فروغ گفت: “تنها صداست که می ماند” و ما نیز سالها پس ازخواندن این دۥر- واژه ها می گوییم: آیا زنان را در این بازار پرهیاهوی مسگری بر داغه های مسین آتش و خشونت، چاره ای هم هست جز آنکه صدایی دیگرگونه شوند و ندا به گوش یکدیگر برسانند؟ آیا زنان را در این قیل و قال و های وهوی کرکننده گوش فلک راهی جز ماندگار ساختن صدا و جاودان کردن کلام برابری خواه شان هست؟
آیا پاسخ این بلوای آتش و جنگ وخشونت را فریاد ترنم وار و خردک خردک و پیوسته حق طلبی زنان باز نمی تاباند؟
شاید در پی یافتن این پاسخ بود که مبصر کلاس مدرسه فمینیستی هم زاده شد تا کلام صریح خود را به زیان طنز و اشاره به گوش مخاطبان خویش برساند. باشد که گونه گونه گی باران آسای صداهایمان کوباکوب بازار مسگرهای رقصان این روزگاررا بی اثر کند.
هنوز شادی گشایش مدرسه فمینیستی و زاده شدن مبصر پرانرژی و البته فضول مدرسه و زلالی صدایی نو را مزه مزه می کردیم که ناگهان مبصرخوش رنگ و خوشحالمان زانوی غم دربغل گرفت و قفس برروی خود نهاد. او که خود جست وخیز کنان زادنش را به مخاطبان نمایانده بود اینک زانوی قهر و غم دربغل گرفته و به گو.نه ای دیگر توجه “ آقای ژاور ” معروف را به خود جلب کرده است.
آهای…! “مبصرو” چه حال و چه خبر ؟….. این قلم بغض غم تو دارد… مبصرو سربلند نکرد، اما…
”خبر کوتاه بود”؛ امتیاز مجله زنان لغو شد. ابتدا سردبیر شخصا در پی یافتن منبع پخش خبر بر آمد که هنوز خود به طورمستقیم در جریان قرار نگرفته بود. و بازهمو بود که منبع اصلی خبررا به دوستان و علاقمندان رساند. زن همیشه مدیر، حتی اینجا هم، بی خبری اش را، مدیریت می کرد از ابلاغی که برای او و مجله اش بود، هنوز هم جزاعلام در خبرگزاری فارس هیچ به او نگفته بودند.و این را به صراحت درمصاحبه با رادیو” دویچه وله” و نیز از طریق وکیلش فریده غیرت در سایت میدان و….گفت. رگ اطلاع رسانی را که نمی شود بست. هرچند که جاده های ایران را رو به مقصد آزادی گل بگیرند اما زنان راه خویش طی می کنند و جهان خویش بنیان می نهند و بی اعتنا به بی قانونی و بدقانونی، قانون خویش را به خون جکر می نویسند و آهسته وپیوسته پیش می روند. پرسان آن پاسخ که جاده بی قانونی هموارتر است یا جاده قانون نا نبشته مردم؟
…
می شمرم: از 1 تا 152؟ نه از100 تا 152؟ شمردن این دومی آسانتر است ؟ از شماره 100 یاد می کنم شماره ای که چکیده و فشرده ای بود از حضور آنانی که از ابتدا تا امروز صدایشان را از تریبون مجله شنیدیم، هرچند با کمی و کاستی، اما شنیدیم. حلقه ای رنگارنگ ازآنان که بودند و نوشتند از” مهرانگیز کار” و قلم تیز و صادق و دلنشین اش تا “زهره صادقی “که همسر رئیس جمهور وقت بود. از نیره توحیدی که از آن سوی آب ها می نوشت تا معمم خلع لباس شده ای ازقم که دیگرنمی نوشت!!
