محسنی اژه ای وبیماری قلبی ستاربهشتی

امید معماریان
امید معماریان

اظهارات محسنی اژه ای دادستان کل کشور درکنفرانس مطبوعاتی روز دوشنبه، بعد از سکوت چند روزه دستگاه قضایی و انتظامی در خصوص وضعیتی که منجر به مرگ ستار بهشتی وبلاگ نویس و شهروند-خبرنگار رباط کریمی شد، سئوالات جدیدی را با خود به همراه می آورد و از همه مهمتر اینکه آیا دستگاه قضایی خود را برای درست کردن یک داستان فضایی دیگر به منظور مصونیت دادن به خاطیان و مسوولین این اتفاق ناگوار مهیا می کند؟ و اینکه آیا باید پرونده مرگ در زندان ستار بهشتی را به مرگ های دیگری افزود که هیچگاه قوه قضاییه از پس تحقیقات مستقل و منصفانه در مورد آنها برنیامد؟

این شائبه ها را اضافه کنیم به اینکه اول در بیانیه قوه قضاییه، رئیس این قوه، صادق لاریجانی، دستورپیگیری قاطع و معرفی خاطیان را می دهد ولی همزمان همان کسانی که در بازداشت گاه مسوولیت بازجویی از ستاربهشتی را به عهده داشته اند دائما اعضای خانواده را تهدید می کنند که با رسانه ها صحبت نکنند و یا از خانواده می خواهند که به مردم بگویند عزیز از دست رفته شان در تصادف فوت کرده است.

چطور آقای رئیس قوه قضاییه یا دادستان کشور از پیگیری پرونده سخن می گویند اما همچنان فشار بر اعضای خانواده برای سکوت ادامه دارد و به قول یکی از نزدیکان خانواده گویی اعضای خانواده در حبس خانگی هستند، سیم کارت تلفن هایشان را می گیرند و ورود و خروج افراد را کنترل می کنند و دائما احضار می کنند برخی از اعضای خانواده را که اگر صحبت کنید در مورد موضوع فلان و بهمان می کنیم؟ چطور باید آقای صادق لاریجانی، جواد لاریجانی و یا محسنی اژه ای را درچنین شرایطی باور کرد؟ آیا بهتر نبود پیش از هر نوع تحقیقی به ماموران فتا یا هر جای دیگری که ۲۴ ساعته جلوی خانه خانواده مرحوم بهشتی کشیک می دهند بگویند آنها را راحت بگذارند؟ اینکه اجازه داشته باشند با رسانه ها صحبت کنند؟ اینکه شرایطی فراهم کنند که هراس غیرقابل تصوری که در طی چند روزه برای خانواده ایجاد کرده اند را از روی آنها بردارند؟

سخنان روز گذشته محسنی اژه ای سخنگوی این قوه نیز در نوع خود با دیگر بخش های پازلی سازگاراست که همگی از تلاش برای مخفی کاری و سرو ته ماجرا را هم آوردن خبر می دهند ؛آن هم از ابتدای زمانی که حرف داد مظلوم راستاندن می کنند.

برای مثال تلاش آقای اژه ای برای برجسته کردن نارسایی یا بیماری قلبی ستاربهشتی کاملا با تلاش ماموران خاطی که یک روز قبل از اعلام خبر مرگ به خانواده، به خانه او می روند و از مادر مرحوم بهشتی سئوالات متعددی در خصوص سلامتی وی می کنند و اینکه آیا قرص می خورده یا بیماری قلبی داشته، همخوانی دارد. یعنی از همان ابتدا تلاش بر این بوده که به نوعی این قتل به بیماری او ربط داده شود. این درحالی است که ستار بهشتی نه بیمار بوده و نه قرصی می خورده و علیرغم اینکه به وضع موجود معترض بوده اما امیدواربوده به زندگی و حتی در فکر آن بوده که کشور را ترک کند و به خارج ازایران بیاید.

