نادر کرمی
عیسی سحرخیز، مدیرکل اداره مطبوعات وزارت ارشاد در روزهای اوج دولت اصلاحات بوده و اینک یکی از چهره های سرشناس اصلاح طلبانی که می توان او را از سرشناس ترین نیروهای تحول خواه به حساب آورد. سحرخیز در گفتگو با روز به تحلیل فضای سیاسی کشور در آستانه انتخابات ریاست جمهوری پرداخته و استراتژی های مختلف پیش روی اصلاح طلبان را بررسی کرده است. به باور سحرخیز حضور احتمالی عبدالله نوری در این انتخابات معادل “برهم خوردن صفحه شطرنج” است. این مصاحبه را می خوانیم.
آقای سحرخیز، شما به عنوان یک چهره شناخته شده فعالان سیاسی تحول خواه، چه تحلیلی از شرایط انتخابات آتی ریاست جمهوری دارید، و شرایط اجتماعی ـ اقتصادی توده های اجتماعی از سویی و حاکمیت را از منظر سیاست داخلی و خارجی در آستانه انتخابات سال آینده چگونه پیش بینی می کنید؟ آیا فکر می کنید نظام با همان موضع قبلی در این انتخابات هم دست به قلع و قمع وسیع کاندیداها خواهد زد یا اینکه ممکن است با تسامح بیشتری رفتار کند؟
اجازه بدهید پیش از اینکه به شرایط اجتماعی و اقتصادی که مردم را کلافه و معترض کرده است - که مسلما بر روی رفتار سیاسی و انتخاباتی مردم تاثیر زیادی دارد- بپردازیم یا این حدس و گمان ها را دامن بزنیم که باز دور، دور نظارت استصوابی خواهد بود و قلع و قمع وسیع نامزدهای ریاست جمهوری، نگاهی به چیدمان سیاسی کشور بیندازیم و نامزدهای بالقوه.
طی دو سه ماه گذشته، درست از روزهای پایانی انتخابات مجلس هشتم، با نوشتن سه مقاله مرتبط با یکدیگر با عناوین “رالی انتخابات در رقابت داخلی اصلاح طلبان”، “رالی انتخابات در چالش تحریمیان پیگیر” و “یک، هیچ یا بیشتر”، دیدگاهم را در مورد انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم و چیدمان نیروها و نامزدهای محتمل بیان کردم. تصورم این است که آن شرایط با اندک تفاوتی اکنون نیز حاکم است. بحث من این بود که بازی رقابت میان نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری هر دو جناح، اصلاح طلب یا اقتدارگرا، یا حامیان جدی شان به صورت زودهنگام کلید خورده و حتی بازی تخریب و حذف رقبای احتمالی به صورت مستقیم و غیرمستقیم آغاز شده است. این نکته را نیز مطرح کردم که شاید بتوان طلایه دار این جریان را شخص محمود احمدی نژاد دانست که در سخنرانی خود در قم، با اتخاذ سیاست “فرار به جلو” به خیال خود با یک تیر دو نشان زد. او با اتخاذ این خط مشی از یک سو با احتمال اجرایی شدن برنامه ی “عدم کفایت” یا اعمال فشارهای پنهان برای استعفا دادن به مقابله برخاست و از سوی دیگر برای جریان های میانه روی جبهه ی اقتدارگرا که دیگر ابائی ندارند که نشان دهند با او مخالفند این پیام روشن را ارسال کرد که “من هنوز مرد میدان دور جدید انتخابات ریاست جمهوری هستم”. بر این اساس پیش بینی می کنم که احمدی نژاد و ته مانده یارانش با وجود آنکه توانایی شکل دادن کمترین اجماع را حول نامزدی او دارند تا نشان دهند برهم زننده ی سنت دو دور ریاست جمهوی متوالی در جمهوری اسلامی نیستند، اما همچون انتخابات دور گذشته بر روی “امدادهای غیبی”، “انتخابات مهندسی شده” و “ایفای نقش حزب پادگانی” حساب ویژه ای باز کرده اند. البته این امکان وقتی افزایش می یابد که انتخابات آینده حالت دوقطبی پیدا کند و یک طرف رقابت هم ـ با اما و اگرهای فراوانی که وجود دارد- سید محمد خاتمی یا چهره ای رادیکال تر از او باشد. گزینه ی محتمل دیگر می توانست حداد عادل باشد که با تکیه بر مقام اولی نمایندگی مجلس از تهران- در انتخاباتی که نه آزاد بود و نه سالم و همچنین نه عادلانه بود و نه رقابتی- با به چالش کشیدن رئیس جمهور، بخت خود را برای کسب بالاترین رای، پس از پایتخت در سطح کشور نیز بیازماید، اما تحولات دو ماهه ی اخیر و حذف او از جایگاه یکی از روسای قوا، بخت ورود را تضعیف کرده، هر چند نامحتمل نساخته است.
