« آن روز ساکت ترین روزها بود و چون شواهد و آثار، احتمال وقوع حادثه یی را نشان می داد، دانشجویان بی اندازه آرام و هوشیار بودند که به هیچ وجه بهانه یی به دست کودتاچیان حادثه ساز ندهند. پس چرا و چگونه دانشگاه گلوله باران شد و چطور سه نفر از بهترین دوستان ما بزرگ نیا، قندچی و رضوی به شهادت رسیدند؟…» (شهید دکتر چمران)
پس از شکست کودتاچیان در شب بیست و پنجم مردادماه 1332، هر اندازه پیش بینی احتمال کودتایی مجدد برای سیاست پیشگان و مردم عادی جامعه قریب الوقوع می نمود، حضور اوباش نام آشنای شهر صبح روز 28 مرداد در خیابان های شهر و جولان دادن آنان در پناه نیرو های نظامی و انتظامی و شنیدن خبر سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق در بعدازظهر همان روز غیرقابل باور می بود.
نهضت مقاومت ملی
رعب و وحشت ناشی از به قدرت رسیدن نظامیان و استقرار دولت کودتا به نخست وزیری سپهبد فضل الله زاهدی برخلاف انتظار کودتاچیان با سکوت و انفعال مردم همراه نشد. دانشجویان و دانش آموزان تعطیلات تابستانه را می گذراندند، اما بازاریان تهران روز بعد از کودتا کرکره مغازه ها را بالا نبرده و حجره ها را به نشانه اعتراض تعطیل کردند. تنها یک روز پس از کودتا «نهضت مقاومت ملی» با هدف پایداری و مقاومت بر سر اصول و آرمان های نهضت ملی و مبارزه با دولت کودتا و برملا ساختن نقشه های پلید گردانندگان صحنه کودتا به ابتکار برخی از چهره های دارای وجاهت فرهنگی و اجتماعی از جمله آیت الله سیدرضا زنجانی، عباس رادنیا، ناصر صدرالحفاظی و رحیم عطایی شکل گرفت و با پیوستن شخصیت هایی مانند مهدی بازرگان، یدالله سحابی، شاپور بختیار، حسین شاه حسینی و فتح الله بنی صدر فعالیت مخفیانه خود را با تشکیل کمیته های اجرایی، روحانیون، احزاب، ادارات، بازار، دانشگاه، انتشارات و تبلیغات آغاز و اقدام به بسط و گسترش آنها کرد.
اولین فعالیت عملی نهضت مقاومت ملی مقابله با سوءاستفاده درباریان از تعطیلی بازار بود. اعتصاب بازار طولانی شده بود و از سوی عوامل کودتا در رادیو و روزنامه های دولتی تبلیغ کردند بازار تهران تا برگشت اعلیحضرت به ایران تعطیل است، بنابراین می خواستند تعطیلی بازار را به حساب علاقه مردم به بازگشت شاه بگذارند. آن روزها هنوز نهضت مقاومت ملی اعلام موجودیت نکرده بود بنابراین سه نفر از علمای هوادار نهضت ملی در حوزه علمیه تهران؛ آیت الله زنجانی، آیت الله رسولی و آیت الله رضوی قمی (صدرالحفاظی) مشترکاً بیانیه یی صادر کردند و از بازاریان خواستند برای خنثی کردن تبلیغات سوء دولت کودتا، بازار را باز کرده و سپس در شرایط دیگر مطابق با سایر نیرو ها و اقشار مردم واکنش مناسب نشان بدهند. بازاریان به این درخواست پاسخ مثبت داده و پیش از بازگشت شاه به کشور کرکره مغازه ها را بالا کشیدند.
