دیدگاه

نویسنده

مردم و توهم های یک دیکتاتور

(‌تحلیل روانشناختی رمان دایی جان ناپلیون)

 

فاریا بارلاس

من یک روز گرم تابستان، دقیقاً یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعدازظهر عاشق شدم. تلخی ها و زهر هجری که چشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود شاید این طور نمی شد.

و به این صورت است که خواننده از بدو گشودن کتاب خود را رو در رو با یک درگیری عاشقانه می بیند و کتابی که با شروعی از جنس یک رمان عاشقانه آغاز می شود می رود تا جمع کثیری از طبقات اجتماعی - فرهنگی گوناگون رامخاطب خود قرار داده و در لایه های روانشناسی، جامعه شناسی، تاریخ شناسی و … با مخاطبین خود ارتباط برقرار می کند.

پاورقی های مجله ی فردوسی بعدها به کتاب و سریالی با نام دایی جان ناپلئون ختم می شود. ایرج پشکزاد که تحصیلات و حرفه اش ( حقوق ) تناسبی با نویسندگی و به طور خاص طنز نداشت، با نگارش این کتاب خود را به عنوان یکی از ماندگار ترین طنز پردازان معاصر ایران معرفی کرد. کتاب دایی جان ناپلئون اولین بار در سال ۱۳۴۹ به چاپ می رسد و تا زمان ساخت سریالی بر پایه ی همان کتاب توسط ناصر تقوایی (۱۳۵۵) ۷ بار تجدید چاپ می شود. همین آمار عددی در دورانی که سطح چاپ و گستردگی فرهنگ کتاب خوانی در سطح پایینی قرار داشته است نشان می دهد این کتاب تا چه حد در میان جامعه  جای خود را باز کرده و به راحتی با آنان ارتباط برقرار می کند. به واقع پزشکزاد با بهره جستن از عنصرهای مردمی، شخیت ها را کنار هم قرار داده و تلاش می کند که با استفاده ی از محاوره های طبقات گوناگون جامعه، جامعه ی ایران آن روز را در چهارچوب یک خانواده نشان دهد.

یکی از دلایلی که این کتاب امروزه پس از گذشت سال ها همچنان مخاطبین بسیاری را در رده های سنی گوناگون و از  اقشار مختلف در بر می گیرد تنها به دلیل طنز و یا آن ظاهر ملموس داستان نیست و این ماندگاری در عوامل دیگری عنیت پیدا می کند.

 

 

 موضوع داستان در ابتدا با شرح عاشقانه ی یک نوجوان ( سعید ) آغاز می شود و سپس از زبان وی به نقل ماجراهای داخل خانواده می پردازد و در این مسیر خواننده با شخصیت های داستان آشنا شده و کم کم کاراکترهای داستان نه بیشتر از  موضوع داستان که به اندازه ی آن جذابیت پیدا می کنند. کتاب دایی جان ناپلئون را می توان از دیدگاه های متفاوتی بررسی کرد و از آنجا که کتاب دارای لایه های متعددی می باشد مخاطبین از هر رده می توانند قسمتی از علایق خود را در داستان پیدا کنند. کاراکترهای کتاب با هوشمندی و دقت در کنار هم چیده شده و رابطه مابین این شخصیت ها در عین سادگی از پیچیدگی های خاصی برخوردار است که انعکاس واضحی از فرهنگ روابط خانوادگی و اجتماعی در جامعه ما را به تصویر می کشد.