همچنان که این تحولات بخت رقیب او را در ریاست مجلس به میزان قابل توجهی کاهش داده است، اما جایگاه علی لاریجانی را بسیار بالاتر از او نقش زده است، به گونه ای که گمان من این است که آیت الله خامنه ای با در نظر گرفتن این فرض که اقتدارگرایان ریاست دولت را سال آینده به احتمال زیاد از دست خواهند داد، توجه خود را از هم اکنون به مجلس و ریاست آن معطوف کرده و بار دیگر نقش رهبری جریان ضد اصلاحات را به وی سپرده است تا نقشی را که زمانی در رسانه ملی علیه اصلاح طلبان و به ویژه نیروهای تحول خواه بازی می کرد، در خانه ملت ایفا کند. این نکته ای است که دوستان ما که به مجلس هشتم وارد شدند از آن غافل بودند و فرش قرمز برای علی لاریجانی پهن کردند و بسیاری از آنان در جریان تقسیم پست و مناصب در کمیسیون ها و حتی عضویت ساده ی کمیسیون های مهم، پس از مدتی دریافتند که مار در آستین پرورانده اند.
از این افراد که بگذریم نوبت به قالیباف می رسد که از یک سو در پی گرفتن انتقام دور قبل از احمدی نژاد است که در فاصله ی سه روز به انتخابات جای او را گرفت و نامش به کمک حزب پادگانی از صندوق های رای درآمد، و از سوی دیگر در پی اثبات جایگاه مهم شهردار در مناسبات آینده و شطرنج سیاسی کشور است. از این جریان ها که همگی به جز حداد عادل به گونه ای پیشینه نظامی- امنیتی دارند بگذریم، بحث طیف گسترده ای از نامزدهای محافظه کار معتدل پیش می آید که دامنه ای از شخصیت های روحانی چون ناطق نوری و روحانی و شخصیت های سیاسی چون توکلی و جاسبی را دربر می گیرد که به نظر من هر دو بخت اندکی برای ورود به دایره ی گزینش نهایی نامزدهای محافظه کار دارند.
در مقابل، باید به جای آنان بر روی علی اکبر ولایتی نیز که اخیرا تحرک های خاصی از خود در صحنه ی سیاسی، به ویژه در سطح بین الملل نشان داده است، حساب ویژه ای باز کرد. هرچند که باید به این نکته توجه داشت که در جبهه ی شکننده و در حال فروپاشی اقتدارگرا، با وجود بازی نمایشی قدرت و گزینش نامزدها، کماکان حرف آخر را یک نفر خواهد زد و اوست که مشخص خواهد ساخت جریان محافظه کار در نهایت با یک مهره یا چند مهره وارد مبارزه انتخاباتی خواهد شد و گزینه ی نهایی چه کسی باید باشد.این امر اگرچه راه رشد دموکراسی و انتخابات آزاد و رقابتی را در ایران بسته است، اما امتیاز مهمی است که جریان اصلاح طلب و تا حدودی گروه های تحول خواه فاقد آن هستند. نبود رهبری هدایت شده ای که در نهایت می تواند به چند پارگی آنان برای رسیدن به ائتلاف و توافق همه جانبه جهت دو قطبی کردن انتخابات ریاست جمهوری دهم و معرفی یک نامزد واحد که پیامد آن افزایش بخت پیروزی است، بینجامد.