آقای محسنی اژه ای جمله ای می گوید که شگفتی آفرین است. بخوانیم: “در  آبان او به زندان اوین معرفی می‌شود و نامهای در این راستا به زندان اوین نوشته می‌شود که ستار بهشتی در اختیار پلیس فتا در جهت ادامه تحقیقات قرار گیرد. در ساعت ۲۰:۱۶‌‌ همان روز در زندان پذیرش می‌شود و به بند ۳۵۰ که یک بند عمومی است، انتقال می‌یابد. طبق آن نامهای که بازپرس روز قبل نوشته، در زندان می‌ماند و ادامه تحقیقات براساس‌‌ همان نامه به بازپرس ارجاع داده می‌شود و بازپرس او را حدود ساعت ۱۱، یازدهم آبانماه تحویل می‌گیرد، لذا در ۱۳ آبان حدود ظهر طبق اعلام پلیس زمانی که برای ایشان ناهار بردند، متوجه شدند که فوت شده و بلافاصله به سیستم قضایی اطلاع دادند تا اقداماتی که باید صورت گیرد، انجام شود.”

آنچه از حرف آقای اژه ای بر می آید این است که او در سلول خودش بوده و وقتی می خواستند برای ناهار او را ببرند متوجه می شوند که او فوت شده است. یعنی در سلول خود فوت کرده است. همین زندانی که برادران گمنام متوجه می شوند “فوت شده” در وضعیتی بوده که دکتر بهداری توصیه می کند به روانشناس مراجعه کند. سئوال اینجاست که زندانی باید در چه شرایط روحی و جسمی باشد که در زندانی که فردی مثل هدی صابر را با بیماری قلبی مورد ضرب و شتم قرار می دهند و بعد در اثر نارسایی قلبی و همچنین نبود توجه پزشکی جان می سپارد، نیاز به حضور روانشناس حس شود؟ با این حال آقای اژه ای ذره ای نمی گوید که تحقیقات چند روزه گذشته آنها در مورد اینکه در آن چند روز بر سر این زندانی چه آمده بوده، چه بوده است؟

اما حرفهای خانواده و کسانی که جنازه را دیده اند کاملا با اینکه یک نفر در سلول خود بنشیند و دچار مشکل روانی و کبودی بدن و خونریزی شود کاملا در تناقض است و معلوم نیست آقای اژه قسمت اول حرفهای خود را با قسمت دوم چطور جمع می کند که: “پزشکی قانونی ایشان را کالبدشکافی کرده‌ و گفته‌اند که در ۵ جا علامت کبودی وجود دارد. یک کبودی در ساق پا، کبودی دیگری در دست، کبودی در پشت کتف، کبودی در ران و غیره اما آثار شکستگی، خون‌مردگی و آثار خاص دیگری در بدن دیده نمی‌شود…. در این میان این سوال پیش می‌آید که آیا ستار بهشتی ناراحتی قلبی داشته است؟ که باید در این راستا تحقیق شود و در ظاهر امر نمی‌توان نظری داد.”

با وجود اینکه خانواده هر گونه بیماری قلبی و غیرقلبی مرحوم ستاربهشتی را تکذیب کرده اند، چطور با وجود آنچه روی بدن او دیده شده است، تنها سئوال برای آقای محسنی اژه بیماری قلبی است؟ و نه بدرفتاری؟ و نه گذاشتن زندانی در شرایطی که قلبش از کار افتاده است؟ حتی اگر ستار بهشتی بیماری یا نارسایی قلبی ناشناخته ای داشته است، با او در زندان چه کرده اند که این نارسایی منجر به مرگ او شده است؟ آیا برای دادستان کل کشور این سئوال پیش نیامد که چطور این کبودی ها به وجود آمده است؟ چه کسانی در ایجاد کبودی نقش داشته اند؟‌

آقای اژه ای در ادامه نکته ای را مطرح می کنند که برای کسانی که اندکی با وضعیت زندان ها، نیروهای امنیتی و بازجویی های آنان آشنا هستند شبیه لطیفه است تا اینکه ذره ای از حقیقت در آن باشد. برای آقای سخنگوی قوه قضاییه که می تواند در مورد کشته شدن یک نفر احتمال بدهد که شاید بیماری قلبی بوده ولی اینکه نامه ای که ستاربهشتی در زندان نوشته و در آن به شرح آزار واذیت خود پرداخته ولی به دست مسوول بند نرسیده قابل ابهام است.

