دادستان مستقل کجاست؟

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

این یک سلیقه امروزی نیست. از 90 سال پیش نیروهای قضایی مرتبط با حوزه های دینی فکر کردند دادستان کل ‏باید مجتهد باشد در حالی که در نظام های نوین قضایی دادستان کل باید عالم به قوانین و مقررات باشد و از عالی ‏ترین مقامات دادگستری به شمار بیاید. فرض بر این است که دادستان کل اشراف به تمام مسائل و موضوعات دارد ‏و مساله ای وجود ندارد که دادستان نتواند آن را به راحتی حل و فصل یا تجزیه و تحلیل کند. همه دادستان ها و ‏بیشتر قضات را باید دادستان کل کشور، راهنمایی کند. برای این منظور باید کسانی انتخاب شوند که این توانایی را ‏داشته باشند. چگونه می شود به یک فرد بدون آن که واجد یک چنین توانایی هایی است متکی شد تا حقوق مردم را ‏استیفا کند. ‏

آن چه گذشت بخشی از نظرات دکتر محمود آخوندی استاد حقوق است (نقل به مضمون) که بر پایه نیازهایی که ‏امروز احساس می شود عنوان شده است. به نظر می رسد زیر سلطه بودن دادستان کل یا ایجاد مشغله برای او به ‏اندازه ای که نتواند به وظایف اصلی خود برسد مهمترین دغدغه خاطر این استاد حقوق و دیگر اساتیدی است که ‏بر اوضاع نظاره می کنند و به خصوص اجرای اعدام های دسته جمعی که معلوم نیست پرونده های مربوط به آن ‏تا چه اندازه مراحل قانونی را به درستی پیموده است بر نگرانی شان افزوده است.‏

دکتر آخوندی تأکید دارد بر این که : گاهی اوقات قانونگذار ایرانی برای دادستان کل کشور اعتماد بیشتری قائل ‏شده مثلا حکم اعدام در مورد مواد مخدر صادره از دادگاه های انقلاب را دادستان کل کشور باید تأیید کند که در ‏این صورت حکم قابل اجرا می شود. این صلاحیتی است که قانونگذار به دادستان کل کشور داده و دادستان کل ‏نباید این اختیار را به دیگران واگذار کند. اگر مشاغل دادستان کل به اندازه ای باشد که همین یک وظیفه را نتواند ‏به درستی انجام دهد و پرونده ها را نتواند به دقت بخواند یا اختیار بررسی را به دیگری واگذار کند یا از راه دور ‏این احکام را تأیید کند یک اشتباه نابخشودنی خواهد بود. ‏

بنابراین بسیار محتمل است دغدغه خاطر اساتید حقوق ناظر بر رویدادهایی باشد که به سبب واگذاری برخی ‏اختیارات حیاتی دادستان کل به دیگران صورت گرفته یا در مواردی مشاهده شده احکام اعدام محکومین مواد ‏مخدر به دقت توسط دادستان کل کشور بررسی نشده است.‏

و اما دکتر آخوندی مانند دیگر اساتید حقوق بر این باور است که شهروندان و یا حداقل قضات باید دادستان ها را ‏انتخاب کنند تا دادستان پایگاه مردمی و ابهت داشته باشد. دادستان نماینده جامعه است و به نام جامعه جرایم را ‏تعقیب می کند. چنین فردی باید برگزیده شهروندان باشد. جامعه باید دادستان کل را تعیین کند. اگر دادستان ‏منصوب افراد معین باشد اقتدار دادستانی را دارا نخواهد بود و آن وقت دادستانی مقامی منصوب است که استقلال ‏ندارد و شاهدیم که در کشورهای دیگر دادستان ها انتخابی هستند. لازم به توضیح است که در ایران به موجب ‏قانون اساسی، دادستان به صورت انتصابی تعیین می شود، نه انتخابی.‏