خوانندگان کتاب  شخصیت مشابه کارکترهای داستان را در اطرافیان خود شناسایی کرده و به همین دلیل سبب می شود که خواننده در ابعاد مختلف درگیر ماجرهای داستان شود. رابطه نزدیک شخصیت های داستان با کارکترها در دنیای واقعی گاه به قدری نمایان می شود که می توان ادعا کرد هر خواننده یک خانواده ی دایی جان را با دوستان و آشنایان خود تعریف می کند و بر اساس آن نگاه، تصویری از کارکترهای کتاب  در ذهن برای خود می سازد و داستان را دنبال می کند و حتی در جزیی ترین حالت نیز می توان ادعا کرد که در هر خانواده یک دایی جان ناپلئون می توان یافت.  چه بخواهیم به روی همین نگاه ( سادگی و عینی بودن متن ) تمرکز کنیم و چه بخواهیم بر پدیده ی آشنایی به نام توهم توطئه در دایی جان و اطرافیانش تکیه کنیم باز هم داستان همان است که ما دایی جان ناپلئون و خانواده اش را در خودمان باز تعریف می کنیم. البته بر این باورم که نه تنها در هر جامعه و خانواده بلکه در درون هر فرد – ایرانی یک دایی جان ناپلئون نهفته است که بنا به شرایط مهیا بودن زمینه و شرایط مناسب از نهان افراد – ضمیر ناخود آگاه - خارج شده و قابل رویت می شوند. به این معنی که افراد پتانسیل برای خود رای شدن و مستبد بودن را دارا می باشند و آنجا که عرصه ها برای خود رایی افراد گسترده می باشد، مرز ما بین امیال و تخیلات و واقعیت برای فرد کمرنگ تر شده و با همراهی عوامل دیگر سبب تقویت توهم در افراد می گردد. البته قابل ذکر است که ظاهر شدن نشانه هایی از بیماری توهم و یا پارانویا دلایل روانشناسی متعددی دارد ولی عوامل ثابتی وجود دارد که می توانند به این توهم دامن بزنند.

اصولا پارانویا به معنی نهادینه شدن افکار و تصورات غیر واقعی است که تغییر ناپذیرند و سبب اختلالات روحی و روانی فرد می گردد. پارانویا در مورد افرادی معنی پیدا می کند که نسبت به افراد، اشیا و به طور کلی جامعه احساس بدگمانی پیدا می کنند. شرایط اطرافیان شخص نیز در عمیق شدن بد گمانی و توهم وی نقش بسزایی دارند. توهم حالتی از تغییر دریافت حسی از فرد است و به واقع توهم بر اساس تضاد و تناقض مابین دنیای ذهنی افراد و زندگی واقعی شان شکل می گیرد. در این شرایط معمولا واقعیت های اطراف فرد با تصورات ذهنی وی مغایرت پیدا کرده و فرد هنگامیکه با واقعیت های خارج از ذهن خود روبرو می شود سیستم دفاعی وی در برابر این تناقض عکس العمل نشان می دهد. در عمل آنچه ما مشاهده می کنیم آن است که شخص نه تنها در صدد تصحیح اندیشه های خیالی خود بر نمی آید بلکه تلاش می کند با تاکید بر آنها شرایط را به نفع توجیه این تفکرات تغییر دهد. این نوع انکار واقعیت های خارج از ذهن، پدیده ای است که فروید از آن به عنوان یکی از مکانیزم های دفاعی در ضمیر ناخود آگاه یاد می کنند. مکانیزم های دفاعی شیوه های غیر ارادی و ناخودآگاهی هستند که فرد بکار می گیرد تا از طریق تحریف و یا انکار واقعیت ، موفق به کاهش اضطراب و مدارا با هیجانات منفی شده و موقتا تعادل و یکپارچگی شخصیت را تا یافتن راه حل واقعی حفظ نماید.

 

