در سال ۱۸۴۸ میلادی، در بخشی از خاک ایران که مرز مازندران و خراسان است و بدشت نام دارد، طاهره حجاب از سر برگرفت و آئین بابی را به نام یک آئین مستقل ابلاغ کرد. اغلب ستایشگران او، طاهره را زنی معرفی می کنند که شجاعانه و در یک شرایط تاریخی خاص که بابیگری و بی حجابی، هر دو گناه کبیره و نابخشودنی بوده، قیام کرده است. اما کمترشنیده ایم که طاهره بیش از یک حجاب ظاهری را شکسته و بیش از یک حرکت تاریخی را به نام خود ثبت کرده باشد.
اقدام طاهره در رویداد بدشت، فقط مراجع و مجتهدین شیعه را به خشم نیاورد. در همان اجتماع بدشت که بابیان گرد هم آمده بودند، جمعی از آنها با حضور بی پرده طاهره، به شدت پریشان احوال شدند. طاهره به آن اکتفا نکرد، در آن جمع هیجان زده و معتقد به حجاب زن، فرمان داد تا سوره واقعه را برخوانند. قاری سوره “اذا وقعت الواقعه” را تلاوت کرد و طاهره به اعلان دوره جدید قیام کرد.
به نقل از برخی منابع تاریخ بابی و بهائی: “جمیع اصحاب اول همه فرار کردند. بعضی در شک و شبهه افتادند. بعضی پس از تردد دوباره آمدند. باری بدشت به هم خورد.”
اما برای ما که جلب و جذب این آئین ها نشده ایم و تاریخ را از برای شناخت بهتر هویت تاریخی و زنانه خود ورق می زنیم، خوب که می نگریم طاهره را یک زن بی نظیر ایرانی می یابیم که زنانگی اش را بر تاریخ ادیان ایران از دویست سال پیش تا کنون، تحمیل کرده است. اما کار سترگ او در برگرفتن حجاب از چهره در نقطه ای از تاریخ ایران که بابیان نیز آن را نمی پسندیدند، محدود و خلاصه نمی شود. در بررسی چهره بی همتای طاهره با چرخشی کوتاه در منابع آئین او، به این نتیجه رسیدم که:
“پیش از واقعه بدشت، در سال ۱۸۴۷ میلادی، طاهره که در کربلا بود، “تقیه” را کنار نهاد و به دعوت آشکار مردم پرداخت. در این دوران جماعت بابیان کربلا به دو گروه بخش گردیدند. هواداران طاهره و گروه دیگر که با شیوه طاهره در ابلاغ امر بدیع موافقت نداشتند.” از قرار مخالفان با وجود گرویدن به آئین دیگری غیر از اسلام، همچنان تقیه را تقدیس می کردند. به علاوه در بغداد علمائی هم بودند که ارزشی برای زنان قائل نبودند و آنها را فاقد روح انسانی می دانستند، این ها نه تنها با طریقه ابلاغ او مخالف بودند، بلکه اساسا از مواجهه با او پرهیز می کردند. به عبارتی او را قابل نمی دانستند.
به این جا که رسیدم یقین حاصل شد که طاهره در بدشت فقط “حجاب برون” را ندریده و بلکه در یک چالش بزرگ تاریخی، او تنها شهروند ایرانی است که با “حجاب درون” هم در افتاده است. با تقیه که مردان هوادار باب زیر آن پنهان شده بودند و امنیت خود را در گرو آن می دیدند مواجهه کرده. طاهره این حجاب را نیز دریده است. حجابی که در شرایط حکومت دینی و شیعی، بازدارنده هرگونه نوآوری و اصلاح است. حتی بزرگترین مراجع تشیع، اگر انتقادی بر روند سیاست های رسمی داشته باشند، به خود حق می دهند تا زیر پوشش تقیه، افکار و نظرات انتقادی خود را پنهان کنند و در بیت های پر نعمت و امن خود، آسوده روزگار بگذرانند. هم اکنون در ایران قرن 21 میلادی، سایه سنگین تقیه روی هر بیت و تریبونی است که صاحب آن بیت و تریبون، خبر دارد باید از کاستی های اسلام حکومتی بگوید، اما نمی گوید و در “حجاب تقیه” خود را می پوشاند. کاملا بر ضد منافع مردم و چه بسا کاملا بر ضد اسلامی که ادعا می کنند پیروان صدیق آن هستند!
