“ایران در هر سطحی آمادگی مذاکره را دارد. شرط های تحقیر آمیز و غیرقابل قبول را پس بگیرند و بدون شرط بنشینیم مذاکره کنیم…. مسائل منطقه، مسائل هسته ای و هر مساله ای که وجود دارد و ما می توانیم به آنها کمک کنیم یا آنها به ما کمک کنند و ما هم به آنها راه نشان دهیم می توانیم در مذاکرات قرار دهیم.”
این بخشی ازسخنان هاشمی رفسنجانی، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، رییس جمهوری اسبق و کسی است که خود را ستون خیمه نظام می داند. او دقیقا همان پیشنهادی را مطرح می کند که مقامات عالی رتبه جمهوری اسلامی درسال 2003 درنامه ای به مقامات آمریکایی فرستاده بودند. نامه ای که بعدها ازآن به نام “معامله بزرگ” (Grand Bargain) یاد شد.
در آن سال ایران نه تنها از مصالحه درخصوص مساله هسته ای صحبت کرده، بلکه مسائلی مانند حمایت از گروه های فلسطینی وحزب الله را نیز به عنوان مواردی که می توان روی آنها گفت وگو کرد در نامه ای که به سفارت سوییس درتهران تسلیم شد ذکر کرده بود. موضوعی که نشان می داد وقتی مقامات عالی رتبه احساس خطر کنند، هیچ خط قرمزی برای مذاکره وجود ندارد وایران به همان اندازه می تواند درخصوص مساله هسته ای مذاکره کند که درخصوص تغییر روابط با مهمترین متحدان ایدئولوژیک منطقه ای خود.
پیشنهاد مذاکره رفسنجانی با پیشنهاد “معامله بزرگ دارای ویژگی های مشابهی هستند. ایران درسال 2003 درحالی پیشنهاد خود را مطرح کرد که افغانستان و عراق به اشغال آمریکا درآمده بودند و زمزمه های بسیاری درخصوص اینکه ایران هدف بعدی است مطرح می شد. تا حدی که یکی ازمقامات بلند پایه آمریکایی گفته بود که “هرکسی می تواند به بغداد برود، اما مرد واقعی کسی است که به تهران برود.” ((“Anyone Can Go to Baghdad; Real Men Go to Tehran
از بد حادثه پس ازچند دیدار اولیه دیپلمات های ایرانی وآمریکایی (براساس مقاله ای که چندی پیش نیکلاس کریستف ستون نویس روزنامه نیویورک تایمز نوشته بود)، جواد ظریف برای ادامه گفت وگو ها به سوییس می رود، اما نمایندگان آمریکا نمی آیند. آمریکا دست رد به سینه ایران می زند وایران نیز دربرابر لحن تندتری را نسبت به آمریکا اتخاد می کند. این لحن تند در مضاعف شدن فعالیت برنامه هسته ای ایران و یا اظهارات تحریک کننده احمدی نژاد درمورد اسراییل ویا هولوکاست خود را نشان می دهد.
پس ازآن ایران با پیشنهاد مشوق های اقتصادی اروپا درسال 2004 روبروشد. چند ماه مذاکره وهمزمان ظهورشورشیان وشبه نظامیان وخلاصه گیرکردن آمریکا درعراق باعث شد مسئولان جمهوری اسلامی به این نتیجه برسند که درموقعیت بهتری قرارگرفته اند و به همین جهت پیشنهاد مشوق ها را دست کم گرفته و خواستار امتیازات بیشتری شدند.
مشکلات آمریکا طی این سالها درعراق چند برابر شد اما هیچگاه هم به نظر نرسید که دستگاه بوش قصد دارد فشارش را از روی ایران بردارد. کما اینکه برخی تحلیلگران آمریکایی واسراییلی صریحا از اینکه کاخ سفید حساب عراق وایران را از هم جدا می کند سخن گفتند. به این ترتیب مقامات ایرانی که گمان می کردند با زمین گیر شدن آمریکا درعراق، اندک اندک واشینگتن را برای گفت وگو با خود قانع خواهند کرد، نه تنها پرونده هسته ای را به جای شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی در شورای امنیت دیدند، بلکه دوقطعنامه تحریم را هم به کارنامه سیاست خارجی خود طی دوسال گذشته سنجاق کردند تا مشخص شود چگونه محاسبه خطی ای که درخصوص روابط خود با ایالات متحده وغرب داشتند بسیار بی دقت بوده است.