فضای پس از کودتا، فضای مناسبی برای احزاب سیاسی نبود. حزب توده که تا پیش از نهضت نفت دارای بیشترین وجاهت در میان نخبگان و تحصیلکردگان بود به خاطر مواضع ضدملی خود، آن جایگاه را از دست داده بود. علاوه بر آن فشار فراوان دولت بر اعضای حزب توده مانع از فعالیت مستمر آنان می شد. احزاب ملی نیز یا رهبران خود را در زندان ها می دیدند یا با گوشه گیری و حتی خودکشی برخی از آنان روبه رو بودند. نهادهای دانشجویی در دانشگاه هم با تعطیلی و رکود مواجه بودند و سازمان دانشجویان دانشگاه تهران (طیف ملی و طیف توده یی) و انجمن اسلامی دانشگاه عملاً تعطیل و منفعل شده بودند. نهضت مقاومت ملی در چنین فضایی رشد و نمو کرد و به غیر از اعضای حزب توده که با نهضت ملی به رهبری مصدق مرزبندی هایی داشتند، کمیته های نهضت مقاومت ملی مبدل به تنها ملجا و پناهگاه نیروهای ملی و مذهبی آزادیخواه و فعال در عرصه اجتماعی- سیاسی ایران شد.
کمیته های دانشگاه تهران و بازار مرکز ثقل نیروی مقاومت در برابر رژیم کودتا بودند و فعال ترین نهادهای سیاسی نهضت مقاومت به شمار می رفتند. بنیانگذاران کمیته دانشگاه حیدر رقابی (هاله)، ابراهیم یزدی و پورفر بودند و سپس مصطفی چمران، باقر رضوی، مسعود حجازی، رضا کاشفی، ابوالقاسم قندهاری، عزت الله سحابی، عباس شیبانی، جهانگیر عظیما و جمعی دیگر در سازماندهی آن کمک کردند. طی چند ماه، صدها دانشجوی مبارز به عضویت کمیته ها درآمدند. فعالیت عمده این کمیته ها معطوف به توزیع نشریه «راه مصدق» (ارگان نهضت مقاومت ملی)، بیانیه ها و اطلاعیه های نهضت مقاومت ملی و همچنین برگزاری تظاهرات و اعتصابات می شد.
در دهه اول محرم یک فرد در مسجد شاه با نصب بلندگوی قوی در مسجد برای اختلال در سخنرانی روحانی مسجد (حجت الاسلام نهاوندی که از هواداران مصدق بود) به سخنرانی می پرداخت و حملات شدید و بی محابایی علیه دکتر مصدق می کرد. به همین منظور کمیته دانشجویان با هماهنگی کمیته بازار تصمیم به واکنش گرفتند. جمعی از دانشجویان دانشگاه در مراسم سخنرانی نهاوندی در مسجد حاضر شدند، هنگامی که نهاوندی در پایان سخنرانی خود برای سلامتی مصدق دعا کرد، مردم صلوات های مکرر فرستادند و در صحن مسجد ناگهان جمعیت فریاد «یا مرگ یا مصدق» و «مصدق پیروز است» را سر داد. نظامیان حاضر در مسجد بلافاصله درهای مسجد را بستند و با دانشجویان به زد و خورد پرداختند و بر اثر تیراندازی یک یا دو نفر را زخمی کردند.
از دیگر حرکت های مهم کمیته دانشگاه نهضت مقاومت ملی، اعتراض به بازداشت استادان و تظاهرات به این مناسبت در شانزدهم مهرماه بود. بعد از استقرار دولت کودتا چند تن از استادان دانشگاه تهران بازداشت شدند. جمعی از استادان دانشگاه با ارسال نامه یی سرگشاده در مهرماه 1332 به نخست وزیر وقت به این بازداشت ها اعتراض کردند. پیرو این بیانیه استادان، به ابتکار نهضت مقاومت ملی، بازار، دانشگاه و مدارس تهران تعطیل شدند. شعار بازار سکوت بود، اما دانشجویان علاوه بر اعتصاب و تعطیل دانشگاه، برنامه یی برای تظاهرات تدارک دیدند. در آن روز بیش از 2 هزار تن از دانشجویان و سایر اقشار مردم در خیابان ها شعار مصدق پیروز است را سر دادند و در نهایت با ماموران فرمانداری نظامی و چاقوکشان به سرکردگی شعبان جعفری (بی مخ) زد و خورد کرده و عده یی مجروح شدند. اهمیت این تظاهرات از آنجایی است که در نوع خود اولین حرکت گسترده مردم تهران علیه رژیم کودتا و اعتراض به بازداشت دکتر مصدق و استادان دانشگاه بود. همچنین خبر این تظاهرات در رسانه های خبری اروپا و امریکا انعکاس یافت.