باید توجه داشته باشیم که در این رالی سخت، باز هم این جریان اقتدارگرا بود که آغازگر ماجرا شد و کلید مبارزه انتخاباتی را با حمله همه جانبه به سید محمد خاتمی به عنوان نامزد بالقوه ی اصلاح طلبان زد. انتخاباتی که در آن مهدی کروبی بیش از سه سال است که چشم به این مقام دوخته و برای دربر گرفتن شاهد مطلوب حزب تشکیل داده، یار و یاور جمع کرده و همانگونه که شواهد و قرائن نشان می دهد ـ جز دریک حالت استثنایی- خود را آماده کرده است که در آخرین روزهای تابستان اعلام کند در انتخابات سال 88 خود و حزبش حضوری فعال خواهند داشت. او احتمالا بسیاری شب ها در این رویا غرق می شود که اگر زورش رسید انتقام دو سه ساعت خواب شبانه ی زمان شمارش آرای انتخابات دوره ی قبل را بگیرد. طرفداران او هم نشان داده اند که مسئله اصلی برای آنان پیروزی حزبی است، نه منافع جمعی اصلاح طلبان.از این رو، آنان چون همیشه آماده اند که طرف مقابل و رقیب اصلی را ول کنند و از هم اکنون کار رقبای احتمالی را در جبهه ی اصلاحات بسازند. در جبهه اصلاحات هر چند که اکنون باز سید محمد خاتمی با عدم اعلام تصمیم و برنامه اش برای نامزدی انتخابات ریاست جمهوری، در حال گرفتن فرصت مناسب از خود و دیگر نامزدهای بالقوه اصلاح طلب است که به تبع مجبورند رفتارشان را با او تنظیم کنند، اما یاران نزدیک و حامیان پرانگیزه اش که جز او کسی را برای مطرح کردن ندارند و اگر او نیاید به احتمال زیاد مجبورند به سمت سیاست تحریم و عدم مشارکت حرکت کنند، عزم خود را جزم کرده اند تا خاتمی را ترغیب کنند برای بار سوم درانتخابات ریاست جمهوری شرکت کند و در حال شکل دادن گروه های ”مشوق” هستند.
بگذارید همینجا این سوال را مطرح کنم که دیدگاه شما در مورد حضور مجدد آقای خاتمی در عرصه ریاست جمهوری چیست؟ آیا با توجه به انتقاداتی که نیروهای تحول خواه به عملکرد ایشان داشته اند این نوع بازگشت را گامی به عقب نمی دانید؟
باید توجه داشته باشیم که به هر حال یک سوی سکه ی بازی سیاست، قدرت و سازوکارهای آن است که می تواند با دنیای آرمانگرایی فاصله بسیار داشته باشد. اگر از این زاویه به ماجرا نگاه کنیم و نگاهی به دیگر نامزدهای مطرح اصلاح طلب مانند عارف، نجفی، کمالی یا… بیندازیم مسلما خاتمی چند سر و گردن از آنان بالاتر است. علاوه بر اینکه تنها فردی است که می تواند ائتلاف گسترده و اجماعی وسیع را در میان نیروهای اصلاح طلب و حتی بخشی از جریان های تحول خواه سیاسی مانند نهضت آزادی یا ملی- مذهبی ممکن سازد و همچنین جریان های اجتماعی فعال حتی در جنبش دانشجویی، زنان و کارگران را به پای صندوق های رای بیاورد. ضمن اینکه او از نادر افرادی است که حاکمیت را برای رد صلاحیتش به تفکر یا زحمت خواهد انداخت.خاتمی همچنین از نادر نامزدهایی خواهد بود که انتخابات آتی را به سمت دو قطبی شدن سوق خواهد داد که بخت اصلاح طلبان و نیروهای تحول خواه را برای بازگشت به قدرت و ختم دوران اسفناک کنونی در حوزه ی دولت، به میزان زیادی افزایش خواهد داد. ورود او به صحنه همچنین این حسن را دارد که ائتلاف موجود در میان اصلاح طلبان حکومتی را حفظ خواهد کرد و آنان رابه سمت چندگانگی انتخابات ریاست جمهوری گذشته و حتی شرایطی بدتر سوق نخواهد داد. این شرایطی است که می تواند تعادل کنونی میان نیروهای سیاسی اصلاح طلب را بر هم زند و حتی هویت جریان هایی از آنان را که به هاشمی رفسنجانی قرابت بیشتری دارند یا به سمت جریان های محافظه کار چرخش می کنند، زیر سوال ببرد.
