مقام های وزارت اطلاعات ایران در پی انتشار اخباری در خصوص صدور احکام متهمان پرونده ی “شبکه براندازی نرم” اعلام کرده اند که در آینده ی نزدیک اعترافات چهار عضو این شبکه از رسانه ی ملی پخش خواهد شد.
مدیرکل ضد جاسوسی وزارت اطلاعات، آرش و کامیار علایی، پزشکانی که در محافل علمی و پژوهشی به ویژه در زمینه ی بیماری ایدزشناخته شده هستند را از جمله اعتراف کنندگان تلویزیونی معرفی و این اخبار را نیز تائید کرده است که آنان به عنوان متهمان اصلی شبکه “ده ها نفره” توسط دادگاه انقلاب تهران محاکمه و به حبس محکوم شدهاند. مدت حبس این افراد در شرایطی تاکنون از سوی مراجع قضایی اعلام نشده است که هفته ی پیش بحث صدور اعدام این افراد در جامعه مطرح شده بود.
این اخبار زمانی منتشر می شود که ایران در آستانه ی سی امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی قرار دارد و زندانیان سیاسی که در آن زمان به مدد قیام ملت از زندان ها آزاد می شدند از جمله نکاتی که باید بیان می کردند چگونگی ماجرای آن گروه از یاران دیروزشان بود که به دلیل “کم آوردن” یا “زیر شکنجه و انواع فشارهای جسمی و روحی” به نیت کاهش میزان جرائم واقعی یا تحمیلی، مجبور به بیان “حرف های خاص حکومت پسند” در دادگاه ها شده یا به “اعتراف های تلویزیونی” تن داده بودند. دیگر موارد مورد درخواست، بیان پشت پرده ی ماجرای عده ای بود که به دلیل “توبه نامه نویسی” مشمول “عفو ملوکانه” شده بودند، همان افرادی که برخی از آنان پس از انقلاب حتی در مناصب بالای کشور یا در صدر مقام های حزبی و گروهی قرار گرفتند.
آن گروه از مردم که سن و سالی ازشان گذشته است حتما خوب به یاد دارند که در این گونه پرونده ها آن “مقام امنیتی” که بعد از انقلاب خود و همکارانش “به مکافات عمل” خویش رسیدند، چگونه پشت به دوربین و مردم، و رو به کارگردان و متهم می نشست و هر چه را دیکته کرده بود از زبان یک موجود دربند می گفت و می شنید!
متاسفانه، پس از انقلاب اسلامی نیز جز مقاطعی محدود و با شکل و شمایلی متفاوت شاهد چنین ماجراهایی بوده ایم که گویا این روزها یکی از آخرین موارد آن در چارچوب “اتهام های عام، احکام خاص”، در حال کلید خوردن است.
این مسائل خاص ایران نیست و چنان دامنه و گستردگی داشته و دارد که می توان کتاب های فراوان در خصوص آن و شیوه های کار یافت، از جمله : “مجمع الجزایر گولاک” نوشته ی “الکساندر سولژنیستن” برگردان “عبدالله توکل”؛ “در دادگاه تاریخ” به قلم “روی مدودف” ترجمه ی “منوچهر هزارخانی”؛ “روشنفکران وعالیجنابان خاکستری” نوشته ی “ویتالی شنتالیسکی” برگردان “غلامحسین میرزا صلاح”؛ کتاب معروف “1984”، شاهکار “جورج اورول” و…
از موارد نوشته شده در ایران نیز به کتاب “اسرار تاریکخانه ها” می توان اشاره داشت که به کوشش دوست ارجمند “مرتضی کاظمیان” فراهم آمد و توسط انتشارات “ قصیده سرا” در اختیار عموم قرار گرفت، اما پس از یک چاپ محدود، توقیف و نسخ موجود آن جمع آوری گردید. نمونه ی دیگر، کتاب “در میهمانی حاج آقا” است که خاطرات دوران بازجویی و زندان دو فعال سیاسی - مرحوم حبیب داوران (دکتر داروساز) و فرهاد بهبهانی (دکترای شیمی) از دستگیر شدگان پرونده ی 90 امضایی به رئیس جمهور هاشمی رفسنجانی را دربر می گیرد و پس از عرضه توسط “انتشارات امید فردا” به سرنوشت کتاب فوق دچار شد.
به دلیل تاثیرگذاری این خاطرات و نوشته ها بر افکار عمومی و در فضای موجود جامعه است که مقام های اطلاعاتی و امنیتی هر تلاشی که به خرج می دهند، به دلیل نوع رویکرد و پیشینه ی عمل خود کمتر نتیجه می گیرند و در واقع به هیچ وجه قادر به اقناع افکار عمومی برای اثبات صحت این مسائل و پذیرش این اتهام ها توسط اکثر مردم نیستند.