او می گوید: “نکته قابل توجهی در این پرونده وجود دارد و آن نامه‌ای است که این متهم نوشته. همچنین دو سه ابهام جدید در این نامه وجود دارد. ستار بهشتی نامه‌ای با مضمون شکایت علیه بازجویی خود به مسوول اندرزگاه ۳۵۰ نوشته است. معمولا نامههایی که زندانی می‌نویسد، یا در دفتر خود زندان است یا اینکه در هر بند مسوولی حضور دارد و در حضور آن مسوول نامه را می‌نویسند. همچنین در نامه‌ها حتما باید دو اقدام از سوی زندان صورت بگیرد، اول اینکه تایید کنند که دستخط، دست خط خود فرد است و در حضور مامور نوشته شده اما این نامه هیچ کدام از این موارد را ندارد، لذا زمانی که از مسوول بند ۳۵۰ زندان اوین پرسیدیم که چگونه این نامه به شما تحویل داده شد، می‌گوید خبر ندارد بعد از اینکه نامه را در سایت‌ها دیدم، تحقیق و پرس‌وجو کردم و دو نسخه از این نامه را که توسط کاربن کپی شده بود در اتاق ایشان پیدا شده و نسخه اصلی نیز ناپدید شده است. زمانی که از مسوولان زندان سئوال کردم که آیا معمول است که زندانی در دو نسخه نامه بنویسد، گفتند که معمولا در یک نسخه می‌نویسند اما گاهی اوقات ممکن است که زندانی یک نسخه را در اختیار خود داشته باشد و در این صورت است که نامه در دو نسخه نوشته می‌شود، اما در سه نسخه غیرمعمول است.”

فردی که به شدت مورد آزار واذیت قرار گرفته و می داند هنوز از دست بازجویانش خلاص نشده و هر نامه ای که بنویسد به دست همان ها می افتد که همان بلای نوشته شده در نامه را به سرش آورده اند، ‌آیا اساسا منطقی است که نامه را به مسئولین زندان بدهد در آن شرایط؟ یا آنکه فقط برای اینکه سندی از خود به جای گذاشته باشد - چون احتمالا حدس می زده که ممکن است بازجویی اش به جاهای باریک بکشد به خاطر رفتاری که با او کرده اند- نامه را نوشته و به همبندیانش سپرده است؟ آیا این واقعا ابهام است؟ کدام زندانی که در وسط کار تحقیقات است و در مرحله اول رفتار خشن و غیر قابل تحملی را پشت سر گذاشته نامه می نویسد و شکایت می کند؟ آقای محسنی اژه ای انگار از سرزمینی دیگر یا دنیای موازی ای سخن می گویند که با عالم واقع هیچ نسبتی ندارد. او همچنین ابهامات دیگری را مطرح می کند که برای هر کسی که یک بارسرو کله اش به دستگاه قضا و یا نیروهای امنیتی افتاده، کاملا قابل فهم و منطقی به نظر می رسد.

شائبه بیماری قلبی ستاربهشتی بدون در نظر گرفتن شرایطی که منجر به ایست قلبی یا هر نوع ناکارایی قلبی یا مغزی شده است، عملا قوه قضاییه ایران را بار دیگر در جایگاه رفیع همیشگی اش یعنی بزرگترین حامی فرهنگ مصونیت قضایی برای جانیان وخاطیانی قرار می دهد که به دلیل حمایت و لاپوشانی دستگاه های مرتبط هیچ وقت به خاطر رفتارهای خلاف قانون و عرف و انسانیتشان مورد پیگرد قرار نمی گیرد.

اظهارات آقای اژه ای این شائبه را به صورت جدی مطرح کرده است که قوه قضاییه به راهی می رود که به نحوی موضوع را به بیماری قلبی وجود نداشته مرتبط کند. اگر چنین اتفاقی بیافتد شاهد یک بی آبرویی دیگر دستگاه قضا در افکار عمومی داخل و جهانی خواهیم بود.

با این وجود، این هنوز آغاز راه است. قوه قضاییه ایران فرصت دارد به جای سپر درست کردن برای ماموران خاطی، مسئولین مرتبط را بدون هیچ ملاحظه ای معرفی کند. در شرایط رویایی انتظار می رود که دادگاه این افراد به صورت عمومی برگزار شود. اگر دادگاه مخالفان سیاسی می تواند پخش تلویزیونی داشته باشد، قطعا خون افرادی که به وحشیانه ترین روش ها به بازجویی از زندانیان عقیدتی می پردازند، رنگین تر از بقیه نخواهد بود. اطلاع رسانی منصفانه و اجازه دادن به خبرنگاران برای پیگیری موضوع هم آزمون دیگری برای قوه قضاییه خواهد بود که این روزها با بحران اعتبار مواجه است.