از آنجا

منصوره شجاعی
منصوره شجاعی

ما بی مرام نبودیم، برای مهراوه، کیانا، نیما، علی، و…

شبی که خبردار شدم تولد مهراوه است ، یکی از شبهای ماه نوامبر سال 2011 بود. در تماسی کوتاه با او که در آستانه دوران بلوغ به سر می برد خواستم بگویم که آیا امکان تنها حرف زدن با نسرین را برای درددل های این سنین دارد یانه ؟ اما گفتم که اگر به داروهای تقویتی نیازپیدا کرد خبرم کند. دوباره خواستم برایش بگویم که چند شب پیش در تجربه ای تنانه وغریب درآستانه یائسگی چقدربه یاد او و دوران بلوغ غریبانه اش بودم اما دستپاچه چیزدیگری گفتم و جسته و گریخته ازاحوالات این ایام پرسیدم، پاسخ او هنوز زنانه نبود.

شبی که نرگس محمدی از عمل جراحی دختر سه ساله اش کیانا برایم گفت، یکی از شبهای تیر ماه سال 1389 بود. بیهوش و بی حال روی تخت بیمارستان “ایران مهر” افتاده بود وبه زحمت سخن می گفت. اما اصرار داشت که چیزی را برایم بگوید. نزدیکتر شدم تا که صدای اش را بشنوم خاطره ای را به سختی و درد برایم حکایت کرد : “…وقتی کیانا را زاییدم سزارین شده بودم و شکم ام پر از بخیه بود اما تن داغ کیانا مرهم بخیه های من بود. وقتی دستگیر شدم کیانا را تازه از بیمارستان به خانه آورده بودیم شکمش پر از بخیه بود و منِ بی مرام هیچ مرهمی برای بخیه ها ش نبودم بعد از عمل تنهاش گذاشتم و روانه زندان شدم….”  پیش از آن که از هوش برود چندین بار به سختی یک جمله را تکرار کرد “ من بی مرام بودم “…خواستم بگویم نرگس جان تو “بی مرام نبودی” و ما “ خولی ” در قصه ها کم نداشته ایم اما چیز دیگری گفتم و باقربان صدقه ای از ته دل سعی کردم آرام اش کنم، آشفتگی او از این دلداری ها تسلی نمی یافت و قربان صدقه های بی وقفه من هم تنها اشک خودم را در می آورد و بس.

 

 نگاهی از دور به دو تابلوی”کودک – مادر” و “مادر – کودک”

تابلوی اول :

غربت بلوغ و تنهایی دختری نوجوان، نیازدختر در آستانه نوجوانی به آستان امن مادر تا که با او به صحبت نشیند. دراین تابلو، تصویر کودکان دیگری همچون مهراوه را نیز میتوان یافت. کودکانی ازسی سال پیش تاکنون.دور از مادر، ونیازمند او.

از نگاه آرمانگرایانه، غیبت مادر غم انگیز نیست و چه بسا افتخار آفرین نیز هست، حضور خاله ها و عمه ها وعموها ودایی ها…نیزبی تردید موجب تلطیف شرایط و ایجاد خرسندی است اما به هرروی آنچه که ضایع می شود حق کودک است در برخورداری از امنیت حضور مادر.

 امنیتی که بدون هیچ شرط و قراردادی در اختیار کودک قرار می گیرد. خلوتی که دختردوازده ساله و مادر هردو بدان نیازمندند و پچ پچه هایی که کم کم زنانه می شوند و زنانگی را می سازند.

 هرچند تعداد خاله ها و عمه ها و عموها و…که دوستی و محبت خویش را برطبق اخلاص نهاده و صف تا صف به مهراوه تقدیم می کنند، چشم حقیردشمنان را نیز خیره کرده است، اما روشی که هر کسی ازظن خود برای پر کردن خلا مادر به کار می گیرد گاه حتی ممکن است نتیجه عکس دهد و الزاما مفید واقع نشودو حتی کودک را دچار نوعی سرگردانی کند.