پیشنهاد رفسنجانی نشان می دهد که مقامات عالی رتبه نظام متوجه چنین خطای استراتژیکی شده اند. به همین جهت است که دوسال لحن تند و سیاست های منزوی کننده و پرخاشگرانه محمود احمدی نژاد که چون موهبتی برای سیاستگذاران نئومحافظه کار آمریکایی موجبات فشار بیشتر برایران وحتی قراردادن چین وروسیه درصف کشورهای غربی شده بود، اندک اندک جای خود را به همان لحنی می دهد که مقامات عالی رتبه نظام در سال 2003 انتخاب کرده بودند تا مشخص شود میان انتخاب راهی که صدام حسین رفته بود وراهی که مقامات کره شمالی ویا لیبی، ظاهرا قراراست دومی انتخاب شود.
با توجه به اینکه خط اصلی سیاست خارجی درایران توسط رهبری تعیین می شود، طبیعی است چنین چرخشی عملا از دفتر خیابان پاستور اعمال شده است. درواقع همان طور که نمی توان تصور کرد نامه “معامله بزرگ” تنها تصمیم دولت اصلاح طلب خاتمی بوده باشد، اظهارات هاشمی رفسنجانی درنماز جمعه تهران که درآن بخشی از هواداران و پایه های اجتماعی نظام هرهفته حاضر می شوند، اجماعی درسطح عالی است و بیانگر احساس خطر و نگرانی جدی ایی که درلایه های مختلف نظام حس می شود. آنها می دانند درصورت انجام چنین مذاکره ای که می تواند مدتها به طول بیانجامد (کاری که ایرانی ها درآن استاد هستند) حداقل کشوربا خطر حمله مواجه نخواهد بود. به علاوه ممکن است تغییراتی دیگری نیز رخ بدهد که موجب خروج ازمخصمه کنونی باشد.
این نگرانی با اقدامات آمریکا در ترتیب دادن تلاش گسترده دیپلماتیک چندساله برای ایجاد اجماع به منظور منزوی کردن ایران به لحاظ سیاسی واقتصادی که هم اکنون دو قطعنامه تحریم را برای ایران به ارمغان آورده و احتمال اعمال تحریم سوم نیز کم نخواهد بود، نسبت مستقیمی دارد. تضعیف موقعیت منطقه ای ایران از طریق فشار به همسایگان نامهربان جنوبی، محاصره کشور توسط پایگاه های نظامی و حضورسه ناوهواپیمابر درخلیج فارس، گمانه زنی درباره فروش میلیاردها دلار به عربستان سعودی مهمترین رقیب منطقه ای ایران ودرنهایت بالا وپایین رفتن احتمال حمله نظامی هوایی به تاسیسات هسته ای، نیزبخشی ازاین نگرانی است.
برای پاسخگویی به این نگرانی، البته محمود احمدی نژاد با آن چهره ایی که طی دوسال گذشته ازخود درعرصه بین المللی ساخته است، نماینده مناسبی به نظر نمی رسد. چرا که این چرخش هزینه های ایدئولوژیک بسیاری برای وفاداران به آرمان های انقلاب اسلامی خواهد داشت علاوه بر آنکه گفت وگو با محمود احمدی نژاد برای غرب، چندان خوشایند به نظر نمی رسد. به همین جهت است که حضور چهره هایی که به میانه روی و مصالحه شهره هستند – این بار هاشمی- برجسته می شود. موضوعی که اگر استقبال نیروهای داخلی و ایالات متحده مواجه شود، منجر به تضعیف محمود احمدی نژاد دردنبال کردن رویکرد سرسختانه اش درعرصه بین المللی خواهد شد.
آشکارا دوسال آزمودن روش هایی که مورد توجه محمود احمدی نژاد وهمراهانش بوده است، نه تنها نتایج درخشانی برای کشورنداشته، بلکه خطرات جدی را متوجه امنیت ملی کرده است. پیشنهاد مذاکره با آمریکا فراتراز جنگ قدرت درمیان بخش های مختلف نظام، حاکی از آن است که مقامات عالی رتبه نظام به این جمع بندی رسیده اند که ادامه چنین روندی، با توجه به عزم جدی دولت واشینگتن برای مقابله با دولت تهران، امکان ناپذیراست و باید طرحی نو درانداخت. به همین جهت باید به انتظار نشست ودید پالس هایی که این بارآشکارا برای آمریکا فرستاده می شود چه انعکاسی خواهد داشت: در جدال بین لایه های مختلف محافظه کار باردیگر کمرنگ وفراموش می شود یا آنکه به صورت جدی دردستور کاردستگاه سیاسی قرارمی گیرد؟