگان در تلویزیون از آن نامه یاد کرد و با خوشحالی گفت سرآخر چریک ها هم سر عقل آمدند…”
این عضو پیشین سازمان چریک های فدایی خلق، پس از بیان این خاطره به پسامدهای آن نامه رسید و عنوان کرد:
“فردای آن روز در ستاد میکده ـ دفتر سازمان چریک های فدایی خلق ـ غلغله ای به پا شد، همه آمده بودند و به ما اعتراض می کردند که چرا سازش؟ موجی بود که می گفت ما این سیاست را قبول نداریم. بیشترشان هم همان هایی بودند که بعدها از ما انشعاب کردند. همانجا بود که من به توصیه ی دوستان از مسئولیت سیاسی معاف شدم و بنا شد تا زان پس بیشتر وقتم را صرف مطالعه کنم تا بتوانیم سیاستی مبنی بر تئوری اتخاذ کنیم…”
وی سپس کلامش را اینگونه ادامه داد که مطالعه ی بنیادین اندیشه ی چپ باعث شد تا او به بدین نتیجه برسد که تضاد راستین و واقعی، تضاد میان امپریالیسم و خلق است و در این زمینه مبارزه ی نخستین، همانا مبارزه با امپریالیسم جهانی است. وی پس از بیان این خاطره ی تاریخی به شرح چگونگی شکل گیری جنبش چپ در ایران پرداخت.
این فعال سیاسی، سپس در همین زمینه به شکاف عظیمی که از سالها پیش میان طبقه ی حاکم و طبقه ی زیردست به وجود آمده اشاره کرد و گفت که در طی هشتاد- نود سال اخیر همیشه میان طبقه ی حاکم و مردم معترض فاصله شگرفی وجود داشته و در همه حال مجال گفت و گو میان این دو سوی جامعه به وجود نیامده…
وی با بیان این جملات به نقش آیت الله منتظری و مهندس بازرگان رسید و عنوان کرد که این دو در زمان حیاتشان همت فراوانی کردند تا صدای مخالفان را بشنوند و میان این دو سوی جامعه گفت و گو ایجاد کنند. وی سپس با اشاره به نقش تاثیرگذار آیت الله منتظری در احقاق حقوق شهروندی، کلامش را پایان داد.
پس از فرخ نگهدار، مسعود بهنود، نویسنده و روزنامه نگار پیشکسوت، پشت تریبون قرار گرفت. وی به ذکر چند خاطره ی تاریخی از روزهای آغاز انقلاب بسنده کرد و ترجیح داد تا باقی وقتش را به جلسه ی پرسش و پاسخ اختصاص دهد.
مسعود بهنود دربازگویی یکی از آن خاطرات، از روزهای آغازین انقلاب گفت؛ آنگاه که برای خبررسانی و تهیه ی گزارش با زندانیان رژیم سابق گفت و گو می کرده، وی در این باره گفت :
“من به اقتضای کار و حرفه ام با شخصیت های زیادی برخورد می کردم، یکی شان مهدی رحیمی آخرین فرمانده ی ارتش رژیم پیشین بود که وقتی به دیدارش رفتم از من خواست تا پیامی را از جانب او به آیت الله خمینی برسانم، من گفتم پیدا کردن آقای خمینی تقریباً غیر ممکن است. او گفت پس مهندس بازرگان را پیدا کن. باز گفتم، او هم نخست وزیر است و مشغله ی فراوان دارد، گفت پس با آقای سنجابی صحبت کن… آخرالامر بنا شد تا مهندس بازرگان و یا آقای سنجابی را پیدا کنم و پیام او را به ایشان برسانم… “
وی در ادامه به مراحل دشوار پیدا کردن مهندس بازرگان رسید و پس از شرح دشواری های راه گفت:
“وقتی مهندس بازرگان را دیدم، تنها اشاره کردم که آقای مهندس موضوع مهمی است که… این را که گفتم مهندس بازرگان برآشفت و از زیادی مشغله و تنگی وقت گلایه کرد، من هم پی اش را نگرفتم و رفتم سراغ آقای سنجابی و به او گفتم که مهدی رحیمی پیام داده و اوضاع به گونه ای است که او به مرگ نزدیک است… این را که گفتم، مهندس بازرگان جمله ام را شنید، همان انتهای راهرو، ایستاد و از من پرسید چه گفتی؟ گفتم این ماجرا همانی بود که می خواستم خدمتتان عرض کنم. این را که گفتم، ناراحت شد و همانجا روی زمین نشست و گفت ماجرا دیگر شوخی نیست. باید بایستیم و در مقابل این کشتارها مقاومت کنیم.”
