ملکم خان و جواد لاریجانی

مسعود بهنود
مسعود بهنود

po_masoud_01.jpg

بیش از صد سال گذشته است که میزرا ملکم خان در دستگاه ناصری چنان بود که نه از وی گریزی بود و نه حکومت و دیانت می توانست وی را تحمل کند. زباندان بود، پولتیک شناس بود. اداب فرنگ می دانست. کتابچه هائی در اصول می نوشت که چطور می شود ایران را به ممالک راقیه رساند. این ها همه را شاه و رجال می خواستند. نزد فرنگی ابرو داشت این هم خوب بود. اما زبانش هم تیز بود.

همین ها باعث شد که دو بار با هزار سلام و صلوات وی را خواستند و خلعت پوشاندند و سفارت و مقام و موقع دادند اما دفعه اول در دارالخلافه ناصری فراموشخانه [لابد یعنی فراماسونری] دایر کرد و دفعه دوم هم روزنامه “قانون” داد که مقالات وی و سید جمال الدین در آن خواندنی است و در زمان خود مانند ورق زر در دست وطن دوستان می گشت در حالی که داشتنش در کشور بیم جان داشت.

سرگذشت ملکم را باید خواند. سخنی که سید جمال الدین اسدابادی در باب وی گفته باید شنید و همین طور تجلیلی که مشروطه خواهان از وی کرده اند. اما سنت گرایان و بنیادگرایان دوران وی را برنمی تافتند. حالا حکایت آقا جواد لاریجانی است که باز بعد از چند سال سر به در آورد و در هیات رسمی به کنفرانسی مهم به امان رفت و در جمع بزرگان جهان سخنی گفت و مصاحبه ای کرد که موضوع نقل و حکایت ها شد. باز دوباره تکذیب و طعنه. چنان که بارها شده است.

منتهی یادتان باشد که این تکذیب ها و طعنه ها مانند آن چه در مورد آقای متکی اتفاق افتاده نیست. جناب وزیر خارجه از انگلیسی جز همان تعارفات اولیه نمی داند اما آقا جواد سخندان است و انگلیسی خوب می داند و بهتر از مصاحبه کنندگانش می داند از چه می گوید.

روحانیون سنتی و حتی بنیانگذار جمهوری اسلامی چنان که شنیده ام با این آیت الله زاده آملی چندان یکدل نبوده اند. اگر مخالفان سرسخت جمهوری اسلامی به او طعنه زده و می زنند موافقان سرسخت هم از دادن لقب شمعون به او باکی ندارند. از همین رو دو باری آقا جواد به فاصله های کوتاه چند روز و چند ساعت از مقامات مهمی مانند معاون کل وزارت خارجه و ریاست صدا و سیما برداشته شد. اخوان وی همه در مقامات مناسب بودند و این فرزند بزرگ ایت الله هم به اندازه کافی حکم مقام دارد، اما جز همان موسسه فیزیک نظری که بیست و پنج سال پیش ساخت، و اول بار اینترنت را از همان راه به ایران آورد، در جائی ماندگار نشده است. ده سال قبل وقتی در انتخابات مجلس ششم، نتوانست از مردم تهران رای بگیرد[ فقط بدان دلیل که نامش در فهرست جناح ضد اصلاحات بود] از ریاست مرکز پژوهش های مجلس هم بازماند اما کوتاه زمانی بعد به مقام معاونت بین الملل قوه قضاییه منصوب شد. گفتند این جا دیگر ماندنی است. اما چهار سال بعد اصلا آن سمت و پست برداشته شد و خاکسترش به جا ماند که “مشاور بین المللی رییس قوه” باشد. در همین مقام دبیری کمیسیون حقوق بشر هم چنان که بایست به او سپرده شد.