این مکانیزم های دفاعی همانند آن که در دایی جان می بینیم قدرت سازگاری دارند و باعث تطابق بهتر فرد با عوامل نامساعد می گردند. این مکانیزم های دفاعی در دایی جان حالتی افراطی به خود می گیرد و سبب ناسازگاری شخصیتی در وی می شود چرا که هرچه انشعاب مابین تصورات ذهنی او و واقعیت های خارج گسترده تر می شود، انکار واقعیت ها در دایی جان تشدید می شود و برای توجیه توهم های ذهنی خود هر روز داستان های جدید و به دور از حقیقت می سازد. به عنوان مثال او که خود می داند سرباز عالی نظامی نبوده است، زمانیکه در شرایطی قرار می گیرد که مجبور است به جوانی که از لحاظ درجه ی نظامی در سطح بالاتری قرار دارد، هر روز سلام نظامی دهد، نه تنها از رویارویی با این واقعیت سر باز می زند که با اصرار بر شخصیت خیالی و پرورده ذهن خود اقدام به بازخریدی خود از ارتش می کند. گویی تمامی زندگی و تصور دایی جان در باغ خانه اشان خلاصه می شود. حا آنکه بیرون باغ واقعیت جریان دارد، واقعیتی که با ذهنیات دایی جان مغایرت پیدا می کند و دایی جان با هر آنچه در بیرون این دایره توهم قرار می گیرد خصومت پیدا می کند  و هر کس را  که به  حس - تخییلات ذهنی -  وی با دیده ی تردیده می نگرد -  همانند شوهر خواهرش ( آقا جان ) - از دایره خانواده اشرافی  خود طرد می کند.

یکی از مباحث قابل تاملی که در سطر سطر کتاب به چشم می خورد مبحث هویت فردی و هویت جمعی است. دایی جان هویت فردی خود را در قالب یک فرد شجاع و مبارز تعریف می کند. شخصی که در مبارزات خود با انگلیسی ها همواره قهرمان بوده است. او هویت جمعی خود را هم در قالب یک خانواده اشرافی مشاهده می کرد و برای حفظ این هویت های خود ساخته، از قوه تخیل خود به صورت افراطی و ناسالمی استفاده می کرد و هر آنچه پایه های این هویت ها را متزلزل می کرد تبدیل با خائن و عوامل انگلیس می نمود. دغدغه ی سازگاری هویت را در رفتارهای مش قاسم نیز می توان تعریف کرد. هویت مش قاسم در آن خانواده اشرافی به شدت مبهم و نا استوار است. وی به عنوان یکی از نزدیکان دایی جان از توجه و احترام کافی برخوردار نیست و از آنجاییکه خود را در سطح بالاتری از هم قشرهای خود می دانند ( همانگونه که در رفتارهای وی با آسپیران غیاث آبادی و واکسی دم خانه مشاهده می کنیم ) جایگاه مد نظر خود را مابین این خانواده آرستوکتس نمی یابد. مش قاسم با نزدیک کردن خود به منشا قدرت خانواده ( دایی جان )، سعی در کسب جایگاه ویژه ای برای خود دارد. مش قاسم که خود به تنهایی گوش شنوایی برای صحبت هایش پیدا نمی کند، با همراهی و تایید خاطرات خیالی دایی جان تریبونی برای شنیده و دیده شدن خود مهیا می کند و  دایی جان هم که با تایید صحبت هایش از سمت  نیرویی بغیر از خود و اعتبار بخشیده شدن از آن منبع فرصت می باید داستان های خیالی اش را افزایش دهد، از حمایت های مش قاسم استقبال می کند.