یادم آمد که عنوان مقاله مهرانگیز کار درهمان شماره این بود: “من غیر خودی بودم” و همین را نیز او نوشت.- هرچند که خیلی وقت ها، خیلی چیزهارا نانوشته گذاشته بود-. اما گویا فی الواقع “عدد 100 عدد تعهد بود” (1) و از آن شماره به بعد به شهادت شماره های بعدی تعهد مجله در بازتاباندن جریان ها تحولی دیگر یافت. در شماره 103 از شیرین عبادی و جایزه نوبل نوشت اما نه فقط از شادی های مقطعی و هیجان های لحظه ای، که همه چیز را نوشت. عنوان های مجله غالبا ازپارادوکس موفقیت زنان در یک جامعه مردسالار حکایت می کرد؛ او نوشت: “رنج یک زن شادی یک ملت “.(2(
از قاچاق زنان و دختران تا موفقیت قهرمان اتومبیل رانی زنان، از اندوه زنان زلزله بم تا شادی آبتنی در آب های گرم جنوب، از تبلیغ شوی لباس اسلامی تا نقد تجمع 22 خرداد 85 را، و او اینگونه نوشت: “همه گفتند خشونت محکوم است “(3) و شاید حتی نامنصفانه به نقد نشست. لیک، شگفتا که در شماره بعدی تندترین پاسخ ها را نیز بر نقد خود بی کم و کاستی ذکر کرد: “برائت طلبی از چه گوارا با تمسک به مسیح”!(4(
و او همچنان همه چیز را می نوشت….
نگاهی یکسان به اهمیت جریان های مختلف فکری، اجتماعی، ادبی، علمی، هنری، تفریحی و… در دنیایی زنانه، ۥجنگ و کشکولی مقبول را به خیل عظیمی اززنان هدیه می کرد که دست به دست می گشت و سینه به سینه از آن یاد می شد.
و نه “سیاه نمایی” که حقیقت گویی عده ای موجب این اقبال بود که نوبت به نوبت و در طول عمرشانزده ساله این تریبون با مردم سخن گفتند.
از زمان روی کار آمدن دولت جدید تا کنون 42 نشریه لغو امتیاز شده است. اما شاید بازتاب خبر هیچ یک از آنان به این میزان نبوده است و این حکایت از چه چیزی دارد جز آنکه همان زنانی که، به گفته “عشرت شایق”، به جای مادر بودن “تمام اراده و عشق خویش را دررفتن به دانشگاه خلاصه کرده اند” (5) خویش را و زندگی خویش را، بسی بیش از اراده و عشق را، وقف آن کرده بودند؟
مردمی بودن “نا مردمان” را بر می انگیزد تا با خرده گیری ازپرده دری های آن “اقلیتی که سوار برواگن حقایق به نقطه ای پیش می راند که اکثریت هنوز بدان نرسیده اند”(6)، قطار آموزش و آگاهی را متوقف کنند. اما اینان نمی دانند که سلامت وامنیت اجتماعی بر اساس مفاهیم توخالی بنا نمی شود؛ حقیقت موجود است که جامعه را به اندیشیدن وامی دارد و اندیشه به سلامت و سازندگی منجر می شود.
پس، “مبصرو” قهر نکن، سر بلند کن، ببین! قطار زنان به پیش می رود هرچند که تعدادمان کم باشد اما صدایمان برحق است.
پانوشت ها:
1- عنوان یادداشت نگارنده در مجله زنان، شماره 100، سال دوازدهم، خرداد 82، ص93.
2- تیتر روی جلد. مجله زنان. شماره 103. سال دوازدهم. مهر 82.
3- مجله زنان شماره 133.
4- اشاره به مقاله های نوشین احمدی، پروین اردلان، منصوره شجاعی.مجله زنان، شماره.134.سال پانزدهم.
5- مجله زنان شماره 152.سال شانزدهم.ص.33
6- دشمن مردم”، هنریک ایبسن، ترجمه اصغررستگار، تهران: نشرفردا، 1378.
منبع: مدرسه فمینیستی