وی در ادامه ی کلامش، درباره ی شیوه و سیاق برخورد سیاسی مهندس بازرگان گفت:
“من با اطمینان کامل و به عنوان آدمی که در چهل سال گذشته هیچ مشغولیتی غیر از نگاه کردن به جامعه و گزارش دادن به تاریخ نداشته ام، می گویم که در 23 بهمن 57 هیچ فردی دغدغه ی برخورد با مخالفان را نداشت. یعنی این ماجرا اساساً دغدغه ی هیچ کسی نبود، اما مهندس بازرگان در آن زمان به مخالفین اندیشه کرد و از حقوق انسانی و طبیعی آنان گفت.”
این روزنامه نگار قدیمی، پس از بیان خاطرات دیگری از روزهای آغازین انقلاب به مبارزات آیت الله منتظری در جهت احقاق حقوق شهروندی پرداخت و گفت:
” آیت الله منتظری بهای زیادی برای اعتراض به کشتار مخافان داد. بسیاری بر این عقیده اند که کتاب او باب ولایت فقیه و اساساً بنیان گذاری این تئوری اشتباهی نابخشودنی است، اما من بر این اعتقادم که آدم ها در طول مسیر زندگی شان عوض می شوند و آیت الله منتظری نیز عوض شد. من احساس می کنم که او با مبارزات سالهای اخیرش و ایستادگی در برابر ظلم و ستم سیستم حاکم، عاقبت به خیر شد و نامی به نکویی از خود به جا گذاشت.”
پس از سخنان مسعود بهنود، دکتر عبدالکریم سروش پشت تریبون قرار گرفت تا به عنوان آخرین سخنران برنامه سخنانش را آغاز کند…
وی سخنانش را با ذکر تشابهات میان مهندس بازرگان و آیت الله منتظری آغاز کرد و در میان نمونه های بیشمار مشابهت میان خصائص رفتاری این دو شخصیت تاریخی، “استبداد ستیزی” را برجسته ترین نمونه ی این تشابهات دانست و افزود این دو شخصیت در طول زندگی شان سابقه ی مقابله و ستیز با دو استبداد سلطنتی و دینی را در کارنامه دارند و این موضوع مشخصه ی متمایز کننده ی این دو بزرگوار است.
وی همچنین در باره ی تاریخ معاصر مبارزه با استبداد، گفت:
“ما می خواستیم بر استبداد غلبه کنیم، اما متاسفانه تنها از یک استبداد به استبداد دیگر عبور کردیم. یعنی ریشه های تاریخی و فرهنگی استبداد آنقدر گسترده بود که ما همچنان در این دام ماندیم تا روزگار امروز. حال امیدواریم که جنبش سبز راه رهایی از استبداد را نشانمان دهد و کلیدی باشد برای گشودن این قفل سنگین تاریخی که بر فرهنگ غم زده ی ما خورده است “
وی در ادامه ی کلامش به ریشه های تاریخی استبداد در تاریخ ایران پرداخت و عنوان کرد استبداد موضوعی بسیار دراز مدت در فرهنگ ماست و غالب بزرگان ادب فارسی نیز به این موضوع اشاره کرده اند. وی همچنین اضافه کرد که دلیل نخستین آنکه بسیاری از روشنفکران ایران به حوزه ی سیاست وارد نمی شده اند و نمی شوند، بی تفاوتی ایشان نسبت به احوال مردم نبوده، بلکه آگاهی روشنفکران از ریشه های عمیق استبداد در ایران بوده که باعث شده تا بسیاری از روشنفکران ایران قید فعالیت های سیاسی را بزنند.
