“جوان 25 هزار میلیارد تومانی”؛ این تیتری است که هفتهنامه آسمان برای گفتوگو با بابک زنجانی انتخاب کرده است. جوانی که نامش به عنوان دلال نفتی بر سر زبانها افتاده اما خود را دلال نمیداند. با افتخار از شم اقتصادی خود صحبت میکند و اینکه بدون هیچ گونه کمک، حمایت و سفارش از سوی فرد یا افرادی به این درآمد دست پیدا کرده است. او متخصص دور زدن تحریم هم هست که به ادعای خودش هفده و نیم میلیارد یورو برای ایران پول جابجا کرده(تحریم را دور زده) و حتی کارمزد هم نگرفته است. زنجانی که پیش از این هم خود را “بسیجی اقتصادی” معرفی کرده بود، کار خود را “اعتقادی” مینامد و با “ جوانهایی که در جبههها روی مین رفتند” مقایسه میکند.
وزیر نفت اعلام کرده که او بیش از دو میلیارد دلار پول فروش نفت را هنوز برنگردانده است اما زنجانی این رقم را نادرست میداند و میگوید که بیژن زنگنه، درست پرونده را مطالعه نکرده چرا که او یک میلیارد و دویست میلیون یورو از پول نفت را برنگردانده که آن هم در حساب او نیست و به دلیل مشکلات سوییفت، امکان انتقال آن وجود ندارد.
مصاحبه هفتهنامه آسمان با این جوان میلیاردر و همکار وزارت نفت و سپاه برای دور زدن تحریمها،که بخش هایی از ان در این گزارش آمده، صریحترین و مفصلترین گفتوگویی است که با او صورت گرفته.
اطلاعات فردی
متولد ۱۹۷۴ (خودش این تاریخ را به میلادی میگوید) یعنی حدودا ۳۹ ساله و میگوید که سال ۷۲ یا ۷۳ دیپلم گرفته است؛ از هنرستان رسالت تهران و در رشته برق. متولد راهآهن تهران است و دو خواهر کوچکتر دارد. پدرش در راهآهن شاغل بوده و آن طور که میگوید از بنیانگذاران شرکت تیبیتی. پس از مدتی به میدان گلها نقل مکان میکنند. وضع مالیشان خوب بوده اما از دوران هنرستان با وجود ناراضی بودن خانواده در بازار کار میکرده. او مجرد است.
ورود به بازار
میگوید در دوران هنرستان به طلاسازی رو آورده و خیلی زود از کارگری توانسته کارگاه خودش را راه بیندازد. تا این که مغازهای را در “سبزهمیدان” به قیمت ۱۳-۱۴ میلیون تومان میخرد. او وقتی که خبرنگار(رضا زندی) یادآوری میکند که این میزان پول در انتهای دهه ۶۰ بسیار زیاد بوده و معقول نیست که یک دانشآموز چنین پولی داشته باشد، چنین توضیح داده: “ آن مغازه را قسطی خریده بودم. حدود یک میلیون تومان پول اولیه اش را دادم و بقیهاش اقساط ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار تومانی بود. شهرداری به تازگی زیرزمین بازار سبزه میدان را درست کرده بود. کسی هم آنجا نمی رفت و مغازه ها خالی بود.”
او اما همین مغازه را وقتی که آن زیرزمین تبدیل به بورس خرید و فروش سکه و ارز و طلا میشود، ۱۰۰ میلیون تومان میفروشد.
زنجانی چگونه قدرت گرفت؟
او سرآغاز فعالیتهای کلان اقتصادیاش را رانندگی برای محسن نوربخش، دبیر کل وقت بانک مرکزی در دوران سربازی میداند. خبرنگار از او میخواهد که صادقانه جواب بدهد، چون سرباز رئیس کل بانک مرکزی شدن کار سادهای نیست و از زنجانی جواب میگیرد: “زمانی که به سربازی رفتم در سپاه تقسیم شدم. من را به اردکان یزد فرستادند. سه ماه اول آموزشی ام آنجا بود. از آنجا به پادگان ولیعصر تهران منتقل شدم. در بین سربازها، مرتب تر بودم و تمیزتر می نوشتم. بنابراین من را به قرارگاه فرماندهی سپاه فرستادند. حدود ۱۴-۱۳ ماه آنجا بودم. زمانی که در آن مجموعه بودم یادم هست آقای هاشمی رفسنجانی، برای بازدید به آنجا آمدند. گفتند تعدادی سرباز برای ریاست جمهوری، بانک مرکزی و جاهای مختلف انتخاب کنید […]ابتدا سرباز بانک مرکزی بودم و آقای دکتر نوربخش راننده دیگری داشتند. بعد از او من راننده آقای نوربخش شدم. آخر خدمت سربازی ام بود. حدود 5 ماه مانده بود.”