یعنی از نظر شما تنها آقای خاتمی از این قابلیت برخوردار است؟
به این موضوع نیز خواهیم رسید. اما بخش دیگر سوال تان که پرسیده اید که آیا با توجه به انتقادهایی که نیروهای تحول خواه به عملکرد ایشان داشته اند، گامی به عقب است یا نه؟ ببینید این سوال وقتی می توانست مطرح شود که ما در همان سال های آخر ریاست جمهوری خاتمی بودیم یا حتی سال های اول دوره اول ریاست جمهوری ایشان. واقعیت این است که ما در سه چهار سال گذشته بسیاری از چیزها را از دست داده ایم که اگر ده سال پیش از ما سوال می کردند خوابش را هم نمی توانستیم ببینیم. عرصه ای نیست که در این سه چهار سال گذشته ضربات بیل مکانیکی اقتدارگرایان به آن نخورده باشد و نابود نشده یا چون آؤاری برسر ملت فرود نیامده باشد. نگاه کنید به جایگاه ایران در جهان و شان و منزلت ایرانیان در دیگر کشورها، حتی همین کشورهای جنوب خلیج فارس. چه کسی می توانست تصور کند که روزی ایرانی هر جایی که پا بگذارد انگشت نگاری شود یا از مردمک چشمانش تصویر برداری شود تا از این طریق به اصطلاح هویت یک تروریست بالقوه در جایی ثبت شود و اگر حادثه ای روی داد به عنوان مظنون بالقوه سر فرصت به سراغش بروند. در این میان، وضع اقتصادی و کاهش شدید قدرت خرید مردم، با وجود سه چهار برابر شدن قیمت نفت ایران در بازارهای جهانی در مقایسه با ابتدای روی کار آمدن دولت احمدی نژاد، اظهر من الشمس است. آن سفره ی نفت وعده داده شده مردم، شده است سفره ی فقر. اکثر جوانان ما با آن خواننده ی مرحوم هم صدا شده اند که “به فکر یک سقفم”، سقفی که حتی اجاره ای آن را نمی یابند یا اگر می یابند توان پرداخت اجاره بها را ندارند. وضعیت تولید و صادرات و در کنارش گرانی و تورم هم که بر همه روشن است. تازه این در شرایطی است که تحریم های اقتصادی هنوز اثر واقعی، همه جانبه و کمرشکن خود را بر روی کار و کسب و زندگی مردم نگذارده است. اوضاع فرهنگی هم که روشن تر از آن است که نیاز به بیان داشته باشد. شرایط اجتماعی و میزان آزادی های اساسی از جمله برای فعالیت های دانشجویی، زنان و… برهمگان روشن است.
واقعیت این است که مردم، نخبگان و فعالان سیاسی و کنشگران اجتماعی وقتی نگاه به عقب می اندازند و در مقام مقایسه دولت خاتمی و احمدی نژاد برمی آیند، بیشتر از اینکه به یاد انتقادهای گذشته ی خود بیفتند به این فکر می افتند که چکاری می توانند انجام دهند که از دست حاکمان جدید و آثار و پیامد حضورشان در قدرت بر روی زندگی خود زودتر رها شوند. به این دلیل است که بسیاری از آن انتقادها اکنون رنگ می بازد و چهره ی واقعی صحنه ی شطرنج سیاسی ایران، نه چهره ی آرمانی آن، جلوه گر می شود که تلالو آن خود بر هرچه بیشتر رنگ باختن آن انتقادها اثر می گذارد. این ها مسائلی است که آقای خامنه ای هم بر آن واقف است و نتایج نظرسنجی ها هم هر روز بیشتر افول احمدی نژاد و باند هم پیمان او را نشان می دهد به گونه ای که بسیاری اکنون چاره ای جز اعلام برائت از او را ندارند. اما شما می توانید این سوال را مطرح کنید که آیا خاتمی با منش و روش گذشته ی خود که مسلما به جز افزوده شدن میزان شناخت و تجربه بر آن، چندان تفاوتی نکرده و طبیعتا اگر نگوئیم دولتش به فرض تشکیل، اگر محافظه کارتر از دولت دومش نباشد آوانگاردتر نخواهد بود، یک نامزد آرمانی است ؟ و آیا فرد دیگری را نمی توان وارد صحنه سیاست کرد؟ جواب هر دو سوال مسلما مثبت خواهد بود، مشروط بر اینکه چشم خود را بر روی نظارت استصوابی و انتخابات غیرآزاد مهندسی شده ببندیم.