دومین حرکت وسیع اعتراضی که به مراتب بزرگ تر از تظاهرات 16 مهر بود، در اعتراض به روند غیرقانونی دادگاه دکتر مصدق و یارانشان طی برنامه مشترکی میان نهضت مقاومت ملی و حزب توده در سرتاسر تهران و شهرستان ها روز بیست و یکم آبان ماه برگزار شد. با توجه به شرایط سیاسی روز هماهنگی صورت پذیرفته میان نهضت مقاومت ملی و حزب توده برای انجام این تظاهرات غیرمنتظره بود و رژیم کودتا را به وحشت انداخت، به نحوی که سرلشگر نادر باتمانقلیچ (رئیس ستاد ارتش) دو روز قبل از اجرای تظاهرات در اجتماع افسران دانشگاه افسری، اینچنین نسبت به شایعات برگزاری یک تظاهرات بزرگ واکنش نشان داده بود؛ «اگر قرار باشد ما 14 میلیون را بکشیم، می کشیم، تا بر یک میلیون نفر حکومت کنیم.»
طبق توافق صورت گرفته بازار، دانشگاه و مدارس را کمیته های نهضت مقاومت و کارخانجات و خطوط اتوبوسرانی را نیروهای حزب توده باید به تعطیلی کشانده و پس از پیمودن مسیرهای مشخص شده، جمعیت معترض در میدان بهارستان تجمع کرده و جمعیتی در داخل مجلس شورای ملی تحصن کنند و تا آزادی دکتر مصدق از زندان، در آنجا بست بنشینند. اما با کارشکنی ها و ناهماهنگی هایی که بین حزب توده و نهضت مقاومت روی می دهد، در روز 21 آبان تنها کمیته های بازار و دانشگاه نهضت مقاومت ملی به وظایف خود عمل می کنند. با این حال جمعیت گسترده یی در خیابان ها حضور پیدا کرده و در میدان بهارستان تجمع کردند. ماموران انتظامی درصدد متفرق کردن و دستگیری معترضان برآمدند و برخورد های شدیدی به وجود آمد. عده زیادی از طرفین مجروح شدند. در بازار که تبدیل به کانون اصلی تظاهرات و محل زد و خوردها شده بود، تمام مغازه ها تعطیل بودند. عوامل فرمانداری نظامی کرکره ها را علامت می گذاشتند و بخشی از سقف بازار را هم خراب کردند. حتی بخشی از کرکره دکان ها را بالا کشیده و اموال آنها را غارت کردند، همچنین تعدادی از سردمداران بازار دستگیر شده و جمعی از آنان را به جزیره خارک در خلیج فارس تبعید کردند.
تعداد بازداشتی ها به میزانی بود که دولت برای انتقال آنها به نقاط مختلف کشور از تمام امکانات حمل و نقل خود از جمله سیستم های ریلی و دریایی و حتی خودروهای نظامی استفاده کرد، ولی کماکان برای انتقال محکومان با مشکل مواجه می شد. به عنوان مثال تعداد بسیار زیادی از مردم دستگیر شده را فقط به علت آنکه وسیله یی برای ادامه حرکت وجود نداشت، در خرمشهر به حال خود رها کردند.
این تظاهرات بسیار باشکوه برگزار شد. ولی به هدف نهایی خود که ورود به مجلس بود، دست نیافت. عدم همراهی حزب توده با تظاهرات به رغم قول و قرارهای پیشین موجب قطع کامل همکاری میان نیروهای نهضت مقاومت ملی با آن حزب شد. همچنین نیروهای نظامی با دستگیری و تبعید بزرگان بازار و وارد آوردن خسارات فراوان به اموال بازاریان توانستند نیروهای بازار را به انفعال کشانده و آنان را به سکوت وادارند. در چنین شرایطی بود که دانشجویان و کمیته دانشگاه نهضت مقاومت ملی در عرصه مبارزه و مقاومت یکه تاز میدان شدند و در ماجرای ورود معاون اول رئیس جمهور وقت امریکا، ریچارد نیکسون، به ایران تمامی نگاه ها را معطوف به خود داشتند.