و وقتی باز با این تشکیک مواجه میشود که “بالاخره رئیس کل بانک مرکزی، محافظ دارد. راننده قابل اعتماد دارد. استخدام بانک یا نهادهای حفاظتی است. چطور می توان باور کرد که یک سرباز را برای رئیس کل بانک مرکزی انتخاب کرده باشند؟” چنین توضیح میدهد: “نمی دانم پذیرش این مساله برای مردم هم سخت باشد یا نه. اما این اتفاقی برایم رقم خورد. واقعا اتفاق بود.”
او تا پایان مصاحبه چندین بار دیگر هم از اتفاق و خواست خدا برای توضیح روند غیرعادی طی شده توسط خودش کمک میگیرد.
آن گونه که زنجانی روایت کرده است او در دوران سربازی و رانندگی برای نوربخش، اعتماد او را جلب کرده و پس از پایان سربازی از او درخواست میشود تا در همان جا مشغول به کار شود: “آقای نوربخش ۵-۴ جا را انتخاب کرده بود و برای کنترل بازار به آنها دلار می داد تا در بازار پخش کنند. آن وقت ها دلار رسمی ۳۰۰ تومان بود و بیرون قیمت دلار در حال رشد بود و همه می گفتند ارزش یک دلار می خواهد معادل یک هزار تومانی شود. خاطرم هست مردم می رفتند شب تا صبح در صف بانک ها می خوابیدند تا دلار بگیرند و در بازار آزاد بفروشند. به خاطر اینکه قیمت دلار بالا نرود آقای نوربخش به من گفت شما هم بیا در این مجموعه هایی که دارند کار می کنند [دلار به بازار تزریق میکنند] و ۴ یا ۵ نفر بودند کار کن.”
به همین سادگی برای او یک سقف اعتباری ۲۰ میلیون دلاری درنظر گرفته میشود و در اولین مرحله، ۱۷ میلیون دلار دریافت میکند. کارمزد او از این نقل و انتقال ۱۷ میلیون تومان است که آن را صرف خرید دفتری در میرداماد میکند. او ۶-۷ ماه به این کار اشتغال دارد و در حدود ۸۰۰ میلیون تومان کاسب میشود. حالا چرا این رانت از سوی دبیر کل بانک مرکزی به یک سرباز ساده داده شده بود؟
“نمی دانم. وقتی خدا بخواهد کاری برای کسی انجام شود، میشود.”
از سالامبورفروشی به زندان
سالامبورفروشی و سرمایهگذاری روی پوست گوسفند، مرحله بعدی فعالیت اقتصادی بابک زنجانی است. او در اولین کانتینری که به ترکیه میفرستد سودی هنگفت کسب میکند و کارخانهای اجاره میکند و به یک صادر کننده عمده پوست گوسفند تبدیل میشود. پایان کار او سال ۱۹۹۶ است، یعنی وقتی ۲۲ ساله بوده و حداقل سه تا چهار میلیارد تومان سرمایه داشته. بر اثر تلاطمات بازار، او موفق به فروش محمولهاش در ترکیه نمیشود و ۳۱۲ میلیون تومان چکی که کشیده بود، برگشت میخورد. به دو سال حبس محکوم میشود که ۱۸ ماه را در بند جرایم قتل و موادمخدر زندان قصر میگذراند. اما در زندان هم از فعالیت اقتصادی دست نمی کشد و اداره سوپرمارکت زندان را در دست میگیرد.