همین چند سال پیش بود که دوست دیگری، ابراهیم نبوی، زمانی که از زندان اوین بیرون آمد در برابر این پرسش که “آن حرف ها چه بود که زدی؟”، با طنز خاص خود که به گونه ای ریشه در واقعیت های جامعه ی دیروز و امروز ایران دارد، پاسخ داد: “ببین، من وقتی اون تو هستم چیزی که آن ها دوست دارند می گم، وقتی هم که بیرون اومدم هرچی که خودم دوست دارم”. هم او بود که پیش از اینکه رخت سفر از ایران بر بندد با بیان تمثیلی از جامعه ی شوروی سابق و فعالیت ماموران “کا گ ب”، به زیبایی فضایی را در باب زندگی حیوانات زیبا و ضعیف و اعتراف به “داشتن نام حیوانی دیگر” و “رفتاری باب میل دیگری” ترسیم کرد. طنزی برگرفته از واقعیت های کشورهای کمونیستی اروپای شرقی، حکومت های نظامی و نظام های استبدادی و مبتنی بر اسناد و مدارک علمی و نمونه های تاریخی فراوان. به عنوان نمونه توجه کنید به صفحاتی از کتاب “زندگی استالین” نوشته ی “ادوارد راژینسکی” که انتشارات موسسه اطلاعات ترجمه و منتشر کرده است:
مقامات بلندپایه کمیساریای خلق در امور داخلی کنفرانسی برگزار کردند. به آن ها اطلاع داده شد که از “توطئه ای عظیم” پرده برداشته شده است که تروتسکی، کامنوف، ژینوویوف و تعدادی دیگر از رهبران مخالف در راس آن بوده اند. به نظر می رسید که آن ها در همه شهرهای بزرگ گروه های تروریستی تشکیل داده باشند. همه افرادی که در این کنفرانس حضور داشتند به یک اداره سیاسی سری در کمیساریای خلق در امور داخلی منتقل شدند تا به کار تحقیق کمک کنند. شخص رهبر بر کار آن ها نظارت و سرپرستی داشت و در این کار یژوف به او کمک می کرد.
البته همه حاضران در جلسه متوجه بودند که هیچ گونه توطئه ای در میان نبوده است. اما آن ها نیز به “زبان سری” آشنا بودند. به آن ها گفته شده بود که حزب باید درگیر یک توطئه شود. این امر برای موفقیت در مبارزه علی امپریالیسم جهانی و تروتسکی تفرقه جو ضروری بود.
… صدها نفر از مخالفان متفرقه از زندان ها و تبعیدگاه ها جمع آوری شده و به مسکو تحویل داده شدند. آن ها باید به مشارکت خود در فعالیت های تروریستی اعتراف می کردند و نقش خود را در محاکمه نمایشی ایفا می کردند…
در خصوص چگونگی اعتراف گیری و حتی “سناریو نویسی و اجرای شوهای تلویزیونی” قصه و حدیث مفصل است، از نوشته های مکتوبی که در برابر متهم قرار می گیرد تا حفظ کند و پس از چند دور قرائت در مقابل آینه، در انتها در برابر دوربین بارها از بر بخواند تا بهترین اجرا ضبط و ثبت شده و در مقابل چشم مردم بر پرده ی تلویزیون نمایش داده شود گرفته، تا تکمیل شست و شوی مغزی “متهم مطلوب” در هواپیما، در جریان یک سفر خارجی تا محیط هایی را که در عمر خود به چشم ندیده یا از آن چیزی نشنیده را خوب بشناسد و در نهایت به زیبایی برای افکار عمومی ترسیم کند. به عنوان مثال شرح دهد که در ترکیه در چه هتل هایی اقامت داشته، چه خورده و نوشیده و پوشیده، با چه افراد عادی و ماموران خارحی ملاقات کرده و چگونه برای فلان کشور خارجی جاسوسی می کرده است.
البته این شیوه ها چنان نخ نما شده است که قاطبه ی مردم کمتر فریب آن را می خورند و از این رو کمتر افراد یا معدود کشورهایی باقی مانده اند که هنوز به بکارگیری و اثرگذاری آن دل بسته باشند. پته ی این روش ها نه تنها از سوی فعالان سیاسی و کنشگران اجتماعی ایران و جهان روی آب ریخته شده و می شود، بلکه به عنوان یک مبحث علمی مهم از جانب روانکاوان و روانشناسان داخلی و خارجی تبیین و تشریح شده و می شود. ماهنامه ی “جامعه سالم” پیش از توقیف در شماره ای ویژه، از جمله دیدگاه یک روانپزشک خارجی را چنین مطرح کرد:
دکتر رابرت لیفتون، روانپزشکی که در این زمینه مطالعات ارزنده ای انجام داده است می گوید: هر وقت مشاهده شود که متهمی علیه منافع خاص خود نزد پلیس اعترافات داوطلبانه کرده است، اعترافاتی که به احکام زندان یا اعدام منتهی شود و شواهد نیز نشان دهند که در جریان بازجویی از شکنجه جسمانی یا داغ و درفش استفاده نشده است، می توان احتمال داد که از شیوه های اعمال فشار روانی استفاده شده است.