پس بگذارید سوال قبلی را به گونه ای دیگر مطرح کنم. به نظر شما نیروهای تحول خواه یا به تعبیر دیگر اپوزیسیون داخلی که البته ملتزم به قانون و روشهای مسالمت آمیز هستند و یا نیروها و احزاب اصلاح طلب این امکان را دارند که با وارد شدن به صحنه این “مجادله سیاسی” بدون اینکه اسیر ترفندهای حریف اقتدارگرا شوند، تاثیر عمده ای در جریان انتخابات بگذارند و یا مثلا کاندیدای مطلوب خود را به حاکمیت تحمیل کنند؟
اینکه به تعبیر شما اپوزیسیون داخلی که خود را ملتزم به رعایت قانون و اتخاذ روش های مسالمت آمیز می داند می تواند با وارد شدن به صحنه ی سیاسی حاکمیت را به چالش بکشد، جواب کوتاهش “بله” است. اما مسئله این است که آیا در شرایط کنونی چنین عزم و اراده ای در تمام گروه های سیاسی اصلاح طلب و تحول خواه وجود دارد تا وارد این چالش شوند، چه برسد به اینکه اسیر ترفندهای حریف اقتدارگرا نشوند؛ این موضوعی است که باید با شک و تردید بسیار به آن نگاه کرد. تصور من این است که اصلاح طلبان موسوم به حکومتی رفتار سیاسی شان نسبت به چند ماه پیش چندان تغییر نکرده و حتی بسیاری از آنان از آزمون فیصله بخش مجلس هشتم و انتخابات هیات رئیسه و کمیسیون های مجلس نیز درس عبرت چندانی نگرفته اند. اکثر آنان چون راهبرد حفظ ”ائتلاف” را برگزیده اند، درنتیجه جریان های موسوم به اصلاح طلبان پیشرو در این بازی تنزل جایگاه و هویت داده و به جای ایفای نقش “پیشرو”، بر اساس مصلحت های سیاسی در حال بازیگری در جایگاه “دنباله رو” هستند. البته استمرار این سیاست می تواند هزینه ها و پیامدهای سنگینی برای آنان داشته باشد.
به عقیده من آنان با آگاهی به این مسئله است که اصرار فراوانی دارند که آقای خاتمی وارد صحنه شود، چون به عبارت دیگر نیامدن خاتمی به معنای برهم خوردن ائتلاف محدودی خواهد بود که حتی کروبی و حزب اعتماد ملی در آن جایگاهی ندارند. نگاه به میزان آرای ریخته شده در صندوق های رای در تهران و کلان شهرها می تواند اثرگذاری سیاسی آنان و پیروی مردم، به ویژه اقشار فرهیخته و صاحب رای و تفکر را از سیاست هایشان نشان دهد.به عبارت دیگر درصورتی که آقای خاتمی از خیر نامزدی انتخابات ریاست جمهوری بگذرد- چه توصیه های رسیده از بالا اینگونه باشد، چه خود و مشاوران بسیار نزدیکش به این جمعبندی برسند و چه او تصور کند که در صورت آمدن و حتی پیروزی، با توجه به ساختار حقیقی و حقوقی قدرت در ایران رئیس جمهوری، قدرتمند و اثرگذار نخواهد بود- آنگاه بخش وسیعی از نیروهای اصلاح طلب به وضعیت چهار سال پیش باز خواهند گشت. حزب اعتماد ملی و گروه های اقماری گردآمده دور آقای کروبی باز ساز خود را خواهند زد که در ماهیت آن اصولا “مجادله سیاسی” یا “به چالش کشیدن حاکمیت” بی معنی است. این موضوع در مورد گروه های سیاسی نزدیک به آقای هاشمی رفسنجانی که در احزاب اعتدال و توسعه و بخش عمده ی کادرهای کارگزاران تبلور پیدا می کند نیز صادق است و به این دلیل است که آنان از مدت ها پیش به گونه ای راه خود در شرایط نامزد نبودن خاتمی جدا کرده و به فکر ایجاد ائتلافی از گروه های اصلاح طلب و محافظه کار معتدل هستند و گویا حتی نامزد اختصاصی خود، آقای نجفی، را دور زده و وارد گفت و گو با افرادی چون ناطق نوری، روحانی و حتی ولایتی نیز شده اند. در این شرایط کار احزاب و گروه هایی مانند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت ایران اسلامی و حتی مجمع روحانیون مبارز بسیار سخت خواهد شد.