باری، طاهره در آن شرایط تاریخی نزدیک به دو قرن پیش که همچنان گرفتارش هستیم، همزمان با دریدن حجاب بیرون، حجاب درون را شکافت. تقیه را رد کرد و با صدای بلند گفت:
“دیگر تقیه لزومی ندارد”، این فراز مهمی است از آن چه طاهره باید با آن فهمیده بشود. تاکید بر تقیه فقط ابلاغ باورهای طاهره و همراهان او را به تاخیر نمی انداخت. تقیه در تمام این ۳۷ سال حکومت دینی در ایران، و حتی در زمان شاه، اسلام را در محدوده های دیرینه و در تناسب با شرایط ظهور پیامبر اسلام حبس کرده است. طاهره آن را برای ابلاغ دیانت خود درید، و ما همچنان برای اصلاح تفاسیری از اسلام بر پایه مقتضیات روزآمد اجتماعی، در کار دریدن آن فرو مانده ایم. ما از احباء نیستیم. از اعداء هم نیستیم، اما به خود حق می دهیم تا تقیه را نقد کنیم با هدف بازسازی زندگی پر مرارتی که زیر نقاب تقیه بر ما تحمیل کرده اند.
از طاهره دور نشویم. او را در متون بابی و بهائی، نه تنها یک سنت شکن شجاع و شوریده حال یافتم، بلکه او را زن خردمندی دیدم که می خواست زنده بماند و نمی خواست برای دیانت خود شهید بشود یا دیگران را به ورطه مشقت و شکنجه و شهادت دعوت کند. این وجه از چهره طاهره هنگامی بر من رخ نمود که دیدم پیش از رفع حجاب، سنجیده و با مشاوره و متناسب با ظرفیت های اسلامی، برای واقعه بدشت برنامه ریزی کرده است.
او بارها با دو شخصیت از بزرگان همفکر خود در بدشت، نشست های محرمانه داشته تا توانسته آنها را متقاعد کند که پیشنهادش را بپذیرند. استدلال او این بود:
“اگر طاهره پس از کشف حجاب مورد اعتراض همه اصحاب حاضر قرار گیرد و به عنوان این که مرتد شده مجازاتی برایش در نظر بگیرند، چون مجازات زن مرتد در اسلام، قتل نیست، و باید او را سر عقل بیاورند و تعلیمش بدهند و گناه و خطایش را به او بفهمانند و به اسلامش برگردانند تا توبه کند…، هرگاه در خطای خود اصرار ورزید…، آن وقت است…، که مستوجب قتل می شود.” طاهره همچنین آینده نگری می کرد که در صورت بالا گرفتن ماجرای کفر او، توبه می کند و توبه زن مرتد پذیرفته می شود و باز به حالت اولیه مماشات می کنند تا استعداد نفوس زیادتر شود و شریعت سابقه منسوخ شود. (منظور استعداد بابیان است برای پذیرش)
می بینیم که طاهره در شکستن سد تقیه اصرار داشت، هم خردمندانه آینده نگری می کرد، هم آن که از فتوای ارتداد خود توسط اصحاب دیانت خودش نگران بود. سرانجام
موافقت شد طاهره دیانت باب را ابلاغ کند. او اصرار داشت بر این که “احباب را افراط در تقیه نشاید”. اصحاب چندان که پیش تر گذشت در بدشت واکنش های مخالف بسیار نشان دادند و دو سال بعد بود که طاهره به فرمان شاه به قتل رسید.
این متن خلاصه ای بود از سخنرانی کوتاه نویسنده در مراسم دویستمین سالروز تولد طاهره قره العین، که او را نخستین زن در تاریخ ایران پس از اسلام می شناسند که در ملاء عام حجاب از سر برگرفت. از او به همت جمعی از ایرانیان مقیم ویرجینیا ستایش شد. در این گرامی داشت، رویداد “بدشت” از سوی چند سخنران از زوایای گوناگون نگریسته شد.
در پایان با حاضران در جلسه این پرسش را در میان گذاشتم: اگر همین لحظه به اعجاز، طاهره از سرای باقی به سرای فانی بازگردد و در همین نشست، برای عضویت در “بیت العدل” که بالاترین نهاد تصمیمگیری بهائیان است، اعلام نامزدی کند، آیا با وجود حکم دیانت نوین که زنان را به لحاظ جنسیت به مرجع مهم بهائیت راه نمی دهند، طاهره با آن درجه از شجاعت، شوریدگی، خردورزی و دانش، می تواند وارد بیت العدل بشود؟
جلسه منقلب شد. پاسخ قانع کننده ای نشنیدم. امید که آنها نیز از کاستی های تبعیض آمیز و جنسیتی دیانت خود، بدون توسل به “توجیه دینی” بگویند. احترام به جنسیت با مدح و ثنای طاهره کامل نمی شود، مگر آن که بیت العدل به برابری جنسیتی در حیطه اقتدار خود اقتداء کند.
طاهره از خاک ایران برخاسته و الگوئی گرانقدر و تاریخی است برای همه زنان ایرانی با هر گونه باورهای دینی و غیردینی. دویست سالی که از زاد روز او دور شده ایم، فراز و فرود بسیار داشته ایم و کم نبوده اند زنانی که به عشق جانان، از هر تبار سیاسی و عقیدتی جان و امنیت باخته اند.