زنجانی میگوید که پس از طی دوره زندان به فکر وصول پولش در ترکیه افتاده اما چون ممنوعالخروج بوده، از طریق یکی از همبندیهایش به صورت قاچاقی به ترکیه رفته است. در ترکیه هم باز “معجزه” و “خواست خدا” نصیب حالش میشود و تاجر ایرانی طرف حسابش “باانصاف” از کار در میآید: “او شروع به بازپرداخت پول هایم کرد. آن موقع دلار به ۱۷۰۰ تا ۱۸۰۰ تومان رسیده بود. در حالی که بدهی من روی دلار ۹۰۰ تومانی بود، بنابراین سفته ها را که نقد کردم پول هایم بیشتر شد.”
به این شکل او دوباره به تجارت بر میگردد و این بار همراه با دایر کردن دفتر فروش پوست در ازمیر ترکیه، همزمان تحصیل در دو رشته “مدیریت بحران” و “مهندسی برق” در دانشگاه این شهر را هم شروع میکند!
از ترکیه به امارات
امارات مقصد بعدی این تاجر جوان است که حالا پر و بال بیشتری هم گرفته است. او در امارات موسسه مالی –ـ اعتباری تاسیس میکند و مجموعههای صادرات و واردات راه میاندازد. بعد شرکت هواپیمایی “قشم ایر” را از نهادی میخرد که نامش را گفته اما در مصاحبه نیامده است. شروع حضور پررنگ او در اقتصاد ایران از آشنایی با شرکت سرمایه گذاری غدیر آغاز میشود و روزی که “یکی از زیرمجموعه های قرارگاه سازندگی خاتم النبیاء آمده بود آنجا و می گفت ۴۰میلیون دلار پول باید حواله کند اما نمی تواند.” او بلافاصله این مشکل را حل میکند و پس از آن به کارگشا و معتمد زیر مجموعههای قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا(وابسته به سپاه) تبدیل میشود: “شرکت های مختلفی که با قرارگاه خاتم الانبیاء کار می کردند به همدیگر اطلاع می دادند که ما می توانیم پولشان را نقل و انتقال دهیم؛ برای اینکه حساب هایشان را پیش ما بیاورند. تا جایی که موسسه مالی - اعتباری ام در امارات دیگر جوابگوی حجم کارها نبود. نیاز داشتم بانک دیگری پشت دستم باشد تا کارهایم را انجام دهد.”
زنجانی، بانکدار میشود
کار بابک زنجانی آن قدر بالا گرفته که دیگر نیاز به تاسیس یک بانک دارد. او ابتدا از طریق سفیر تاجیکستان در ایران و با انتقال سرمایه ۱۰۴ میلیون دلار به این کشور، اجازه تاسیس بانک را میگیرد، آن هم پس از ملاقات با شخص رییسجمهور ترکمنستان، در حالی که به گفته خودش وزارت خارجه هیچ نقشی در این میان نداشته است. او رقم سرمایهاش در ترکمنستان را به ۲۰۰ میلیون دلار میرساند و پس از آن تصمیم میگیرد که در مالزی بانکی تاسیس کند: “چون بسیاری از بیمه ها حاضر نیستند ریسک بانک های تاجیکستانی را بپذیرند. به همین دلیل در مالزی بانکی را پیدا کردم که برای دولت اندونزی بود. گفتم من اینجا را می خرم. گفتند ۱۰۴ میلیون دلار اصل سپرده اش است و ۵۰ میلیون دلار هم باید بابت سرقفلی اش بدهی… ما هم آن ۱۰۴ میلیون دلار و ۵۰ میلیون دلار را به اضافه ۶-۵ میلیون دلار به واسطه ها که کمک کردند این کار انجام شود، دادیم و ۶۰ درصد بانک را خریدیم. حدود ۱۵ میلیون دلار هم دادیم و ساختمان خریدیم و این بانک را مرتب کردیم و نیرو گرفتیم. تمام تجربیاتی که در امارات داشتم را جمع کردم و یک بانک حرفه ای در مالزی درست کردم.”
اما از این “بانک حرفهای” زنجانی که First Islamic Bank نام داشت، بیشتر از هرچیز برای انتقال پول برای دولت ایران و دور زدن تحریمها استفاده میشد.