دکتر سروش پس از آوردن نمونه هایی از کلام استبداد ستیزانه در ادب کلاسیک فارسی، به روزگار امروز رسید و درباره ی ترورهای آغاز انقلاب و حوادث خونین پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری گفت:
“این همه ترورها و کشتارها در نظام استبدادی، توسط زیردستی ها صورت نمی گیرد و تا دستور از بالا نیاید، زیردستی ها نمی توانند کاری انجام دهند. فرمان همیشه از بالا می رسد و این کشتارها و فتنه ها سر از قدرت استبدادی مطلقه در می آورند.”
وی سپس به حوادث سالهای دور و انقلاب 57 پرداخت و گفت در آن زمان انتظار این بود که دموکراسی و حقوق بشر، جایگزین استبداد شود، اما این اتفاق میمون رخ نداد و ما شاهد استبدادی از نوع دگر شدیم تا روزگار امروز و به پاخاستن دوباره ی مردم. باشد تا آب رفته را به جوی برگردانیم و به حقوق بشر راستین دسترسی پیدا کنیم.
وی در ادامه و در شرح بیشتر انقلاب، گفتمان حقوق بشر را چیزی جدا از باور رهبران انقلاب دانست و اضافه کرد در فقه و تئوری های دینی ما، چیزی به عنوان تئوری حقوق بشر وجود ندارد، به همین دلیل نباید انتظارات زیادی از این انقلاب و فقه موجود داشته باشیم… در آن زمان هم انتظارات ما غیر واقع بینانه بود.
وی سپس به نقش آیت الله منتظری و مهندس بازرگان در انقلاب اسلامی رسید و گفت:
“در میان افرادی که برای این انقلاب زحمت کشیدند و بهایی پرداخت کردند، بودند افرادی که دیر یا زود متوجه شدند که ما تنها از استبدادی به استبداد دیگر عبور کرده ایم و جای مبارزه با استبداد، تنها با مستبد به مبارزه پرداخته ایم. مهندس بازرگان و آیت الله منتظری نیز از جمله ی بارزترین این افراد بودند.”
وی سپس استبداد دینی را “مهیب ترین” نوع استبداد دانست و علت این باور را نیز اینگونه شرح داد:
“متاسفانه در استبداد دینی، فرد مستبد، استبداد را “تکلیف” خود می داند، در حالی که در دیگر انوع استبداد، فرد مستبد، استبداد را “حق” خود می داند. اینگونه است که فرق بسیار زیادی میان استبداد دینی و دیگر انواع استبداد برقرار است.”
وی در انتهای کلامش، یادی از آیت الله منظری کرد و اظهار داشت که وی توانست از مفاهیم حق و تکلیف عبور کند و سنگ بنای احترام به حقوق بشر را بنیان نهد. وی در همین زمینه، جای گفت و گوی حقوق بشر را نزد رهبران فکری انقلاب خالی دانست و گفت در صحبت های دکتر شریعنی و آیت الله خمینی، جای خالی حقوق بشر به وضوح مشاهد می شد و چنین است که از این انقلاب با این ظرفیت های فکری، نمی توانست چیزی غیر از این استبداد دینی به وجود بیاید.
پس از سخنان دکتر سروش مراسم پرسش و پاسخ برنامه آغاز شد تا حاضرین سئوال هایی باب جدایی دین از سیاست، آینده ی جنبش سبز و راهکارهای پرهیز از خشونت را با سخنرانان برنامه در میان بگذارند و پاسخ آنان در این زمینه را بشنوند. پاسخ هایی که به اهمیت پرهیز از خشونت نزد جنبش سبز اشاره می کرد و استبداد دینی حاکم را در انتهای راه عمرش معرفی می کرد.