دلایل متعددی برای توضیح توهم در دایی جان وجود دارد ولی آنچه در این داستان حائز اهمیت بیشتری است فعل و انفعالات میان اعضای خانواده است. موضوع داستان روایت شخصی نیست بلکه مساله ای اجتماعی و عمومی است. در کتاب خطی از فهم وباورهای عمومی مردم نمایان است، درک توهم شخصی دایی جان به تنهایی لایه های درونی داستان که انعکاسی از یک خانواده بزرگتر و یا یک جامعه می باشد را تحلیل نمی کند. آنچه قابل تامل بیشتری است مسا‌ئل روانی گسترده ایست که گریبانگیر یک جامعه می شود و آنجا است که روانشناسی فردی به روانشناسی اجتماعی تبدیل می شود. نکته ی قابل توجه در کتاب روابط میان اعضای خانواده و عکس العمل آنان در مقابل هذیان گویی دایی جان است و اینکه چطور اعضای نزدیک خانواده پس از مدتی این دیالکتیک توهم را می پذیرند. به نظر می رسد اعضای خانواده توهم های دایی جان را پذیرفته اند و این پذیرش از سمت هر یک از اعضای خانواده به صورت های گوناگون به بیماری دایی جان دامن می زند. حتی آقا جان که در ابتدای داستان به صورت علنی ادعاهای دایی جان را به چالش می کشد پس از مدتی تاکتیک و شیوه برخورد خود را با دایی جان تغییر می دهد. البته این تغییر رویه انگیزه های شخصی داشته و در حقیقت با دست انداختن دایی جان به نوعی عقده گشایی کرده و کمپلکسهای قدیمی درون خود را آرامش می بخشد. اسدالله میرزا نیز با وجود اینکه ادعاهای دایی جان را باور ندارد و گاها در غالب مزاح و بذله گویی این ناباوری را منعکس می کند ولی در عمل توهمات دایی جان را پذیرفته و حتی در انتهای داستان می بینیم که در راستای تلاش برای بهبودی دایی جان از توهمات او استفاده کرده و سناریوی جدید و خیالی را می آفریند. بدینگونه حتی هنگامیکه فردی خارج از اعضای این خانواده در غالب آسپیران غیاث آبادی به این جمع می پیوندد منافع شخصی خود رادر پذیرفتن تخیلات دایی جان مشاهده می کند و برای تثبیت موقعیت خود نزد دایی جان و دیگر اعضای خانواده شنونده ی تام هذیان گویی های وی می شود.

ما در کمال شگفتی مشاهده می کنیم که همه به صورت فردی و کلی در خیال پروری های دایی جان حل می شوند و حتی اگر در ابتدا کم و بیش و به صورت های گوناگون باورهای وی را به چالش می کشیدند پس از مدت کوتاهی با توهمات وی همراه می شوند . توهم پذیری اطرافیان دایی جان از لحاظ سمبلیک بودن آن در جامعه ای بزرگتر از خانواده بسیار حائز اهمیت است. پروسه ی باز تولیدی توهم و پذیرش هویت دروغین به دو دسته تقسیم می شود،. ابتدا خرد تجربی افراد خانواده است که با تکیه بر دانسته هایشان ادعاهای دایی جان را قلبا نمی پذیرند و دیگری منطق احساسی است که علیرغم باور نکردن صحبت های دایی جان، ادعای وی را می پذیرد و به این صورت است که توهم شخص بیمار به توهم گروهی تبدیل می شود و این پروسه است که نگران کننده تر از توهم شخصی است. دایی جان به دلیل سن و سال و موقعیت خانواده در جایگاه لیدر قرار می گیرد و سر منشا همه توهمات محسوب می شود ولی به هر حال اعضای خانواده مهم هستند، چرا که این اعضای خانواده اند که جامعه را می سازند. این توهم فردی که در جایگاه قدرت در جامعه نشسته است نتایج تلخی را در تاریخ یک ملت به باور می آورد. اگر به داستان دایی جان بازگردیم می بینیم که باز تولید توهم و پرداختن به هویت دروغین دایی جان توسط نزدیکان وی کاملا پذیرفته شده است تا جاییکه به مرور زمان و در بازگویی وقایع در تضاد با خانواده های دیگر به روح جمعی تبدیل می شود. در قسمت هایی از داستان مشاهده می شود که برخی اعضای آن خانواده حتی در غیاب دایی جان هم گاها از صحبت های وی به عنوان فکت استفاده می کنند و به نظر می رسد که توهم های دایی جان را پذیرفته اند در حالیکه نپذیرفته اند. ما شاهد آنیم که نزدیکان وی با این توهمات زندگی می کنند و آنچنان درگیر وقایع خیالی شده اند که گویی اینها حقایق زندگی آنان است. اگر ما این خانواده را در قالب ملت ایران نگاه کنیم می بینیم که هویت های ملی برای ما ایرانیان وجود داد که ما پذیرفته ایم  در حالیکه به صورت تک تک و فردی این هویت ها را باور نداریم و این به معنی پذیرش کلیت موضوعی فارغ از اجزا داده شده می باشد. روح کلکتیو و کلی جامعه ما باورهایی را تعریف می کند که با نظرات شخصی به صورت تک به تک منطبق نیست، به طور مثال ما به صورت کلی و مخصوصا هنگام رویارویی با اعضای جوامع دیگر همواره به فرهنگ غنی ایرانیان می بالیم و یا هنگامیکه به طور کلی در مورد هویت ملی و میهنی صحبت می کنیم با آنچه به صورت فردی در مورد هویت های ملی خود باور داریم تناقض دارد. این باور نداشتن ادعا و موضوع به صورت فردی و پذیرفتن آن به صورت جمعی پدیده ایست که فروید در کتاب تمدن و ناملایمات آنها به آن اشاره دارد که تنها در خانواده ی دایی جان مشاهده نمی شود و به طور ملموسی در کل جامعه ایران حکمفرما ست.

