غضنفرها برای ما بحران می‌سازند

نویسنده
سها سیفی

مارجینال پانیشمنت

وبلاگ باران در دهان نیمه باز، وبلاگ محمود فرجامی ست که یکی از آخرین پست هایش را به نقل مطلبی از یک وب سایت در زمینه تناسب جرم و مجازات اختصاص داده:

من البته مجری تلویزیون نیستم و آن مصونیت رسانه ای مکش مرگمایی را ندارم و درنتیجه حواسم هست که یک وقت اعتراض یا خدای ناکرده جسارتی به ساحت مقدس سردار رادان نکنم. بخصوص الان که اراذل و اوباش را می گیرند و می زنند و می کشند. درنتیجه سی و هفت تا مطلبی که در زمینه حرف های ایشان و حقوق بشر و تناسب جرم و جزا و صحت آمار و این جور چیزها دارم را قورت می دهم و دوقلپ آلومینیوم ام جی هم روش. اما متاسفانه دوتا چیز به این راحتی ها پایین نمی ره. اولیش رو از یک مقاله منتشره در یک وب سایت نقل می کنم:

در علم مدرن حقوق جزا، مقوله‌ای هست با عنوان «مارجینال پانیشمنت»؛ که در مورد فواید و مضرات عینی تناسب جرم و جزا در آنجا بحث های دقیق تری صورت می گیرد. به‌عنوان مثال فرض کنید در جامعه‌ای مجازات قاتل، اعدام است و جزای متجاوز به عنف حبس. اما در مقطعی با زیاد شدن آمار تجاوز در سطح جامعه، قانون‌گذار تصمیم به افزایش مجازات متجاوز می‌گیرد. مثلا حکم متجاوز به عنف را اعدام اعلام می‌کند. نتیجه این خواهد بود که پس از مدتی آمارها نشان خواهند داد که میزان تجاوزهای منجر به قتل سیر صعودی گرفته؛ چراکه همان‌ها که موردتجاوز قرار گرفته‌اند، به قتل هم رسیده‌اند. طبیعی است که مجرم از ترس دستگیری و اعدام شدن به جرم تجاوز، تصمیم می‌گیرد قربانی را بکشد. با این کار هم احتمال دستگیری‌اش کاهش یافته زیرا شاهدی وجود ندارد و هم درصورت دستگیری مجازات بالاتری در انتظارش نخواهد بود.

ساده انگاران در اپوزیسیون

محمد جواد کاشی در وبلاگ زاویه دید معتقد است سیاست در جامعه ایرانی به ماشین تولید ساده انگاری بدل شده است:

ما جهان سومی‌‌هایی که دارای تاریخ و پیشینه تمدنی هستیم، با یک مشکل اساسی روبروئیم. با مناسبات و جهانی پیچیده سروکار داریم. به یک دنیای تازه با مناسبات مرتباً نو به نو شونده‌ای گام نهاده‌ایم، اما سیستم مدیریتی متناسب با این همه پیچیدگی را نداریم. آنها که مثل ما پیشینه تمدنی ندارند، همراه با ورود به مناسبات جدید مدیریت خود را نیز به دیگران واگذار کرده‌اند. اما برای ما که چنان انتخابی ممکن نبوده است و تولید مقاومت فرهنگی گسترده کرده است، در انتخاب میان دو راه قرار گرفته‌ایم: سیستم مدیریت امور را پیچیده کنیم که در یک کلام، نظم دمکراتیک بیانگر آن است، و یا پیچیدگی امور را انکار کنیم. این کار دوم، انتخاب ساده‌تری بوده است و اغلب چنین کرده‌ایم.

چنین است که سیاست به ماشین تولید و بازتولید ساده‌انگاری بدل شده است. مستمرا شاهد ظهور کسانی هستیم که تصور می‌کنند راه حل، جدی نگرفتن پیچیدگی‌هاست. عزم را باید جزم کرد و خواست تا مساله حل شود. رقابت در عرصه سیاسی ایران نیز چیزی نیست جز رقابت میان الگوهای بدیل حل ساده‌انگارانه حل همه مشکلات. به محض آنکه ساده‌انگارانی در مناصب مدیریتی قرار می‌گیرند، شرایط مهیا می‌شود تا نسل تازه‌ای از ساده‌‌انگاران در نقش اپوزیسیون ظاهر شوند.

حکایت نیمه تمام ماندن طرح مبارزه با مفاسد در اصفهان

برای اینکه بدانید چرا اجرای طرح مبارزه با مفاسد اجتماعی دراصفهان نیمه تمام ماند، باید سری به وبلاگ محمد علی پناهی نژاد (خمینیسم) بزنید و شرح داستان را از زبان او بخوانید:

هفته گذشته عوامل نیروی انتظامی در حال اجرای طرح امنیت اجتماعی و ارشاد بد حجابان سطح شهر بوده که با سه دختر که تنها یکی از آنها ایرانی بوده برخورد کرده و به آنها تذکر می دهند و با برخورد تند دختر ایرانی مواجه می شوند. این برخورد در مقابل درب یکی از مراکز مخابراتی شهر اصفهان صورت میگیرد و دختر بی حجاب از مامور حراست مرکز مخابراتی میخواهد درب را باز کند و سریعا با پدر خود که رئیس مرکز مخابراتی بوده تماس گرفته و وی به محوطه مرکز میآید. خودروهای طرح امنیت اجتماعی را هم به داخل دعوت می کند و پس از ورود آنها به داخل مرکز، بلافاصله درب را بسته و از حراست میخواهد که نگذارد کسی خارج شود. این مدیر به نام آقای ز….، شروع به فحاشی به عوامل نیروی انتظامی می کند از جمله فحاشی ها می گوید : یک مشت زن بیکار و مسخره را آورده اید استخدام کرده اید که چه؟! (البته خیلی پاستوریزه اش کردم).

