پیشخوان

آرش بهمنی
آرش بهمنی

نگاهی به بقالی‌نوشت نوشته بابک مهدی‌زاده

بقالی که می‌خواست روزنامه‌نگار باقی بماند

 

آن‌چه در بیست و دوم خرداد سال هشتاد و هشت رخ داد، اثرات جانبی زیادی هم با خود به همراه داشت. از آن جمله می‌توان به مهاجرت یا تغییر شغل افرادی اشاره کرد که به دلایل مختلف، ریسک باقی ماندن در کشور کار خود را به دلیل شرایط جدید، زیاد می‌دیدند.

از جمله‌ی اقشاری که به دلایل مختلف گرفتار این مساله شدند، باید از روزنامه‌نگاران نام برد. خروج تعداد نه چندان کمی ار روزنامه‌نگاران از کشور و یا تغییر شغل آن‌ها، نتیجه طبیعی فضای سال‌های اخیر بوده است.

با این وجود یک روزنامه‌نگار، همواره روزنامه‌نگار نیز باقی خواهد ماند و همان نگاه پرسش‌گر و تلاش برای دریافتن آن‌چه که در اطرافش رخ خواهد داد را، با خود نگاه خواهد داشت.

کتاب نخست بابک مهدی‌زاده – بقالی‌نوشت – از زمره همین کتاب‌هاست. روزنامه‌نگاری که به دلیل شرایط موجود و سپس سر و سامان دادن به وضعیت زندگی خانوادگی، حرفه اصلی خود را رها کرده و در یک “بقالی” مشغول به کار شده است. او که به ناچار دست از شغل اصلی خود شسته، هم‌چنان در حسرت آن باقی مانده، و این حسرت در جای جای نوشته‌ها و روایت‌های کتاب مشخص است.

نویسنده در همان نخستین روایت با بیان این‌که “من بقالم”، موضع خود و خواننده را در قبال کتاب روشن می‌کند: این‌ها نوشته‌های یک روزنامه‌نگار ترک شغل کرده، معلمی که هیچ‌کس او را به عنوان معلم جدی نمی‌گیرد و یک بقال است. بقالی که سابقا دستی در نوشتن داشته – گرچه نه داستان – اما زیاد کتاب خوانده و اکنون از دنیای روابط سابق، به دنیای جدید – و به زعم نویسنده – کوچکی پرتاب شده که جذابیتی برایش ندارد. این نکته‌ای است که نباید آن را از نظر دور داشت: نویسنده کتاب، یک “داستان‌نویس” نیست، او به ناچار به مکانی پرت شده که متعلق به او نیست و تنها از سر جبر زمانه، مجبور به پذیرش آن است. برای آن‌که هم ابعاد جدیدی از این کار جدید را کشف کند و هم با شغل سابق خود، احساس نزدیکی کند، روایت‌ها را قلمی کرده است.

او اما با نصحیت شخصی، که نشانی از او در داستان نیست، تصمیم می‌گیرد داستان مشتری‌های خود را بنویسد. داستان‌هایی که گرچه معمولا چاشنی طنز با خود دارند، اما همگی در یک ویژگی مشترکند: تلاش برای نقد برخی عادت‌های اجتماعی که از نگاه نویسنده، نادرست به نظر می‌رسد.

تم اصلی روایت‌ها مشترک است: یک “روزنامه‌نگار” با اعمالی از سوی “عوام” روبه‌رو می‌شود و تلاش می‌کند که تا حد ممکن برخی از آن‌ها را اصلاح کند. در این میان در مواردی، برخی از مشکلات خود را نیز بیان می‌کند؛ مشکلات مشترکی که همه‌ی ما بر اثر زندگی در جامعه‌ی ایرانی دچار آن شده‌ایم. آن‌چه اما در نهایت روایت به دست می‌آید، چیزی نیست جز زهرخندی ناشی از عدم توانایی برای تغییر مناسبات نادرست اجتماعی.

نویسنده اما، با توجه به سابقه‌اش در نوشتن داستان، می‌توان گفت که به خوبی از عهده تصویرسازی‌ها و حفظ خط روایت بر آمده است. مغازه کوچک او، برای خواننده بعد از خواندن چند حکایت، مکانی ملموس و عینی می‌شود و احتمالا خواننده می‌تواند خود را تصور کند که وارد مغازه شده، به بهانه خرید با صاحبب آن هم‌کلام شده و از هر دری سخنی می‌گویند.

از سوی دیگر، خط روایی داستان‌ها نیز تا حد امکان حفظ شده است. نقاط اوج و فرود داستان مشخص است و در بسیاری از آن‌ها، خواننده تا لحظه آخر در تعلیق به سر می‌برد و متوجه نمی‌شود که در نهایت چه اتفاقی خواهد افتاد. از دیگر حسن‌های مجموعه روایت‌ها، یکی هم آن است که خبری از نتیجه‌گیری‌های کلیشه‌ای و “عاقبت به خیر شدن” شخصیت‌ها در داستان نیست. همه‌چیز، مشابه زندگی واقعی است: هیچ تحولی ناگهانی و یک روزه رخ نمی‎‌دهد، و اساسا گپ‌های کوتاه در فاصله خرید از مغاره، کمتر از سوی کسی یا فردی جدی گرفته می‌شود.

از نقاط قوت دیگر داستان، نحوه تیپ‌سازی‌ مطلوب است. آنان که در روایت‌های مختلفی می‌آیند و می‌روند، برای تمام آنانی که در جامعه ایران زندگی کرده‌اند،ملموس‌اند. افرادی که هر روز با آن‌ها برخورد کرده‌ایم و نحوه رفتار و تناقض در گفتار و عمل آن‌ها، احتمالا بسیاری از ما را آزرده خاطر کرده است.

خواندن “بقالی‌نوشت” تجربه شیرینی است از اتفاق‌هایی که حتی اگر براساس آن‌چه در کتاب آمده رخ نداده باشد، بسیار در جامعه شاهد آن بوده‌ایم. در این روزها که کمتر پیش می‌آید کتاب‌های جدیدی اجازه انتشار یابند، چاپ “بقالی‌نوشت” می‌تواند بهانه‌ای باشد برای حضور در کتاب‌فروشی و ابتیاع کتابی که حتما ارزش حداقل یک بار خواندن را دارد؛ از نویسنده‌ای که تصویرسازی‌هایش نشان داده اگر این مسیر را جدی‌تر بگیرد، می‌تواند در آینده در حوزه ادبیات داستانی نامی برای خود دست و پا کند.