و در این بیست و هشت سال، جمهوری اسلامی گاه وزیران خارجه ای داشته که نه یک کلمه زبان خارجی می دانستند و نه اداب دیپلوماسی. روسای سازمان انرژی اتمی یافته با همین مرتبت، وزیرنفت ها، مدیرعامل شرکت نفت ها، اما به آقاجواد لاریجانی نوبت نرسیده. چنان که در بیست و هشت سال گذشته، در شباهتی نسبی به او، علی شمس اردکانی هم. که او نیز یک بار به مقام بالاستقلال مدیرعامل قشم رسید اما کم مانده بود از آن جا راهی جزیره ای دیگر شود که دریافت و عطای کار دولتی را به لقایش بخشید. وی نیز در همه این مدت مانند آقاجواد لاریجانی مشاورت وزارت خانه های متعددی را داشته است. اصولا گویا سمت مشاور را برای کسانی چنین افریده اند.

با این تفاوت که شمس اردکانی به تجارت هم تمایل و توجهی دارد اما آقاجواد نه.

برای یافتن علت العلل چنین تناقصی، و یافتن علت آن که چرا میرزا ملکم خان ها [ با همه لوایح مفید که در نشان دادن راه ترقی می نویسند، تحلیل های عالمانه که می کنند، وقت سختی که به ماموریت فرستاده می شوند] باز تحمل نمی شوند باید همین داستان آخر را خواند. نیازی به مرور گذشته ها و مثلا ماجرای ملاقات آقای لاریجانی و نیک براون نیست. سه روز پیش مصاحبه ای چاپ شده در جورازلم پست و به نوشته کیهان برای نخستین بار یک مسوول جمهوری اسلامی در آن مصاحبه شرکت کرده، اگر ایت الله زاده نبود و محبوب جناح راست نبود این گناه خود کفایت داشت که رختخوابش را در پیچ دوم اوین اندازند [تجسم کنید که این گناه کبیره از احمد زیدآبادی سر زده بود] چه رسد که در آن جا به نوشته کیهان پا را خیلی فراتر از مرزشکنی های معمول خود نهاده و در پاسخ این که ایا موقعی می شود که روابط دو کشور ایران و اسرائیل برقرار شود گفته این سووال زودهنگام است.

در نتیجه دو روز است که دفتر حقوق بشر قوه قضاییه و وزارت خارجه مشغول تکذیب سخنانی هستند که کس [ از جمله “منبع آگاه” کیهان] شک ندارد که جواد لاریجانی می تواند آن را گفته باشد.

روزی روزگار – شنیدم از کس – که فاطمه هاشمی به علی لاریجانی گفته بود من و شما از جهتی مانند همیم من هم هر گاه خواهرم [فایزه هاشمی] سخنی می گوید و به مجمع و کنفرانسی می رود تنم می لرزد، شما هم لابد همین حال را دارید با جواد اقا.یعنی این حکایت آقازادگی است که در تاریخ مثال فراوان دارد از قره العین و کاشانی زاده ها تا حالا که به فرزندان آقای هاشمی و آقای آملی رسیده است.

در دوران اصلاحات وقتی در جمعی یک تن گفت این جوادآقا لاریجانی همه مشخصات اصلاح طلبی را دارد فقط نامش در فهرست انتخاباتی جناح راست است. یکی از اعاظم حاضر گفت خداراشکر وگرنه اگر با شما بود تا به حال صد کفن پوسانده بود. به تعبیر وی برای کسی با مشخصات جواد لاریجانی، همرائی با جناح راست فقط و فقط سپر حفاظتی است که تا به حال هم کار کرده ، گرچه نه آن قدر که بتواند وی را در مقاماتی قرار دهد که همگان معتقدند استحقاق علمی آن را دارد.

که نوشته اند روزگاری مستشار الدوله مرد بزرگ آذری درباره میرزا ملکم خان گفته بود اگر می توانست گاه خود را به ندانی بزند. اگر می توانست گاه خود را به لالی، به گمانم اول مقامات می شد.