در روزهای منتهی به 16 آذر 1332 شرایط بحرانی بود. از یک سو دولت کودتا اعلام کرد روابط دیپلماتیک میان دولت های ایران و انگلستان که از مهرماه 1331 قطع شده بود، برقرار شده است و «دنیس رایت» به عنوان سرکنسول انگلیس به ایران خواهد آمد. همزمان اعلام شد «ریچارد نیکسون» معاون اول «آیزنهاور» نیز به ایران می آید. همچنین محاکمه غیرعلنی دکتر مصدق در دادگاه نظامی و خبرهایی مبنی بر آزار و اذیت او، علاوه بر سرکوب بازار و کشتن «کریم پورشیرازی» به شکلی فجیع، انگیزه اصلی دانشجویان برای نمایاندن اعتراض های خود بود. نهضت مقاومت ملی چندین اعلامیه اعتراض آمیز نسبت به موارد فوق صادر کرد و کمیته دانشگاه در چارچوب این بیانیه ها و به بهانه ورود دنیس رایت به ایران تصمیم گرفت در روز 14 آذر تظاهرات اعتراض آمیزی در دانشکده های دانشگاه تهران برگزار کند. این تظاهرات در روزهای 14 و 15 آذرماه در دانشکده ها برگزار و با مقاومت نیروهای نظامی به همان محدوده دانشگاه منحصر شد. در بعدازظهر پانزدهم آذر دانشجویان دانشکده داروسازی با جنگ و گریز، سه نفر از افسران مسلح را به طبقه سوم کشاندند و آنها را به باد کتک گرفته و مضروب ساختند. این اتفاق باعث شد فوراً تمام دانشکده در محاصره نیروهای نظامی قرار گرفت و عده زیادی از دانشجویان را توقیف و به فرمانداری بردند و چند نفرشان را فردای همان روز به قلعه فلک الافلاک و جزیره خارک تبعید کردند.
رژیم کودتا به امید تکرار تجربه موفقیت آمیز بازار و با هدف ایجاد خفقان در دانشگاه در آستانه ورود نیکسون به ایران که قرار بود در بیستم آذرماه دکترای افتخاری دانشگاه تهران به او اعطا شود، تصمیم به حرکت خشونت آمیزی می گیرد. در همین راستا در روز 15 آذر به افسران گارد حاضر در دانشگاه دستور می رسد «باید دانشجویان را شقه کرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نیکسون صداها خفه گردد و جنبنده یی نجنبد…»
دستور بسیار واضح بود. دانشجویان در اولین ساعات روز 16 آذر هنگام ورود به دانشگاه مشاهده می کنند نیروهای نظامی و خصوصاً دسته های جانباز در صحن دانشگاه مستقر شده اند و نه در خارج دانشگاه. همچنین تمام دانشکده ها به صورت جداگانه محاصره شده اند. پیش بینی وقوع حادثه برای دانشجویان محتمل می نمود. به همین دلیل بدون کوچک ترین عکس العملی دانشجویان راس ساعت هشت صبح در کلاس های خود حاضر می شوند. از اینجاست که کلاس دوم دانشکده فنی که آقای مهندس شمس در آن مشغول تدریس نقشه برداری برای 160 دانشجوست در تاریخ ماندگار می شود. به رغم ظاهر آرام دانشگاه، یکی از پیشخدمت های دانشکده فنی با اضطراب داخل کلاس می شود و به دانشجویان هشدار می دهد «بسیار مواظب باشید، چون سربازان می خواهند به کلاس حمله کنند. اگر اعلامیه یا روزنامه یی دارید از خود دور کنید. مهندس خلیلی (ریاست دانشکده فنی) به شدت عصبانی است و تلاش می کند از ورود سربازان به کلاس جلوگیری کند، ولی معلوم نیست قادر به این کار باشد» و از کلاس فوراً خارج می شود. به تدریج به شلوغی خارج از کلاس افزوده می شود تا بالاخره کلاس به شدت به هم می خورد و پنج سرباز مربوط به دسته جانباز با مسلسل سبک وارد کلاس می شوند. بهانه ورود به کلاس پیدا کردن چند دانشجو است که نیروهای جانباز را مورد تمسخر قرار داده اند. اعتراض شدید مهندس شمس با قرار گرفتن لوله مسلسل بر شقیقه اش جواب داده می شود. گروهبان فرمانده با قرار دادن اسلحه روی سینه پیشخدمت بیچاره که آثار کبودی بر چهره اش مشخص هست، او را این گونه تهدید می کند؛ «کی به ما خندید؟ زود بگو وگرنه تو را می کشم.» اشاره مبهم دست پیشخدمت دو دانشجو را نشانه می رود که جانبازان با خشونت آنها را از کلاس خارج می کنند و همگی می روند. در همین حین یکی از دانشجویان کلاس روی میز می پرد، کتاب خود را بر زمین می کوبد و با عصبانیت فریاد می زند؛«آقا ما چقدر بی عرضه هستیم، چقدر بدبخت هستیم. این کلاس نیست، این درس نیست، یک عده بدون اینکه از استاد و از کادر دانشگاه اجازه بگیرند وارد کلاس می شوند و هیاهو درمی گیرد، تف به این کلاس و تف به این مملکت…» و شعارهایی در طرفداری مصدق و علیه شاه سر می دهد. با این اقدام کلاس به هم می ریزد و دانشجویان به سمت در خروجی حرکت می کنند. با خروج دانشجویان از کلاس، دکتر عابدی معاون دانشکده فنی زنگ را می زند و تمامی کلاس ها را تعطیل و تا خروج نظامیان از دانشکده اعلام اعتصاب می کند. دانشجویان در کریدور دانشکده با سد سربازان مواجه می شوند. درگیری ها شروع می شود. عده یی از دانشجویان دستگیر می شوند و با ضرب و شتم به کامیون های نظامی منتقل می شوند. باقی دانشجویان به سمت درهای خروجی فرار می کنند. تمامی راه ها بسته است و دانشجویان در سالن اصلی دانشکده در محاصره سربازان و دسته جانباز که اسلحه ها را به طرف دانشجویان گرفته اند، قرار می گیرند. در این میان بغض یکی از دانشجویان می ترکد و فریاد می زند «دست نظامیان از دانشگاه کوتاه». هنوز صدای او قطع نشده بود که صدای رگبار گلوله فضا را پر می کند. هر کسی به طرفی می دود، عده یی روی زمین دراز می کشند، عده یی در کلاس ها و آزمایشگاه ها پناه می گیرند، صدای شعار «یا مرگ یا مصدق» و «مرگ بر شاه» در مقابله با صدای رگبار در فضا می پیچد. در همین اوضاع و احوال است که شهید احمد قندچی مقابل جانبازان شاه می ایستد و می گوید؛ «بزنید ما کاری نکردیم، مساله یی نیست» و آنها به او شلیک می کنند. شهید مصطفی بزرگ نیا را هم در همان هنگامه با سرنیزه مجروح کرده و به شهید مهدی (آذر) شریعت رضوی نیز شلیک می کنند. اینچنین سه یار دبستانی که از قضا هر سه آن روز در کلاس مهندس شمس حاضر بوده اند در کنار هم به شهادت می رسند. در اثر شلیک گلوله ها، شوفاژها سوراخ شده و خون دانشجویان مخلوط با آب شوفاژ در راهروهای دانشکده جریان می افتد و رنگ و بوی خون سرتاسر دانشکده را فرامی گیرد.
از سوی مقامات ارشد نظامی علاوه بر دسته جانبازان به سربازان معمولی نیز دستور اکید داده شده بود که همه باید تیراندازی کنند. به آنها گفته شده بود گلوله ها و تفنگ سربازان بعد از ماموریت، بازرسی خواهد شد و اگر کسی تیراندازی نکرده باشد تحت تعقیب قرار خواهد گرفت. در نتیجه حتی سربازانی که از اقدام وحشیانه جانبازان منقلب شده بودند نیز با شلیک گلوله های خود به دیوارها یا سقف بر رعب و وحشت فضا می افزودند.
