با صادق زیبا کلام، فعال سیاسی در مورد جنبش سبز سخن گفته ایم و اینکه ماهیت آن چیست.زیبا کلام بر این باورست که “جنبش سبز نشانه رشد جنبش اصلاحات است.”
این مصاحبه در پی می آید.
بعضی از کارشناسان سیاسی معتقدند با توجه به اتفاقاتی که بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری به وقوع پیوست، جامعه ایرانی به طورکامل با جنبش اصلاحات وداع کرده و جنبش سبز درواقع گسست کامل از اصلاحات وسیاست ورزی پیشین است. شما فکر می کنید در جامعه امروز هنوز سیاست ورزی به شیوه سابق امکان پذیر است؟
من فکر می کنم آنچه بعد از انتخابات شاهد آن هستیم، چیزی نیست جز یک جنبش اصلاحی و جنبش سبز در واقع نشانه رشد جنبش اصلاحات است. در این میان باید نکته ای را در نظر داشت و آن هم اینکه نباید انتظار داشت جنبش های سیاسی و اجتماعی یک شبه به نتیجه برسند، بلکه این جنبش ها حرکات بطئی و آهسته دارند و در مرور زمان نتیجه بخش خواهند شد. ضمن اینکه نباید انتظار داشته باشیم جناح پیروز در انتخابات اجازه دهد صدای معترضان و منتقدان به راحتی شنیده شود، زیرا در این صورت اساسا ضرورت اصلاحات در ایران از میان می رفت. شما ببینید در دیگر کشورها در صورتی که تظاهراتی انجام شود، هیچ برخوردی با تظاهر کنندگان انجام نمی گیرد، مگر اینکه تظاهرکنندگان قصد خشونت داشته باشند که پلیس آن ها را متفرق یا حداکثر بازداشت و بعد از 24 ساعت تکلیف آن ها راروشن می کند. اما چون حکومت در ایران حقی برای مخالفان قائل نیست، بسیاری از سران معترضان و سیاسیون کشور اکنون درزندان هستند، بسیاری از مردم کتک خورده اند و بعضی هم کشته شده اند. تنها جرم این افراد هم این بوده است که به نتیجه انتخابات معترض بوده اند. یعنی همان اتفاقی که در افغانستان هم افتاد و مردم به نتیجه انتخابات معترض بودند، اما در آن جا حتی یک نفر هم سیلی نخورد.
فکر نمی کنید اکنون دیگر از نظر تظاهرکنندگان اصلاحات بلاموضوع شده و به بن بست رسیده است؟
نمی توان گفت بعد از 22 خرداد اصلاحات به بن بست رسیده یا مرده است. اتفاقا برعکس، مسایلی که پیش آمد نشان داد که چرا ما به اصلاحات نیاز داریم.
یعنی شما جنبش سبز را ادامه همان اصلاحات سابق می دانید؟
من اساسا تفاوتی میان این دونمی بینم. اتفاقی در دوم خرداد 76 افتاد و آن هم این بود که عده ای که نظام جمهوری اسلامی، جمهوریت، اسلامیت، قانون اساسی و ولی فقیه در چارچوب قانون را قبول داشتند به حکومت رسیدند.
ولی الان خیلی از این مولفه ها شاید وجود نداشته باشد.
البته آنچه در جنبش سبز شاهدش هستیم، این است که این جنبش کمی گسترده تر از دوم خرداد 76 است. اکنون بعضی ها دیگر شعار جمهوری اسلامی سرنمیدهند، بلکه می گویند جمهوری ایرانی و این نشان دهنده این است که خواسته ها و مطالبات بنیادی تر شده است.
فکر نمی کنید این مساله واکنشی باشد به مرگ جنبش اصلاحات؟
فی الواقع من تصور می کنم که این مساله ناشی از برخوردی است که حکومت بعد از اتفاقات 22خرداد با معترضان انجام داد. قبل از انتخابات کسی نه شعار جمهوری ایرانی سر می داد و نه می گفت:نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران. مسولیت کلی تند و رادیکال شدن این شعارها با حکومت است که برخوردهای بسیار خشنی با مردم انجام داد. درحالی که اگر جناح پیروز در انتخابات کمی سعه صدر از خود نشان می داد و برخوردهای خشن با مردم نمی کرد، هرگز شاهد چنین اتفاقاتی نبودیم. البته من به شخصه با سردادن شعارهای تند و رادیکال موافق نیستم.