در این تابلو من یکی، بی تردید نقش مادری را بسیار ناشیانه بازی کرده بودم. دور شدن از محیط بومی خودم، دور شدن از حلقه خوشی ها و ناخوشی های این سالها غریبه وارم ساخته بود. و مهراوه که با آن متانت کلامی، پرسش های پریشان و شتابزده مرا با چه آرامشی جواب داده بود.

نکته دیگراما، داوری های پیرامون رفتار مبارزاتی مادر زندانی است. مادری که به قول “گیتا” یکی از کودکان مادران زندانی در سالهای شصت “ توی شیشه بود”…

این نظرها گاه حتی از سوی برخی از “خاله ها و عمو ها” و اطرافیان فرزند زندانی اظهار می شود و او را به قضاوتی خام وامیدارد. قضاوتی که در ساختن تصویر ذهنی کودک نسبت به مادر تاثیر گذار خواهد بود.

یکی ازاین داوری ها برآمده از نقشی است که جوامع وبه ویژه جوامع سنتی برای مادر در خانواده قائل می شوند. حقنه کردن این نقش به زندانی، به اطرافیان او وبه جامعه گاه تا حدی پیش می رود که کودکان خانواده های روشنفکر نیزتصویرمادر فعال، مبارزو پیشرو خود را بیگانه با فضای عاطفی خانواده ارزیابی می کنند. درحالی که پدرخانواده درموقعیتی مشابه میتواند قهرمان جلوه کند.

 

 مثلا هرگاه که پدر خانواده در زندان باشد وبرای دستیابی به مطالبات حقوقی خویش تصمیم به اعتصاب غذا بگیرد ویا…، جامعه هیچگاه در یاد آوری نقش پدری او پافشاری نمی کند و یا به دلیل مسولیت سنگین تربیت و نگهداری از کودکان از او درخواست شکستن اعتصاب غذا نمی کند، ولی درمورد زن زندانی این نقش بارها و در شکل های گوناگون و حتی از سوی قشر روشنفکر جامعه به او یاد آوری می شود.

 زمانی که نسرین ستوده دست به اعتصاب غذا می زند ویا زمانی که از حق نیم بند ومشروط ملاقات چشم می پوشد تا به پایمال کنندگان حق بیاموزد که حقوق زندانی را رعایت کنند، غائله داوری ویاد آوری نقش های اساسی یک مادر بس طولانی تر و پرماجرا می شود وحتی کسانی نقش مادری او را در مقابل نقش زندانی سیاسی قرار می دهند و با استناد به منطق عرف و… درمعرفی و انتخاب یک از این دو و به تعبیری نقش اصلح تلاش می کنند.

هرچند مهراوه دختری است که در سایه منطق مبارزاتی و حقوقی “نسرین ستوده” و “رضا خندان” پرورده شده اما به هرروی نه آنقدرکودک است که در فضای این داوری قرار نگیرد و نه آنقدر با تجربه که به تحلیل نظرها نشیند. به راستی چه بر سرعواطف و تربیت کودکی می آید که مثلا اینجا و آشنا بشنود که ای کاش نسرین ازهمین نواله بخور و نمیری که قانون قضا در اختیارش گذاشته استفاده می کرد و فرزندان خودرا از ملاقاتش بی بهره نمی کرد…

شخصیتی که نسرین ستوده، در مقام مادر و مبارز حقوقی و مدنی، به جامعه ایران و جهان معرفی می کند چهره ای است یگانه و دارای منزلتی سخت یاب. شخصیتی که تنها به شرط تحمل بار عظیم اخلاق مداری و آزادی خواهی میتوان به جوهره واقعی آن دست یافت. اما در این فضای بی عدالتی ونادیده گرفتن وضعیت کودک و مادر، سهم فرزندان نسرین از حقوق کودک و درسایه پذیرش کنوانسیون حقوق کودک چیست؟

میزان مشارکت نهادهای مدافع حقوق مادر و کودک با نسرین ها ومهراوه ها در تحمل این بار چقدر بوده است ؟ آیا دستگاه های مرتبط با حقوق کودک در ایران و جهان نمی بایست دراعتراض به تضییع حق کودک مادر زندانی حرکتی جدی و پایدار آغاز کنند ؟

 

تابلوی دوم

 جدایی تراژیک مادروفرزند بیمارش. پس از آن، بیماری مشکوک نرگس محمدی و آزردگی شدید او ازخود، عذاب وجدانی برساخته رفتار و برخورد دستگاه امنیتی که میتواند مادر را تا سرحد جنون بکشاند.