برخی از استادان به دفتر دکتر سیاسی ریاست دانشگاه رفته و از او کمک می طلبند. دکتر سیاسی با سپهبد زاهدی تماس می گیرد و ضمن اعتراضی شدید، به او می گوید؛ «با این حرکات وحشیانه ماموران انتظامی شما من دیگر نمی توانم اداره امور دانشجویان را عهده دار باشم.» زاهدی در جواب می گوید؛ «متاسف خواهم بود، دولت راساً از اداره امور آنها عاجز نخواهد ماند.» و پس از این تماس است که دکتر سیاسی در جواب استادان می گوید؛ «اینها جانبازهای شاه هستند و من جلوی اینها کاری نمی توانم بکنم.»
پس از فرار دانشجویان، سکوت در کریدورهای دانشکده حکمفرما می شود و جز صدای چکمه جانبازان و ناله های دو تن از سه دانشجویی که در سالن اصلی مانده بودند و در خون خود می غلتیدند، صدایی شنیده نمی شد. پس از چندی، صدای چند گلوله ناله دانشجویان را هم قطع کرد.
فردای آن روز شاه تیمسار مزینی را برای دلجویی و تحبیب به دانشگاه می فرستد، با این حال موضع رسمی دولت که از رسانه ها پخش شد چنین بود؛ «دانشجویان برای گرفتن تفنگ سربازان حمله کردند و سربازان نیز اجباراً تیرهایی به هوا شلیک کردند و تصادفاً سه نفر کشته شدند.» دکتر سیاسی ماجرای ملاقات خود با محمدرضا پهلوی را پس از کودتا چنین بیان می کند؛ «از شاه وقت خواستم و در نظر داشتم نسبت به عمل جنایتکارانه قوای انتظامی اعتراض کنم. شاه مجال نداد و به محض رسیدن من، دست پیش گرفت و گفت؛ «این چه دسته گلی است که همکاران دانشکده فنی شما به آب داده اند. چندصد دانشجو را به جان سه چهار نظامی انداخته اید که این نتیجه نامطلوب به بار آورد؟» گفتم؛ معلوم می شود جریان را آن طور که خواسته اند، ساخته و پرداخته، به عرض رسانده اند. شاه گفت؛ «دروغ نگفته اند، عقل هم حکم می کند که جریان همین بوده است.» گفتم؛ هرچه بوده، نتیجه اش این است که سه خانواده عزادار شده اند و دانشگاهیان ناراحت و سوگوارند…» همچنین دکتر سیاسی به نقل از وزیر جنگ در جلسه هیات دولت که به منظور بررسی واقعه 16 آذر تشکیل شده بوده این گونه می گوید؛ «… نوبت به وزیر جنگ سپهبد (عبدالله) هدایت رسید. او با حدت و شدتی بیشتر به دانشگاه حمله کرد و در پایان سخنانش چنین نتیجه گرفت «اگر عضوی از اعضای بدن فاسد شود، آن را قطع می کنند تا بدن سالم بماند. دانشگاه را هم در صورت لزوم برای حفظ مملکت باید از بین برد و منحل کرد…»
روز نوزدهم آذرماه دولت اعلامیه یی صادر کرد و در آن ضمن تکرار مواضع پیشین خود در لفافه جملات مهرورزانه، علاوه بر آنکه مدعی شد «عده یی بی وطن به دانشگاه رخنه کرده اند» اعلام کرد «مرتکبان و محرکان حقیقی این واقعه را معلوم و تحت تعقیب قرار خواهد داد». در بررسی های بعدی دولت کودتا مشخص شد عامل این جنایت دکتر عابدینی معاون دانشکده فنی بوده اند و علت بازداشت ایشان را به صدا در آوردن زودهنگام و بی جهت زنگ دانشکده اعلام کردند.
نشریه «راه مصدق» در همان روزها سندی را منتشر کرد که طی آن سه تن از جانبازان متجاوز به کلاس مهندس شمس، ارتقای درجه می یافتند. این سند خود به تنهایی گواه تمام حقایق دخیل در کشتار شانزدهم آذر خواهد بود؛ «بخشنامه شماره 2122 مورخ 20/9/1332 از لشگر 2 زرهی ستاد رکن 2 به کلیه واحدها و دوائر تابعه منتشر شود، که از افراد دسته جانباز، در اثر جدیت و فعالیتی که در ماموریت دانشگاه تهران، روز دوشنبه شانزدهم آذرماه مشاهده شده، تشویق شوند. لذا کلیه افراد به دریافت پاداش نقدی مفتخر و سه نفر از آنها به درجه گروهبان دومی و چهار نفر به درجه سرجوخگی ارتقا داده می شوند.»