تحقیقات روانپزشکی نشان داده است که وقتی زیر فشار بازجویی و سوال های بی پایان، مقاومت شخصی شروع به فروپاشی می کند، مغز انسان طبیعی دستخوش دگرگونی هایی می شود. از یک سو، ممکن است میزان تلقین پذیری آن افزایش یابد، تا آن جا که بازجو بتواند حتی شخص بی گناهی را متقاعد سازد تا به جرمی که هرگز مرتکب نشده است، اعتراف کند. از سوی دیگر، مغز ممکن است واکنش های آونگی تندی نشان دهد و شخص را وادار سازد اعتقادات و الگوهای رفتاری پیشین خود را به کلی تغییر دهد و نیز میل شدیدی برای همکاری یا “خوش رقصی” در او برانگیزد که منجر به اعترافاتی شود که خلاف طبیعت و عقل سلیم او هستند.
خانم “مریم رسولیان” یک متخصص ایرانی نیز در مصاحبه ای که ماهنامه ی آفتاب با عنوان “شکنجه سفید و شست و شوی مغزی” در شماره ی 12 خود با او داشت، پرده از روی ابعاد دیگری از این ماجرا برداشت:
شست وشوی مغزی، به معنای پذیرش درخواست صاحبان قدرت تحت شرایط فشار زندان و علیرغم میل زندانی می باشد. تعریف دیگر شست و شوی مغزی، آموزش دوباره و غیرارادی به فرد، در زمینه سیستم ارزشی و باورهای فرد، در شرایط فشار و محدودیت اطلاعات است. از یاد نبریم که باورها، اعتقادات و قضاوت ها، خود بر پایه ای از مجموعه ای از اطلاعات قرار دارند. اگر فرد در شرایط محدودیت اطلاعات (درون داده ها) قرار بگیرد علاوه بر محدودیت تحمیل شده، اطلاعات تحریف شده و یا اساسا نادرست نیز به وی داده و ارائه شود، زمینه برای تغییر باورهایش فراهم می گردد.
واکنش افراد را که تحت این فشارها قرار می گیرند می توان به سه دسته طبقه بندی کرد: گروه اول، به ظاهر تسلیم می شوند. گروهی دیگر، تسلیم می شوند و همانند سازی می کنند و گروه سوم در برابر تغییر عقیده مقاومت می کنند. توجه به این نکته اهمیت دارد که هر سه گروه، صدمه روحی شدیدی متحمل می شوند و علائم اضطراب، افسردگی، توهم، هذیان ها و سوتعبیرها و خطاهای ادراکی در این افراد، قابل رویت و احساس است…
بعد از ایجاد وابستگی به بازجو و احساس گناه، شست و شوی مغزی تازه ایجاد می شود. هر چیزی که زندانی بیان می کند، باعث رضایت بازجو نمی شود و بازجو درباره هر جمله، سوالات متعدد و چند جانبه ای می کند و شروع به بازنویسی جملات با خود زندانی می نماید. زندانی مجبور است نوشته های او را بپذیرد و یا مداوم بحث کند و این اساس و عصاره شست و شوی مغزی است. در واقع بازجو وقتی راضی می شود که زندانی از اظهارات قبلی و منطق و سیستم ارزشی بازجو برای صحت گفته های خود استدلال می کند… وقتی شست و شوی مغزی در فضای بسته و تحت شرایط تهدید و فشار اتفاق می افتد، پایداری اثرات آن به فضای جامعه نیز بستگی دارد. یعنی اگر احساس خفقان ارعاب و وحشت در بیرون از فضای زندان نیز حاکم باشد، پایداری اثرات شکنجه بیشتر خواهد بود…
شاید این موارد که در کتاب ها و رسانه های دوران اصلاحات نمونه هایی از آن ها به عنوان مشت نمونه ی خروار بیان شده است، اکنون تا حدی از ذهن جامعه پاک شده باشد، اما مسلما در فضایی که جمع گسترده ای از اقشار ملت- از فعالان جنبش دانشجویی و کارگری گرفته تا کنشگران جنبش زنان و حقوق بشر و… از اقلیت های قومی گرفته تا پیروان مذاهب و آئین ها- دارای پرونده های معتدد باز و بسته هستند و دائم به بهانه های مختلف در حال رفت و آمد به بازداشتگاه ها و دادگاه ها، کتمان آن ها امکانپذیر نباشد. طبیعی است که سابقه ی برخورد با این افراد و گروه ها در بازداشتگاه ها، اتاق های بازجویی و سلول های انفرادی برای “اعتراف گیری” و “تک نویسی” هیچگاه از ذهن آنان، بستگان و دوستانشان نمی رود- آن هم در شرایطی که هر روز عنوان مجرمانه ی جدیدی از قبیل “سیاه نمایی”، “براندازی نرم” و…، بدون آنکه ردی از آن ها در کتاب های قانون یافت شود، ساخته و پرداخته می شود و اقشار بیشتری دستگیر و زندانی و طیف گسترده تری ناخواسته به این ماجراها مرتبط می شوند.