و در این حین نیز دختر آقای ز… در داخل ساختمان مخابرات حجاب خود را درست کرده و در کنار پدر حاضر می شود و پدر با فحاشی میگوید مگر این حجاب چه اشکالی دارد و… دختر من تحصیل کرده مالزی است و این ها هم دوستانش هستند… من میدانستم او نباید به این مملکت برگردد.

پس از این ماجرا طرح امنیت اجتماعی در اصفهان تعطیل شد و نیروی انتظامی از آقای ز…. شکایت کرده که متاسفانه یک روز پس از تنظیم، این شکایت توسط دفتر سردار…. پس گرفته شده است. البته از روز گذشته پس از 7 روز تعطیلی طرح امنیت اجتماعی دوباره اجرایی شد.

مردی که کینه را کشت

یدالله اسلامی نماینده پیشین مجلس در وبلاگ نسیم دشت نوشت:

چند سال پیش فرصتی دست داد که دریک نشست بزرگ جهانی در ژوهانسبورگ شرکت کنم.درژوهانسبورگ، درپروتوریا، درکلبه های کوچک سیاهان ودربازارهای بزرگ وپررنگ ورونق سفید پوستان همه جا یک نام خود نمایی می کرد “ماندلا “.

درگفتگویی کوتاه با یکی از اساتید سفید پوست دانشگاه افریقای جنوبی از ماندلا پرسیدم و از افریقای پس از روی کار آمدن ماندلا.پاسخی کوتاه داد وپرمعنا. او گفت « ماندلا را دلهای ما را باهم پیوند داد».

سیاهان که نفرین شدگان بودند وانواع تحقیرها برآنان روا داشته می شد؛ با روی کار آمدن ماندلا اعتباری بزرگ یافتند. ولی این توان را برای درهم شکستن و از بین بردن سفید پوستان که تا دیروز همه کشور را دردست داشتند وجایی برا ی سیاهان، حتی برای زندگی درشهر ویا وارد شدن به پارک نبود به کار نگرفتند. آنها باهمت ماندلا روش بخشیدن را فرا گرفتند وروش باهم بودن وبرای هم بودن را تجربه کردند.

ماندلا انسان را نا گزیر می کند که اورا مورد سپاسگزاری قرار دهد. مردی که کینه را کشت و مردی که مهربانی را پاس داشت. مردی که فریفته غرور وپیروزی نشد. زنده باد ماندلا.

راهی که من می روم، درست ترین راه است

آسیه امینی هم در وبلاگ وارش پیوستن خانواده ها به جنبش های اجتماعی فرزندان شان را مثبت دید:

بهاره هدایت چند روز پیش، یک بار توانست با خانواده اش تماس بگیرد. او و سایر فعالان جنبش دانشجویی که در روز 18 تیر بازداشت شدند، یک هفته است که مهمان ناخوانده اوینند. گرچه خیلی تلخ و گزنده است که پدر و مادری هر شب با خیال اینکه الان دخترشان در چه وضعی است، پلک به هم بگذارند، ولی به نظرم خانواده بهاره، اتفاقا بعد از این دستگیری - که دومین دستگیری اوست- نسبت به فعالیتهای دخترشان، دید خیلی مثبت تری پیدا کرده اند.

اگر تا امروز آنها به دخترشان مثل هر پدر و مادر دیگری می گفتند “ مواظب باش، به زندگیت بچسب، ‌خودت را به دردسر نینداز و…” امروز می بینیم که گرچه از حضور آدمهای غریبه در خانه، ناراحت و هراسان می شوند؛ اما به شدت نسبت به حقانیت دخترشان و اینکه همیشه می گوید” راهی که من می روم، درست ترین راه است” اعتقاد پیدا کرده اند. به نظرم توانمند سازی خانواده ها تنها نتیجه مثبتی است که از این فرایند تلخ به دست آمده است.

چوب حراج به منافع ملی

نوروز خبر می دهد که هیچ‌ مقام دولتی حاضر نیست راجع به دلایل استعفای «هادی نژادحسینیان» که مسؤولیت مستقیم مذاکره در مورد خط لوله انتقال گاز به هندوستان را به عهده داشت، سخنی بگوید:

منابع آگاه خبر از آن می‌دهند که نژادحسینیان، امضای این پروژه را «خیانت به منافع ملی» می‌دانسته است و به همین دلیل کناره‌گیری کرده است. از دید او امضای این قرارداد، چوب حراجی است بر منابع ملی که متعلق به همه ملت ایران است. همچنین گفته می‌شود روس ها هم به‌شدت مقامات ایرانی را تشویق می‌کنند که این قرارداد را امضا نمایند و بدین‌ترتیب، خود به‌عنوان تنها تامین کننده گاز اروپا باقی بمانند.

غضنفرها!

آفتاب هم به نقل از حسن روحانی چنین خبر داد:

توانایی یا خدای ناکرده ناتوانی در مدیریت و مهار بحران‌های بین‌المللی و منطقه‌ای، از دیگر شاخص‌هاست. البته غضنفرها برای ما بحران می‌سازند و صد البته این امر با حسن‌نیت انجام می‌شود، اما به تولید بحران منجر می‌گردد. ما در سال انسجام اسلامی باید خود را با ملت‌های منطقه، بلکه تمامی دنیای اسلام نزدیک‌تر کنیم.