این غربی های الکی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

شوروی ها در دوره کمونیستی کلی سفرهای اختصاصی برگزار می کردند که در آن روشنفکران چپ به دعوت استالین می رفتند از مسکو بازدید می کردند و کلی ودکا می خوردند و با خواهران عضو کا گ ب به کارهای مطالعاتی در هتل شان مشغول می شدند و بعد هم برمی گشتند به پاریس و یک کتاب مثلا به اسم خاطرات یک دیدار جادویی چاپ می کردند و سفارت شوروی هم کتابها را می خرید و به آنها حال می داد. یکی از جاهایی که در آنها بازدید انجام می شد، مهدکودک های مسکو بود. معمولا میهمانان از بچه ها سئوال می کردند. یکی از آنها از اولگای پنج ساله پرسید: شما اینجا ورزش می کنید؟ اولگا خیلی محکم گفت: ما هر روز در استادیوم مجهزی که فقط برای ماست ورزش می کنیم و شوروی از نظر ورزش یکی از بهترین کشورهای دنیاست.

یکی دیگر از توریست ها از داریا پرسید: آیا شما در مهدکودک کتاب می خوانید؟ داریای شش ساله خیلی سریع پاسخ داد: مادر شوروی هر روز سه ساعت کتاب می خوانیم و اگر خواندن و نوشتن بلد نباشیم مربی مان برای مان کتاب می خواند و اگر مریض باشیم مربی به خانه می آید و کتاب می خواند تا ما خوابمان ببرد. در هیچ کشوری در دنیا بچه ها به اندازه شوروی کتاب نمی خوانند. یک توریست دیگر از آکسانا پرسید آیا به شما در مهدکودک تغذیه می دهند؟ آکسانای پنج ساله مثل بلبل گفت: ما ساعت ده صبح بیسکویت و شیر می خوریم، بعد ساعت ۱۲ ظهر مربی دست و صورت مان را می شوید و ناهار می خوریم که من از ماکارونی و سوپ خوشم می آید، عصر هم عصرانه می خوریم و بعدش هم شکلات و شیرینی می خوریم. در هیچ کشوری در دنیا بچه ها مثل شوروی غذاهای خوشمزه نمی خورند. همین موقع “میشا” شروع کرد به گریه کردن. یکی از توریست ها از او پرسید: چرا گریه می کنی؟ میشا گفت: من دیگر دوست ندارم در اینجا باشم، من می خواهم برم شوروی.

حالا حکایت ماست. انگار تصوری که در داخل ایران عده ای از ایران دارند، با تصویر واقعی خیلی متفاوت است و از آن عجیب تر تصویری است که از غرب وجود دارد. آقای طاهری یکی از نمایندگان مجلس گفته که “در فرانسه اگر کسی با پسر سارکوزی شوخی کند دستگیر و زندانی می شود.” یعنی اگر سارکوزی خودش این جمله را بشنود، احتمالا سه ساعت می خندد. خود سارکوزی نه الان که از الیزه بیرونش کرده اند و از محل درآمد حاصل از نگهداری فرزند کارلا برونی زندگی می گذراند، بلکه همان موقع هم که در الیزه بود اگر کسی باهاش شوخی می کرد حق نداشتن بهش بگن رییس جمهور کف پاشنه بلند می پوشد به تو چه.

آقای نادر قاضی پور هم گفته که “غرب به زور می خواهد آزادی حیوانات را هم وارد مذاکرات کند.” یعنی من هر چه سعی می کنم بفهمم تصور این آدم از آزادی حیوانات چیست، متوجه نمی شوم. آیا منظورش این است که مثلا غربی ها می خواهند مردم ایران شتر و گاو و گوسفند و سگ کول کنند و یکی از حیوانات خانگی را به نمایندگی مجلس بگمارند آن هم بدون نظارت استصوابی شورای نگهبان؟ یا مثلا چه کاری برای حیوانات باید انجام شود که اصولا ممکن است در ایران مشکل داشته باشد. همین شده است که وسط دعوا بر سر نشریه شارلی ابدو، خود امت شهیدپرور تابلوی نوفل لوشاتو را از جا کندند و احتمالا می خواهند اسم این خیابان را بگذارند روژه گارودی. انگار نوفل لوشاتو محل مهدکودک ناپلئون بناپارت بوده.