در چنین وضعیتی که هر روز شکاف بین دولت - ملت فزون تر شده و طیف وسیع تری در جایگاه متهم می نشینند و در موقعیت بستگان محکوم قرار می گیرند و درنتیجه اقلیتی محدود حاکم و اکثریتی غالب محکوم می شوند، بعید است که کاربرد وکارائی روش ها و نمونه های جدید، از جمله مورد اخیر در خصوص تشکیل دهندگان گسترده ی “ پرونده ی براندازی نرم” - حتی به ضرب و زور پخش اعتراف تلویزیونی- اثر مطلوب داشته باشد. چون، در حقیقت به آسانی پنبه ی سیاست ترتیب دهندگان نمایش های تک پرده و چند پرده ای تلویزیونی زده می شود و مردم قضاوت های خود را بر اساس واقعیت های موجود و حقیقت های کتمان ناپذیر شکل می دهند.
آخرین نمونه همین شنبه ی پیش زمانی که موضوع “شایعه ی اعدام برادران علایی” در جمعی مطرح بود، از جانب یکی از دوستان که مردم ایران و حتی جهان با نام و فعالیت های حقوق بشری اش آشنا هستند بیان شد. نامی از او به میان نمی آورم و خود او اگر صلاح بداند، دیر یا زود، شرح مفصلی از این ماجرای تاسف برانگیزو در عین حال افشاگرانه و عبرت انگیز بیان خواهد داشت.
این دوست شرح می داد که با وجود مقاومت های بالایی که میزانش برای بازجویان روشن بود - و طبیعی است که افرادی چون برادران علایی و… به علت نداشتن تجربه، غیرسیاسی بودن و… به ندرت بتوانند هم سنگ آن عمل کنند- در مقطعی که تحت بازجویی قرار داشته، به این بهانه که او حاضر نیست زیر فشار غیرقانونی برای پوشیدن لباس زندان برود، از “رفتن به دستشوئی” منع شده بوده است. درنتیجه، در یک مقطع برای مدت چهار روز متوالی در سلول را به روی او بسته بودند و از جمله اجازه ی دستشوئی رفتن را به او نمی دادند. وی نیز به دلیل ملاحظات شرعی و بهداشتی چون دیگرانی که به ناچار محل زندگی خود را آلوده به مدفوع و ادرار می کرده اند، عمل نمی کرده است. رفتار و منشی که البته در دوران زندان به جسم و جان، و روح و روان او زیان فراوان و جبران ناپذیری وارد آورد. بازجویان در صدد بوده اند که از طریق اعمال چنین فشارهای غیرانسانی شاهد مقصود را در بغل گیرند و آنچه که نیاز دارند در برگه های بازجویی نوشته شده بیابند. از جمله، پذیرفتن این ماجرا که او قصد دارد از طریق نرفتن به دستشویی افکار عمومی داخلی و خارجی را تحریک کرده و پروژه “براندازی نرم راه بیندازد”!
حال می توان حدیث مفصل خواند از این مجمل و به گوشه هایی از آنچه که بر “ده ها” متهم جدیدی که نامشان در پرونده ““شبکه براندازی نرم” آمده، به ویژه چهار نفری که گفته می شود قرار است طی چند روز آینده شاهد فیلم “شوی تلویزیونی” آن ها باشیم، هرچه بیشتر پی برد.
در شرایطی که گویا از دست کسی کاری بر نمی آید، این می ماند که دست به دعا برداریم و دست کم از خدا بخواهیم که این جمع نیز عاقبت به خیر شده و سرنوشتی مانند ده ها بازیگران دیگر این گونه شوهای اجباری، از جمله سربازان نیروی دریایی انگلیس، هاله ی اسفندیاری و…بیابند تا به جای گذراندن باقیمانده ی عمر در زندان، بتوانند اندک زمانی بعد به فعالیت های عادی یا علمی خود در خارج ادامه دهند و حتی با نوشتن خاطرات زندان، منبع درآمد جدیدی نیز بیابند!