دو نکته‌ که نباید فراموش کرد

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

برای تحلیل تحولات ایران هیچگاه نباید دو نکته را از نظر دور داشت وگرنه از واقع بینی فاصله می‌گیریم

نکته نخست، پرهیز از خوشبینی است. مدت‌هاست که در کشور ما واقع بینی مترادف بدبینی شده است. پیش بینی‌های بد همیشه درست از آب در می‌آیند، اما پیش بینی‌های خوب نقش بر آب می‌شوند.

شش – هفت ماه  پیش دوستی در باره فرجام انتخابات پرسید. گفتم بدترین سناریوی محتمل چیست؟ همان اتفاق خواهد افتاد!

متاسفانه من نیز مثل بسیاری از هموطنان از این نگاه واقع بینانه به تدریج فاصله گرفتم و خوش بین شدم و به همان اندازه که خوش بین شدم از واقعیت دور افتادم.

البته راهی هم جز خوش بینی وجود نداشت. طی چهار سال گذشته به علت عدم شرکت در انتخابات سال 84 به قدری تحت فشار دوستان قرار گرفته بودیم که تکرار آن برایمان ممکن نبود.

نکته دوم، تفاوت منطق رفتاری تصمیم‌گیران کشور ما با منطقی است که در کتاب‌های فلسفه خوانده‌ایم.

راستش را بخواهید من هر گاه می‌خواهم رفتار دولت‌های جهان را تحلیل کنم، خودم را به جای آنها فرض می‌کنم و آنگاه با در نظر گرفتن منافع، محدودیت‌ها و امکانات پیش رو، رفتار آنها را حدس می‌زنم.

متاسفانه در این دور از انتخابات، من همین منطق را در باره حکومت ایران نیز به کار بردم، اما گمراه شدم.

من با حساب دو – دو تا چهار تا و با بررسی محدودیت‌ها و امکانات پیش روی جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیدم که ادامه حضور آقای احمدی نژاد در دفتر ریاست جمهوری جز ضرر و زیان عاید نظام نخواهد کرد و از همین رو گمان کردم که حکومت از وی عبور کرده و می‌خواهد در روندی طبیعی به گونه‌ای که حامیان تندرو آقای احمدی نژاد هم دست به شورشگری نزنند، او را پشت سر گذاشته و چهره‌ای که بتواند فرصت‌های تازه‌ای برای نظام بیافریند، به جای او انتخاب کنند.

تردیدی نیست که ادامه حکمرانی آقای احمدی نژاد جز ادامه فشارهای بین‌المللی، تشدید تضادها در ساختار قدرت و بی اعتمادی بخش بزرگی از جامعه به حکومت که همگی تهدیدی علیه نظام سیاسی محسوب می‌شوند، معنای دیگری ندارد و طبق این منطق، نظام سیاسی لازم است از وی عبور کند.

در مقابل، رئیس جمهور شدن فردی مانند آقای موسوی می‌توانست فرصت بین‌المللی تازه‌ای در اختیار ایران بگذارد، تضاد و درگیری در ساختار قدرت را کاهش دهد، اعتماد بخش بزرگتری از مردم را به حکومت افزایش دهد و در مجموع با کاهش تهدیدها، امکاناتی تازه‌ای برای بقای حکومت پدید آورد.

بر این مبنا، تصورم این بود که میر حسین موسوی انتخاب طبیعی نظام است و قاعدتا حکومت باید از از حضور او در انتخابات مسرور باشد و به سختی استقبال کند.

منطق حکومت ایران اما با منطق مورد نظر ما کاملا متضاد است. آقای عبدالله نوری این نکته را به من تذکر داد، اما به گوشم فرو نرفت.

می‌دانم که با این سخن، تحلیل مسائل سیاسی ایران به امری غیر متعارف و غیر قابل پیش بینی تبدیل می‌شود، اما من بیگناهم!

در هر صورت، بدترین سناریوی ممکن با منطقی خلاف فهم ما اتفاق افتاد. این مسلما برای نظام بسیار مضر است، اما از نقطه نظر شخصی، برای کروبی و موسوی چندان هم بد نشد. آنها اگر به قدرت می‌رسیدند، به فاصله کوتاهی در بحرانی که دولت آقای احمدی نژاد بر سر برنامه هسته‌ای ایجاد کرده گرفتار می‌شدند. شاید خداوند با آنها یار بود که در باتلاقی که خود در ایجاد آن نقشی نداشته‌اند، زمینگیر نشوند.

در عین حال، این انتخابات درسی بود برای همه ما تا برای ورود به صحنه رقابتی ناعادلانه حریص نشویم و استانداردهای یک انتخابات آزاد را کوچک نشمریم.

 

مقاله فوق ساعاتی پیش از دستگیری احمد زیدآبادی برای روز ارسال شد.