بعد از ظهر شانزدهم آذر دانشجویان کلاس ها را تعطیل کرده و با کراوات و بازوبند مشکی در خیابان های تهران با حفظ سکوت دستجات عزاداری را تشکیل دادند. پس از تلاش فراوان خانواده های شهدا اجساد آنها تحویل خانواده ها داده شد اما اجازه برگزاری گسترده مراسم تشییع جنازه داده نشد و در مراسم خاکسپاری شهدا در امامزاده عبدالله جز خانواده شهدا و نظامیان شخص دیگری حاضر نبود. با این حال نهضت مقاومت ملی برای هفتم شهدا برنامه مفصلی در نظر گرفت و مطابق با بیانیه نهضت، دانشجویان تا روز برگزاری مراسم هفتم در کلاس های خود حاضر نشدند.
با وجود آنکه فوراً آثار خون را از تمام نقاط دانشکده فنی پاک کردند، روز بیستم آذر هنگام ورود ریچارد نیکسون به دانشگاه تهران کماکان در فضا بوی خون استشمام می شد. در سکوت مرگبار حاکم بر فضای دانشگاه، نیکسون از صلح و آرامش سخن راند؛ «… بدبختانه در چنین اوضاع بین المللی، وظیفه حفظ دنیای قرین با صلح و آرامش، به نحوی که شما و ما میل داریم، چندان آسان نیست. انجام موفقیت آمیز آن، لزوم مساعی مبنی بر همکاری است که باید از طرف همه آنهایی که مایلند آزاد بمانند یا آزادی خود را به دست آورند، مبذول شود. ما نباید بگذاریم که این کوشش ها از طرف نیروهایی که تخم نفاق و بدنامی می پرورانند تضعیف شود یا بسط احساسات حسدآمیز، مردم آزاد دنیا را دستخوش خطرات بی پایان کند…»
مراسم بزرگداشت شهدا در مزار آنان به رغم درگیری ها و کارشکنی های نیروهای نظامی و دولتی، با چنان استقبالی مواجه شد که تا آن زمان برای چنین برنامه یی سابقه نداشت. در این مراسم که از همه گروه ها و طبقات اجتماعی در آن شرکت داشتند، برادر شهید قندچی سخنرانی کوتاه و پرحرارتی انجام می دهد و برنامه تحت فشار شدید امنیتی خاتمه پیدا می کند.
خبر تظاهرات 16 آذر و کشته شدن دانشجویان به سرعت در سرتاسر جهان مخابره شد و بسیاری از دانشگاه های اروپا و امریکا با دانشگاه تهران همدردی کرده و یک روز فعالیت های خود را تعطیل کردند.
حادثه 16 آذر 1332 به عنوان یک روز «مقاومت تاریخی» در تاریخ دانشگاه تهران ثبت شد و به عنوان نقطه عطفی در تاریخ معاصر کشورمان خود را نشان داد. از آن پس هر سال به رغم ممانعت رژیم، در سالروز 16 آذر، یاد سه آذر اهورایی با دقایقی سکوت توسط دانشجویان پاس داشته شد. تا سال 1339 که با روی کار آمدن دولت کندی در امریکا و اجرای سیاست فضای باز سیاسی در ایران برای اولین بار پروانه اسکندری (فروهر) توانست با سخنرانی در جمع دانشجویان شکلی رسمی تر به مراسم 16 آذر بدهد و پس از آن، همه ساله، 16 آذر به عنوان روز دانشجو شناخته شد و با برگزاری تظاهرات و سخنرانی ها یاد و خاطره شهدای دانشجو زنده نگه داشته شد و سال ها الهام بخش مبارزات آزادیخواهانه دانشجویان شد.
منبع: اعتماد، شانزده آذر