 

موضوع پیچیده تعرض به عمه

سالها قبل دولت ترکیه به ایران فشار آورده بود که مانع انتشار مطالبی علیه ترکیه در مورد کشتار ارامنه بشود، ایران هم به مطبوعات دستور داده بود و آنها را کنترل کرده بود، چند ماه بعد ترک ها در چندین مقاله علیه آیت الله خمینی نوشته بودند، ایران هم از ترکیه خواسته بود که به مطبوعات شان تذکر بدهند، اما ترک ها پاسخ داده بودند که ما نمی توانیم چنین کاری بکنیم. دولت ایران شاکی شده بود که چطور ما می توانستیم مانع توهین روزنامه های داخل به ترکیه بشویم، شما هم باید همین کار را بکنید. ترکها گفته بودند “در کشور ایران چون مطبوعات آزاد نیست، شما مسئول آنها هستید، ولی در ترکیه مطبوعات آزاد هستند و ما نمی توانیم به آنها دستور بدهیم.”

ممکن است این نقل را جدی نگیرید و فکر کنید هرگز خارجی ها نمی توانند چنین زوری به حکومت ایران بگویند اما خطا می کنید با یکی از بستگان که احتمال در دوران پادشاهی در سفارت خانه ای کار کرده صحبت کنید خواهید دید در همان زمان هم همین گرفتاری بود ، یعنی این غیاث ابادی های معروف به انگلیسی اگر روزنامه های تحت کنترل تهران چیزی می نوشتند درباره آن به قول مجریان ورزشی “جزیره” می خواستندشان به وزارت خارجه اما اگر روزنامه های انگلیسی می نوشتند خود سفارت ایران در لندن خجالت می کشید چیزی بگوید چون می دانست دست دولت نیست. چه برسد به حالا که ماشالله ماشالله کسی که نداند در ایران بر سر روزنامه نگاران چه می رود، محسنی اژه ای است.

خیلی ها این موضوع را نمی فهمند. مثلا آقای احمد توکلی در اجتماع دانشجویان بسیجی، یا در واقع بسیجیانی که دوست داشتند شبیه دانشجو به نظر برسند، سخنرانی کرده و به دولت فرانسه گفته است: “شمنا به گفته خودتان نباید به هرکسی که اعتقادی دارد و به اعتقادش پای بند است متعرض بشوید. پس چرا چنین اقدام موهنی را در کشورتان به پیامبر اسلام کردید؟” البته گفتن چنین حرفی از احمد توکلی عجیب است که بعد از وزارت و درآوردن پدربچه کارگران ایرانی، به عنوان محصل دبستانی با هشت فرزند و خاله خانم و مادربزرگ بچه ها رفت انگلستان و از وقتی هم برگشت همه بهش گفتن دکتر توکلی، از آن پس هم دشمنانش بهش می گویند در غرب درس خوانده است، اگر نداند در روزنامه های “جزیره”  که همین روزها ۷۵۰ سال از عمر مجلسش می گذرد معنای کارتون کشیدن یا طنز نوشتن “متعرض” شدن نیست. طنزنویسان آزادند هر چه دلشان می خواهد بگویند و بکشند و بنویسند اما حکومت چوب در آستین کسی می کند که “متعرض” تروریست هایی شود که در خیابان ها نمازسرباز می خوانند. اصولا این “تعرض” خیلی داستان خوبی است که باید یک دوره معنایش را به نمایندگان مجلس شورای اسلامی یاد داد.

این که مردمی آزاد باشند که بنویسند یا کارتون بکشند اما آزاد نباشند که “تعرض” کنند و کسی هم نتواند به “تعرض” کنندگان تعرض کند ظاهرا موضوع بسیار پیچیده ای است که مانند قضیه عمه و زلزله باید آقای گیلانی زنده شود و حلش کند.