همانطور که می دانید برخی از چهره های تحول خواهان اخیرا انتقاداتی به نحوه عملکرد شورای هماهنگی اصلاح طلبان مطرح کرده و با تاکید بر این مطلب که این شورا در سیاست هایش بدون توجه به تحول خواهان عملا شکست خورده اند، خواستار بازنگری در این ترکیب و خواهان نوعی ائتلاف با حضور گروه های رادیکال تر و حتی جنبش های اجتماعی شده اند تا در مورد انتخابات ریاست جمهوری از این طریق تصمیم گیری شود. از سوی دیگر دکتر نجفی در طرحی که پیشنهاد داده است و اخیرا هم طی یادداشتی در شهروند نام آن را پارلمان اصلاحات گذاشته است، بر همین اصل تاکید کرده و خواستار تشکیل کنگره ای بزرگ از اصلاح طلبان برای تصمیم گیری در جریان انتخابات شده است. به نظر شما نحوه برخورد نیروهای تحول خواه با انتخابات پیش رو باید چگونه باشد؟ آیا امکان چنین ائتلافی وجود دارد؟
به همین دلایل است که می گویم کار این احزاب و گروه های سیاسی پیرامون آنان در غیبت خاتمی سخت خواهد شد. در چنین شرایطی آنان برای اینکه نشان دهند در اثر سیاست های حاکمیت و نظارت استصوابی مجبور به تحریم یا به عبارت دیگر عدم مشارکت در انتخابات شده اند، ابتدا با معرفی کردن نامزدی آوانگارد وارد مجادله سیاسی یا چالش با حاکمیت خواهند شد. آنان مسلما برای کاهش هزینه های سنگین خود یا تحمیل کردن هزینه های بیشتر به حاکمیت، در شرایط رد صلاحیت نامزد اختصاصی آنان، مجبور به شکل دادن ائتلاف جدیدی خواهند شد. البته من چندان خوش بین نیستم که دامنه اش تا آن حدی که شما گمان می کنید گسترده باشد. آنان با توجه به پیشینه ی عملکرد خود در انتخابات ریاست جمهوری گذشته که حتی انتقاد مصطفی معین را نیز در پی داشت و همچنین به دلیل عملکرد نامناسب و نیمه تمام گذاردن کار تاسیس جبهه دموکراسی و حقوق بشر، برای شکل دادن ائتلاف جدید با مسائل و مشکلات گوناگونی مواجه خواهند شد.
به هر حال باید توجه داشته باشیم که نه عارف و نه نجفی در شرایط کنونی گزینه ای مطلوب و رای آور برای آنان نخواهند بود، درنتیجه این گروه از اصلا ح طلبان چاره ای جز این ندارند که نگاه خود را به سمت و سویی دیگر بکشند و متحدان جدیدی بیابند که تا حد زیادی بستگی به نامزد مورد نظر آنان خواهد داشت. آنان همچنین اگر مجبور شوند فکر مجادله سیاسی با حاکمیت را از سر به در کنند، با مشکل ریزش نیرو، به ویژه در میان نخبگان، زنان و جوانان پرشور مواجه خواهند شد که به اندازه کافی در انتخابات مجلس مسئله دار شده اند. حرکت در جهت جلب رضایت این اقشار به معنای بازگشت به راهبرد گذشته و هویت یافتن مجدد اصلاح طلبان پیگیر و پیشرو خواهد بود و نزدیک شدن به گروه های سیاسی و اجتماعی به قول شما رادیکال تر. اما آنچه که مد نظر دکتر نجفی بوده و تشکیل کنگره ای بزرگ از اصلاح طلبان، مسلما با این جریان تفاوت بنیانی خواهد داشت و تصور نمی کنم که طرح ارائه شده از جانب ایشان و کادر مرکزی حزب کارگزاران نگاه به تمام اصلاح طلبان، اعم از حکومتی و غیرحکومتی داشته باشد، به گونه ای که جریان های تحول خواه یا کنشگران فعال در جنبش های اجتماعی را دربر بگیرد. پس اگر بحث از ائتلاف جدیدی هم باشد، با دو رویکرد و هویت و ماهیت جداگانه خواهد بود.
اما در این میان، با نیامدن سید محمد خاتمی - به هر یک از دلایل پیش گفته - یک امکان دیگر نیز وجود دارد که ائتلافی نزدیک به آن، اما با مختصات جداگانه شکل گیرد، تصمیم شخصی به اصطلاح شیخ خاموش برای پوشیدن مجدد ردای سیاست. اقدامی که صفحه ی شطرنج سیاسی ایران را بار دیگر دگرگون خواهد کرد و یارگیری های جدیدی را به منصه ی ظهور خواهد رساند. تحولی که در آن جریان اصلاح طلبان پیشرو را بر خلاف سه چهار سال گذشته، بیشتر به سمت کنشگران اجتماعی و فعالان جامعه ی مدنی سوق خواهند کرد و به تحریمیان نزدیک خواهد کرد. در مقابل، جریان های عملگراتر برای مقابله با حذف یا بیرون انداخته شدن هرچه بیشتر از حاکمیت، در مبارزه ی قدرت فزاینده میان روحانیت سنتی با جریان های نظامی- امنیتی، به سمت یاران بالفعل دیروز و رقبای بالقوه امروز خود کشانده خواهد شد.