مادری که به زورنیروهای امنیتی از کودک بیمارو تب دار خود جدا وروانه زندان می شود. مادری که درخلوت هولناک و سترگ سلول های انفرادی، در نگرانی بیماری دخترک اش و درتلاش برای حفظ اصول خویش، تمام استواری و استقامت خود را متوجه روح خویش می سازد. سرانجام تن، سنگینی این روح پرعطوفت را تاب نمی آورد و مادر سلامت جسم را درانتطار به سلامت دیدن کودک یک باره از دست می دهد.

 چنین تابلوهایی، فقط در تصاویر صیادهای سنگدلی معنا پیدا خواهد کرد که به بی پناهی بچه آهوان و دوری دلخراش مادر از آنها رحم نمی کنند و شکار خویش را به تله ظلم از کودکان اش دور می کنند. چگونه مدعیان حقوق کودک، همچون تماشاچیان خاموش صحنه های شکار، می توانند چشم بررنج این کودکان فرو بندند؟

 بازگشت نرگس به خانه در بیماری کامل و به دوراز سلامت جسم وروح بود. مادری را به زور از دو فرزند کوچک خود در حساس ترین شرایط عاطفی برای یک مادر یعنی بیماری فرزند جدا کرده بودند.

 حق کودک بیمار…به جای خود. اما در این تابلو چه برسر نرگس آمده ؟ تصویر حقنه شده به او از نقش مادری چنان بی رحمانه در دوران زندان برجسم و جان او کوبیده شده که در مدتی نه چندان بلند جسمی لرزان و اندامی کرخت شده را به اسم مادر به این سوی دیوار می کشاند تاکه منبعد به تیمار کودک خود نشیند…

حسی که مادر زندانی در جدایی از فرزند دارد در کنار فشارهای معمول زندان و نیز فشار طعنه هایی به قصد آزردن روح مادرانه وی …او را به جایی می رساند که درواقع آنچه از مادر پس از رها شدن از زندان به جا می ماند تنی است بیمار، روحی است آزرده و وجدانی است دچار عذاب الیم …واین موجود برساخته از شرایط زندان در کنار همه تعهدات انسانی، اجتماعی و آرمانی خویش باید وظایف مادری و نگهداری از فرزندان و خانه و خانواده را نیز سامان دهد.

 بی تردید، توان بازخود سازی واستواری مادرانی همچون نرگس بارها و بارها در تاریخ مبارزاتی زنان ایران آزموده شده، اما آنچه زن – مادران زندانی سیاسی تحمل می کنند ستمی است مضاعف که از یک سو دستگاه امنیتی برآنان تحمیل کرده واز سوی دیگر فشاری است منبعث از نقش های سنتی و تعاریف مرسوم از نقش مادری.

 

تابلوی آخر : تصویرازلی

سالهاست که زنان و مادران برابری خواه، محاصره شده درحلقه ای از “بی مرامی”، در جاده صعب رسیدن به جهانی “ با مرام”، صلیب زن- مادر- کنش گر، را یک تنه بر دوش می کشند و آرام و صبور پیش می روند.

سالهاست که کودکان مادران زندانی، در جدالی معصومانه با تبلیغات دشمنانه در تخریب چهره مادران اشان، تصویرذهنی خویش را از مادران دربنداشان می سازند. و آن تصویر “ پری کوچک غمگینی” است که هرشب با بوسه مهربان اش به خواب می روند تا از هزارتوی قصه های او، به همان جاده صعب برسند و در گام های کودکانه خویش تجربه مادران اشان را “ پا به پا ” پیش برند وجهان خویش را بسازند.

منبع: مدرسه ی فمینیستی