در حال حاضر تعقیب جرایم از وظایف دادستان های عمومی و انقلاب است. هر دادستانی و هر مقام قضایی ‏وظیفه ای به عهده دارد. وظیفه تعقیب جرایم هم از وظایف دادستان عمومی و انقلاب است نه از وظایف دادستان ‏کل کشور. دادستان کل کشور در معیت ریئس دیوان عالی کشور فعالیت می کنند. اگر رسیدگی به جرمی در ‏صلاحیت دیوان عالی کشور باشد در آن صورت تعقیب آن هم منوط خواهد بود به درخواست و کیفیتی که دادستان ‏کل می خواهد اما این که همه تعقیب ها را در سطح مملکت بر عهده دادستان کل بگذاریم بدیهی است که دادستان ‏کل چنین وظیفه ای را نمی تواند به درستی انجام دهد.‏

آن چه دکتر آخوندی و دیگر حقوقدانان ایرانی گزارشگر آن شده اند به تحولات نظام قضایی در سال های بعد از ‏انقلاب بازمی گردد و به آن چه در دوران ریاست آیت الله یزدی بر قوه قضاییه اتفاق افتاد. در آن دوران امکاناتی ‏وجود داشت تا دادستان کل با استفاده از آن می توانست بر امور قضاوتی نظارت کافی داشته باشد. در نظام قضایی ‏سابق، دادستان کل ریئس دادسرا محسوب می شد و دادسرای شهرستان، استان و دیوان عالی کشور داشتیم که ‏دادسرای دیوان عالی کشور در رأس دادسراها قرار داشت. دادستان های شهرستان ها به وسیله دادستان استان ها ‏با دادستان کل تعامل می کردند. تعداد دادسراهای استان محدود بود و در نتیجه دادستان کل می توانست نظارت ‏کافی بر امور داشته باشد اما در حال حاضر نیاز به دادستان استان وجود دارد.‏

هرچند پس از هرج و مرجی که در نظام قضایی کشور با حذف مجموعه دادسرا اتفاق افتاد و حقوق مردم در ‏جریان این تغییر و تحول زیان بار حیف و میل شد تصمیم گرفتند دیگر بار مجموعه دادسرا که حامی حقوق مردم ‏و عامل موثر در گسترش عدالت است را به نظام قضایی کشور بازگردانند. به صورت ظاهر این اتفاق افتاده است. ‏اما همان گونه که دکتر آخوندی استاد حقوق یادآور شده و دیگر حقوقدانان پیاپی به آن پرداخته اند، مجموعه دادسرا ‏به شکل سابق به سازمان قضایی کشور بازگردانده نشده و شیوه هایی برگزیده اند تا دادستان کل نتواند نظارت ‏کافی بر امور مهم قضاوتی داشته باشد و شاید یکی از مهمترین دلایلی که مجازات های سنگین در ماه های اخیر ‏به سهولت انجام می شود و شک و تردید نسبت به دفت و نظارت لازم بر روند شکل گیری پرونده ها و گذراندن ‏مراحل قانونی فزاینده شده است یکی از آثار نبود امکانات لازم برای نظارت دادستان کل بر تصمیم گیری های ‏مهم در پرونده هایی است که جان متهمین در آن مطرح است.‏

در یک نظام قضاوتی که دادستان کل کشور انتصابی بوده و مردم که دادستان کل کشور باید حافظ و حامی منافع ‏آنها باشد در انتخاب وی دخالتی ندارند، چگونه می توان صدور و اجرای این همه مجازات های سنگین را که به ‏قطع حیات یا قطع اندام های متهمین می انجامد مورد غفلت قرار داد و مشروعیت آن را با این استدلال که دادستان ‏انتصابی بر اوضاع نظارت کامل داشته یا به لحاظ مشغله زیاد وظایف خود را به دیگران واگذار می کند، پذیرفت. ‏در این ماجراهای رعب آور و ضد حقوق انسانی جای دادستان منتخب مردم خالی است و جای قضات مستقل ‏خالی است و مردم که در انتخاب آنها نقشی ندارند نمی دانند به کجا شکایت برده و از بیدادی که متحمل آن می ‏شوند به کجا دادخواهی کنند؟