چرا؟
من معتقد نیستم که در اعتراضات باید شعارهای خارج از چارچوب نظام و قانون اساسی داد. مبارزه مدنی که از 22 خرداد شروع شده است باید در چارچوب نظام و قانون اساسی باشد زیرا شعارهای تند ورادیکال و خارج از چارچوب قانون، به جای اینکه ما را به جلو ببرد، به عقب هل خواهد داد.
به هر حال اکنون ـ و شاید برخلاف میل رهبران جنبش سبز ـ این شعارها در میان مردم مقبولیت زیادی دارند.
تصور من این است که رهبران جنبش سبز، و همه طرفداران آن اکنون باید به یک سوال بنیادی جواب بدهند: آیا ما قانون اساسی را قبول داریم و می خواهیم در چارچوب قانون اساسی حرکت کنیم یا خیر؟ این سوال، سوالی کلیشه ای نیست بلکه سوالی اساسی و بنیادی است. اگر پاسخ این باشد که حرکت در چارچوب نظام را قبول نداریم، تصورم این است که این مساله باعث هرج و مرج و آنارشی خواهد شد. فکر می کنم یکی از اصول جنبش باید این باشد که در چارچوب قانون اساسی حرکت کند. هر تاکتیک دیگری جنبش را به عقب خواهد برد. من برخلاف بعضی از رادیکال های جنبش سبز معتقدم نظام قابلیت اصلاح را دارد و قانون اساسی ما هم یک قانون مترقی است. در حال حاضر هم بخشی از راست افراطی قدرت را قبضه کرده که البته موقتی است و این نوع حرکاتی که انجام می دهد در دراز مدت نمی تواند ادامه پیدا کند.
طبیعتا برای کنترل این جریان رهبران جنبش سبز باید به طور فعال تری وارد عرصه سازمان دهی اعتراضات شوند. اما شاهدیم که مثلا هنگام سر دادن شعار “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” مردم به درخواست آقای موسوی که خواستار سر دادن شعار “هم غزه، هم لبنان” بود وقعی ننهادند. فکر نمی کنید خود همین مساله نشان دهنده شکافی عظیم میان خواسته های رهبران و بدنه جنبش سبز است؟
من معتقدم اختلاف دیدگاه در این زمینه وجود دارد، اما نمی توان گفت شکاف عظیمی است. فکر می کنم سردادن بعضی شعارهای تند و رادیکال، باعث می شود که وظیفه رهبران جنبش سبز ـ یعنی آقایان موسوی و کروبی و تا حدودی آقای خاتمی ـ سنگین تری شود. طبیعتا همه مردم به حرف آقای موسوی در زمینه سردادن یا ندادن یک شعار گوش نمی کنند. بعضی ها شاید دیگر این شعار را سر ندهند، اما توجه کنیم که بعضی ها هم هستند که بعد از 22 خرداد و برخوردهای حکومت، دچار سرخوردگی شده اند. معلوم است که صدها هزار نفری که در نماز جمعه آقای هاشمی یا در تظاهرات روز قدس شرکت کرده اند، با یک حرف آقای موسوی دست از بعضی شعارها بر نمی دارند. اما مهم این است که رهبری جنبش سبز در این زمینه ها با هوشیاری و دقت تمام برخورد کند. ضمن اینکه راست افراطی هم بسیار مایل است تا شعارهای رادیکالی در اعتراضات سر داده شود تا راحت تر زمینه برخورد فراهم شود.
یعنی رهبران جنبش سبز باید در بحث اعتراضات نقش فعال تری داشته باشند؟
قرار نیست رهبری جنبش سبز فقط در اعتراضات نقش داشته باشد؛ اصلا اعتراض هم فقط به معنی شرکت در تظاهرات و حضور در خیابان نیست. یکی از وظایف مهم رهبری جنبش سبز دادن آموزش سیاسی به افرادی است که در این جنبش حضوردارند، آگاه کردن مردم از تاریخ سیاسی و اتفاقاتی که در تاریخ ایران برای دیگر جنبش ها افتاده است؛ این است که تاریخ سیاسی ایران را به خوبی تجزیه و تحلیل کنند. آگاه کردن مردم یکی از مهم ترین وظایف رهبری جنبش سبز است.