همانطور که شما هم با نام بردن از شیخ خاموش که این روزها به عبدالله نوری اطلاق می شود اشاره کردید، اخیرا بحثی در رسانه ها مطرح شده است که ایشان چنانچه به صحنه انتخابات وارد شود مورد توجه تحول خواهان وتحریمی ها قرار خواهد گرفت. تعدادی از اعضای کارگزاران و مشارکت نیز تلویحا از حضور ایشان استقبال کرده اند، آیا شما با این ایده که تحول خواهان از آقای نوری حمایت می کنند موافقید؟ به نظر شما می توان انتظار داشت که شخصی مانند آقای نوری از درون یک فرآیند مانند پارلمان اصلاحات بیرون بیاید و تا آخر هم برخی گروهها از جمله کارگزاران پای او بایستند؟
ببینید من ذکر این نکته را ضروری می دانم که جریان های سیاسی کشور نباید به نقش محوری خود برای به حرکت در آوردن و ذهن سازی مردم بیش از اندازه بها دهند و به اصطلاح دچار اشتباه محاسبه شوند. این موضوع در مورد هر دو گروه و جریان طرفدار شرکت در انتخابات یا تحریمی ها صادق است. به این دلیل است که ما نه تنها شاهد این جریان هستیم که با پیچیده شدن شرایط سیاسی کشور، هر روز که می گذرد تفاوت دیدگاه ها، راهبردها و راهکارها در میان احزاب و گروه های هم سو، و حتی درون جریان های سیاسی ابعاد و عمق بیشتری می یابد، بلکه در سطوح پائین تر حزبی امکان دیکته کردن تصمیم ها روز به روز سخت تر می شود. به این دلیل است که نه طرفداران شرکت در انتخابات مجلس هشتم و منادیان مشارکت “مشروط و معترضانه” توانستند همه ی کادرها و حامیانشان را به پای صندوق های رای بکشانند، و نه تحریمیان و مبلغان “عدم مشارکت منتقدانه” در توانشان بود که مانع اقدام سیاسی و رای دادن بخشی از طرفداران و نیروهایشان- دست کم در برخی حوزه ها که امکان رقابت نسبی بود- شوند. تصور من این است که این آزادی نسبی آرا و روش ها در انتخابات ریاست جمهوری گسترده تر از انتخابات مجلس خواهد بود و موضوع مهمی است که نباید به دست فراموشی سپرده شود.
اما باز گردیم به پرسش شما در مورد بازگشت آقای عبدالله نوری به عنوان بازیگری جدید در صفحه ی سیاست ایران و ورود به صحنه ی انتخابات. اول این حدس و گمان را مطرح کنم که تصور من این است آقای نوری شخصا در شرایط کنونی آمادگی چندانی برای بازگشت ندارد و همچنین شرایط را برای به چالش کشیدن حاکمیت - که به احتمال زیاد او را رد صلاحیت خواهد کرد- فراهم و مساعد نمی بیند. همانگونه که پیش از این هم گفته ام او از یک سو منتظر روشن شدن وضعیت و نامزدی خاتمی است و در شرایط حضور او به هیچ وجه پا پیش نخواهد گذارد. از سوی دیگر، او در حال سبک و سنگین کردن اوضاع و شرایط است و طبیعی است که به اخبار پشت پرده در مورد برخورد حاکمیت با نامزد شدنش توجه ی ویژه ای داشته باشد و همچنین نیم نگاهی به پائین و بدنه ی جامعه. شاید به این دلیل باشد که گفته می شود او برای نامزد شدن در انتخابات دو شرط عمده تعیین کرده است؛ اول اینکه اصلاح طلبان و نیروهای تحول خواه در شرایط عدم حضور خاتمی بر روی نامزدی نوری به توافق گسترده برسند و دوم اینکه در صورت رد صلاحیتش تمامی این گروه ها قاطعانه و به صورت علنی شرکت در انتخابات ریاست جمهوری را منتفی دانسته و آن را تحریم کنند. باید اعتراف کنم که من جزو آن گروه از افراد بدبین هستم که مطرح کردن این دو شرط را به نوعی پاسخ منفی دیپلماتیک می دانند و به نوعی تداوم یافتن سیاست سکوت معترضانه تا فراهم شدن شرایط مناسب در آینده. البته بر این باورم که این سیاست صبر و انتظار نتیجه اش می تواند از جانب مردم نمره ی منفی نیز دربر داشته باشد. به نظر من، محمد خاتمی و عبدالله نوری، هر کدام که وارد میدان شوند رسیدن به اجماع را در میان اصلاح طلبان آسانتر می کنند و دیگر نامزدها را از ورود به کارزار انتخاباتی منصرف می سازند؛ در نتیجه در مورد آنان نیاز چندانی به فرایندی مانند پارلمان اصلاحات وجود ندارد، تنها می ماند مهدی کروبی که در برابر نامزدی خاتمی مات می شود و در مقابل ورود نوری آچمز. البته در مورد نوری این احتمال که در صورت فراهم نبودن شرایط برای عدم رد صلاحیت او توسط شورای نگهبان، نامزدهای تقلبی اصلاح طلب وارد صحنه شوند، دور از انتظار نیست.
