همهی آنها که این روزها به “تغییر” فکر میکنند گرفتار دو پرسشاند؛
اول: وقتی بسیاری از نشانهها بر اصلاحناپذیری جمهوری اسلامی دلالت دارند آیا بازهم باید در این انتخابات شرکت کرد؟
دوم: بر فرض شرکت، کدامیک از دوگانهی موسوی ـ کروبی بر دیگری ترجیح دارند در حالیکه تمایزشان گویا در خصوصیات شخصی است؟
دربارهی پرسش نخست: کارل پوپر در سال 1989 در گفتاری تحت عنوان “آزادی و مسئولیت روشنفکری” نقش مردم در انتخابات را “هیات منصفه”ای توصیف میکند که قرار است در مورد وضع موجود داوری کنند. او با تاکید بر این مقدمه که “آینده در گرو کارهاییست که من و شما و بسیاری دیگر از مردم، امروز، فردا و پسفردا به انجام میرسانیم” میگوید: “آنچه از ما سر میزند به نحوهی تلقی ما از عالم و نحوهی ارزیابی ما از امکاناتی که در آینده موجود است بستگی دارد”.
پوپر در این گفتار بر سه ضرورت نگاه دموکراتیک تاکید میکند: 1ـ باور به تدریجی بودن تغییر؛ 2ـ شناخت امکانات موجود برای رسیدن به دموکراسی؛ 3ـ تعریف توقع ما از انتخابات.
این هر سه دقیقا همان چیزهاییست که “اصلاحطلبی” امروز ما به توجه و تأمل در آنها نیاز دارد.
رویکرد به “حرکت تعجیلی” به جای “حرکت تدریجی” ما را گرفتار خشونت میکند و این همان چیزیست که هانا آرنت انقلابیون را از آن میترساند.
حرکت تدریجی وقتی ضرورت خود را به رخ میکشد که امکانات خود را با دقت بسنجیم؛ امکانات ما برای اصلاح نظام سیاسی ایران بسیار محدود است تا آنجا که حتی “بلند قد”های ما وقتی برای اصلاح وارد گود میشوند نمیتوانند نظام را متناسب با قد خود (که آن را در شأن ملت ایران میدانند) بالا بکشند بلکه خود نیز کوتوله میشوند تا بتوانند اندکی تأثیر گذار باشند و این نکتهایست که توجه به آن در تعریف ما از “توقع از انتخابات” تأثیر بسزایی دارد.
اینجاست که پوپر به صراحت میگوید: “روز انتخابات نه روز مشروعیت بخشیدن به حکومت جدید بلکه روزیست که ما با رأی خود به قضاوت در مورد حکومت پیشین اقدام میورزیم؛ روزی که حکومت باید حساب آنچه انجام داده را پس بدهد”.
ظرافت نگاه پوپر در اینجاست که انتخابات را روز نفی و نقد حاکمیت میداند و دموکراسی را در تکرار این روند در هر دوره از انتخابات جستوجو میکند. این استمرار اگر از راه روزنامهها و تریبونهایی که یکی پس از دیگری توقیف یا تعطیل میشوند ممکن نیست از راه انتخاب یک “دولت بهتر” و نمرهی منفی به “دولت بدتر” ممکن است.
بومیسازی نگاه موشکافانهی پوپر سر از یک پارادایم در خواهد آورد؛ “انتخاب انتقادی مستمر” در برابر “ولایت مطلقهی مستمره”. تا وقتی چنین پارادایمی پیش روی ماست استفاده از ابزار تحریم، رفتاری غیر دموکراتیک، غیر مسئولانه و منافی با عقلانیت است.
و اما دربارهی پرسش دوم: مراد این بخش یادداشت از “اکثریت و اقلیت” و “عقل فردی و جمعی” چیزی بیشتر از همین احزاب و تشکلهای موجود نیست؛ زیرا عرصهی سیاست در ایران، ناتمام و نابالغ و لرزانتر از آنست که واژههای توصیفیمان شایستگی دقت فلسفی و ظرافت ادبی را داشته باشند.
فرهنگ تحزب و رفتار سازمانی و تشکیلاتی در ایران، ناتمام، نابالغ و سرخورده است اما در متن همین بلوغ نارسیده و سرخوردگی تاریخی، ما تقریبا بیست گروه اصلاحطلب شناخته شده داریم که ظرفیتهای اصلاحات را در بستر مجموعهی آنها بکار گرفتهایم.
ظرفیت اصلاحات را نمیتوان در خلاء بکار گرفت و آن را در چند میتینگ و سخنرانی و بیانیه و یا تنها با تکیه بر حرکتهای فردی و خصوصیات شخصی به پیش برد.
وقتی اکثریت مطلق همین احزاب ناتمام بر یک نامزد توافق میکنند نمیتوان همین اتفاق و توافق را نیز ندیده گرفت و بر گرد شخصیتی طواف کرد که (با همهی تواناییها و برجستگیهای قابل اعتماد و اتکایش) همین توافق و اتفاق ناتمام را نیز در جمع اصلاحطلبان ندارد.
حرکتها و فضیلتهای فردی تا تبدیل به حرکتهای اجتماعی تشکیلاتی و سازمان یافته نشوند به نتیجه نمیرسند و این البته شرط لازم (و نه کافی) برای تغییر وضع موجود است. اگر شروط تغییر به قدر کفایت نه در هیچیک از این دو نامزد اصلاحطلب وجود دارد و نه در ساختار نظام حاکم، آیا همین اتفاق موجود را نیز نباید مغتنم شمرد؟
تصمیم اکثریت اصلاحطلبان بر حمایت از یک نامزد، میوهی نارسیدهی دوم خرداد است که میتوان با شکیب و تأمل در این مرحله به رسیدن این میوه امیدوار ماند.