حال اگر دایی جان را که بزرگ خانواده و منشا قدرت است در نقش حکمفرمان یک جامعه بنگریم می توانیم به نتایج فاجعه بار آن پی ببریم. اگر قدرت مطلق در دست فردی باشد که در جایگاه قدرت قرار می گیرد می تواند فضای مناسبی برای استبداد و خود رایی وی به وجود آورد و با پذیرفته شدن این استبداد از سوی اطرافیان، فرد خود را در جایگاه بسایر بالاتری می بیند، جایگاهی که با گسترش فضا برای خود بزرگ بینی و پذیرفتن شخصیت خیالی خود توسط اطرافیان به دست آمده است. همانظور که در کتاب دایی جان ناپلئون نیز مشاهده شد، افراد به صورت فردی انگیزه های متفاوتی برای پذیرش توهم او داشتند که قسمتی از آن به متزلزل بودن جایگاه آنان در صورت رد ادعاهای دایی جان تعلق می گیرد.

نگاه کلی به دیکتاتور ها نشان می دهد که آنها عموما افرادی معمولی بوده اند و حتی گاها افرادی بودند که بر خلاف دیکتاتوری های زمانه ی خود مبارزه کرده اند. توجه به این نکته قابل تامل است که در بیشتر موارد رشد توهم در دیکتاتور از سوی اطرافیان صورت می گیرد و فرد را در جایگاه حاکم مطلق قرار داده و منافع خویش را در رشد این توهم قرار می دهند. توجه داشته باشیم که همه ی افراد تخیلات ذهنی متعددی را دارا می باشند که در یک جامعه ( خانواده ) سالم آن تخیلات در صورت منطقی بودن می تواند عنیت پیدا کند، حال آنکه در جامعه ( خانواده ) ای که اساس را تنها در پذیرش آن تخیلات قرار می دهد بی آنکه مقابل هیچ یک از آنان واکنشی منفی نشان دهد، فرد به مرور زمان آن تخیلات را گسترده تر می کند و در عین حال آن تخیلات برای شخص تبدیل به واقعیت می شود. این واقعیت در شخص دایی جان به نوعی شکل می گیرد که در محدوده ی کوچک خانواده تبدیل به منشا تام و تمام تصمیمات خانواده می شود و در جامعه ی ما تبدیل به دیکتاتورهایی می شوند که نمونه های آن را به وضوح دیده ایم. دیکتاتورهایی که برای خود دشمنانی می سازند و همه ی تصمیمات و گفتار خود را در راستای مبارزه با آن دشمن تنظیم می کنند. چنین می شود که این گونه افراد تا دم مرگ تمام ساختارهایی را که بر اساس توهمات خود ساخته اند را بکار می گیرند تا با دیگر توهماتشان سازگار کنند و با آنها زندگی را به پایان برساند. این مهم در افراد عادی در کهنسالی شکلی افراطی به خود می گیرد که در شخص دایی جان به آن صورت خود را نشان می دهد که تلاش می کند در هنگام مرگ با یونیفرم نظامی ناپلئون به بستر مرگ برود و در دیکتاتورهایی که به سقوط خود اطمینان پیدا می کنند، با تصمیمات و رفتارهای غیر عادی نمود پیدا می کند.