اما نکته مهم تر این است که به قول معروف تا اینجای کار تازه پنجاه درصد ماجرا حل است و تازه باید نشست و منتظر پاسخ طرف دیگر، به ویژه رهبر جمهوری اسلامی بود که چه سیاستی را در برابر این چالش سیاسی سرنوشت ساز اتخاذ خواهد کرد- دادن مجوز شرکت در انتخابات یا صدور دستور رد صلاحیت با تمام تبعات و پیامدهایش. حدس من این است که گزینه دوم محتمل تر و فراهم شدن شرایط بروز «مجادله سیاسی» بیشتر خواهد بود. در این حالت، اصلاح طلبان پیگیر و جریان های تحول خواه بیش از اینکه هدف اصلی پیروزی یا شکست در انتخابات ریاست جمهوری را دنبال کنند، در پی اولویت بخشیدن به حضور در کارزار انتخاباتی و به گونه ای به چالش کشیدن حاکمیت و حاکم خواهند بود.
به نظر شما چه ویژگی هایی می توان برای عبدالله نوری برشمرد که او را از سایرین متمایز و به گزینه ای مبدل می سازد که از او به عنوان کاندیدای مطلوب لااقل بخشی از سیاسیون یاد می شود که پیش از این به تحریم انتخابات نظر داشتند؟
همانگونه که پیش از این گفته شد ورود عبدالله نوری به صحنه ی انتخابات، البته در شرایط انصراف خاتمی ازاین مهم، صفحه ی شطرنج سیاسی ایران را دگرگون کرده و راه را برای شکل گیری ائتلافی خاص باز می کند که در میان نیروهای مطرح، تنها در توان و ظرفیت های خاص عبدالله نوری است. به تبع آن شاهد مشارکت گسترده تر اقشار مختلف مردم، بخصوص طرفداران تحریم انتخابات در دوره های گذشته، چه در داخل و چه در خارج کشور، خواهیم بود. حتی این احتمال وجود دارد که برخی از مراجع و روحانیون عالی رتبه کشور با ابراز نظرهای سیاسی خود اقشار گسترده تری از مردم را به شرکت در انتخابات ترغیب کنند و آنان را تشویق کنند که آرای خود را به نفع نوری به صندوق ها بریزند. اما باید توجه داشت که حاکمیت این نکات را از نظر دور نخواهد داشت و به راحتی اجازه نخواهد داد که هدایت یکی از قوا بار دیگر از دستش خارج شده و دومینوی شکست های پیاپی و شکل گیری حاکمیت دوگانه دوباره آغاز شود. الا اینکه شرایط داخلی و خارجی در ماه های آینده به میزانی گسترده دگرگون شود، و فعالان سیاسی و کنشگران اجتماعی، به ویژه مردم کاری کنند کارستان! البته باید توجه داشت اینکه گرمای تابستان امسال، یخ سرمای سیاسی کشور را آب کند و سال آینده سیلی را به سوی صندوق های رای راه بیندازد، چندان محتمل نیست، حتی اگر بخشی از تحریمیان نیز عزم خود را برای از قدرت کنار گذاردن احمدی نژاد و امثال او جزم کرده باشند.