دلال نفتی و دور زدن تحریمها
اما چگونه پای زنجانی به معاملات هنگفت نفتی باز میشود؟ “بچه های شرکت های مختلف نفت می شنیدند که سیستم ما دارد کار می کند. چون حساب باز کردن در بانک های خارج خیلی سخت است. همین الان اگر کسی بخواهد در بانک های خارجی حساب باز کند، باید ۵۰ هزار دلار خرج کند. نفتی ها شنیده بودند که بانک First Islamic دارد این کار را انجام می دهد و یک مجموعه ایرانی است که تندتند پول حواله می کند. از طرفی دیگر ۲۲ بانک در ایران به سیستم من متصل شده بود. هر کس که می رفت حتی ۲ هزار یورو در بانکی حواله می کرد، اسم بانک من روی آن نوشته می شد. روی حواله می نوشت فرستنده پول First Islamic Bank. این را همه می دیدند.”
کمال دانشیار، رئیس اسبق کمیسیون انرژی مجلس هم متقاضی افتتاح حساب میشود و پس از ملاقات با او در قرارگاه خاتم، ارتباط نفتی شکل میگیرد. تا جایی که زنجانی به جلسهای با حضور وزیر صنعت، معدن و تجارت؛ وزیر اقتصاد و رئیس کل بانک مرکزی و وزیر نفت میرود و سابقه آشنایی قدیمیاش با رستم قاسمی، وزیر نفت راه او را بیش از پیش هموار میکند. او روشی هم برای دور زدن تحریم فروش نفت ایران ارائه میکند که باعث میشود حدود ۷۷۰ میلیون یورو به حساب پیمانکاران نفت بریزد. کارمزد درنظر گرفته شده برای او هم “ ۷ در هزار” بوده است: “ من تاکنون ۱۲ کشتی نفت برده ام و فروخته ام می شود حدود ۲۴ میلیون بشکه… به قیمت روز با مهلت پرداخت ۶۰ روزه و ۹۰ روزه. در تاریخ های مقررش هم پول نفت وصول شده و به حساب هایشان واریز شده است… ۷ در هزار پول نفت فروخته شده که از طریق بانک من جابه جا می شد برایم می ماند. برای واسطه گری فروش نفت، پولی به من نمی دادند. هیچ جا هم ننوشتند که بخواهند چنین پولی به من بدهند.”
ارتباط با شخصیتها
ارتباط زنجانی با سعید مرتضوی، قاضی سابق و رییس جنجالی سازمان تامین اجتماعی پیش از این بسیار مورد سئوال قرار گرفته است. زنجانی میگوید که پس از قرار گرفتن در لیست تحریمها و از بیم بلوکه شدن داراییهایش با مرتضوی ارتباط گرفته که پولها را به حساب سازمان تامین اجتماعی منتقل کند. دیدارش با فاضل لاریجانی، برادر رییس مجلس را هم در حد چند دقیقه و رد و بدل شدن کارت ویزیت میداند.
میگوید که هیچ ارتباطی با محمود احمدینژاد نداشته و دستش به او نمیرسیده است. ارتباط با اسفندیار رحیم مشایی را هم تکذیب میکند : “ اصلا من با ایشان یک ساعت هم یک جا ننشستهام که صحبت کنم.”
رمز موفقیت
“اگر مجموعه ای پشت سر من بود که زندان نمی رفتم. مشکلات برایم پیش نمی آمد. همه کارهای من خدایی بود. اتفاقات و معجزاتی بود که در زندگی ام رخ داد. اگر مجموعه ای پشت سرم بود، وقتی از زندان آمدم بیرون، از طریق کوه به ترکیه نمی رفتم.”
اما چرا این معجزات برای بقیه اتفاق نمیافتد، از جمله خبرنگاری که با زنجانی مصاحبه میکند؟ پاسخ این میلیاردر جوان از این قرار است: “ به خاطر اینکه شما نخواستی. بخواه ببین می افتد یا نمی افتد. شما به همین زندگی آرامی که داری، راضی هستی اما من دوست داشتم کاسبی کنم. اگر مشکلی هم برایم پیش می آمد دست و پا می زدم و یک چیز از داخل آن در می آوردم. شما هیچ وقت دست و پا زده ای؟ اگر مثلا امروز پول کم درآورده ای به این فکر کرده ای که چطور از کسی قرض بگیری و کارت را انجام دهی. هیچ وقت به این فکر نکرده ای که بروی و از یک جایی این پول را برای خودت بسازی.”