مبصرو! قهر نکن مجله زنان هم با قطار می‎ ‎رود‎...

نویسنده

mansoureshojaee.jpg

فروغ گفت: “تنها صداست که می ماند” و ما نیز سالها پس ازخواندن این‎ ‎دۥر- واژه ها می گوییم: آیا زنان را ‏در این بازار پرهیاهوی مسگری بر داغه های مسین‎ ‎آتش و خشونت، چاره ای هم هست جز آنکه صدایی ‏دیگرگونه شوند و ندا به گوش یکدیگر‎ ‎برسانند؟ آیا زنان را در این قیل و قال و های وهوی کرکننده گوش فلک ‏راهی جز ماندگار‏‎ ‎ساختن صدا و جاودان کردن کلام برابری خواه شان هست؟‏

mobserclass.jpg

آیا پاسخ این بلوای آتش و جنگ وخشونت را فریاد ترنم وار و خردک خردک‎ ‎و پیوسته حق طلبی زنان باز ‏نمی تاباند؟‏

شاید در پی یافتن این پاسخ بود که‎ ‎مبصر کلاس مدرسه فمینیستی‎ ‎هم زاده شد تا کلام صریح خود را به زیان ‏طنز و اشاره به گوش مخاطبان خویش‎ ‎برساند. باشد که گونه گونه گی باران آسای صداهایمان کوباکوب بازار ‏مسگرهای رقصان‏‎ ‎این روزگاررا بی اثر کند‏‎.‎

هنوز شادی گشایش مدرسه فمینیستی و زاده شدن مبصر پرانرژی و البته‏‎ ‎فضول مدرسه و زلالی صدایی نو ‏را مزه مزه می کردیم که ناگهان مبصرخوش رنگ و‎ ‎خوشحالمان زانوی غم دربغل گرفت و قفس برروی ‏خود نهاد. او که خود جست وخیز کنان‎ ‎زادنش را به مخاطبان نمایانده بود اینک زانوی قهر و غم دربغل ‏گرفته و به گو.نه ای‎ ‎دیگر توجه “ آقای ژاور ” معروف را به خود جلب کرده است.‏

آهای…! “مبصرو” چه حال و چه خبر ؟….. این قلم بغض غم تو دارد‎… ‎مبصرو سربلند نکرد، اما‎…‎

‎”‎خبر کوتاه بود”؛ امتیاز مجله زنان لغو شد. ابتدا سردبیر شخصا در پی‎ ‎یافتن منبع پخش خبر بر آمد که هنوز ‏خود به طورمستقیم در جریان قرار نگرفته بود. و‎ ‎بازهمو بود که منبع اصلی خبررا به دوستان و علاقمندان ‏رساند. زن همیشه مدیر، حتی‎ ‎اینجا هم، بی خبری اش را، مدیریت می کرد از ابلاغی که برای او و مجله اش ‏بود، هنوز‎ ‎هم جزاعلام در خبرگزاری فارس هیچ به او نگفته بودند.و این را به صراحت درمصاحبه با‎ ‎رادیو” ‏دویچه وله” و نیز از طریق وکیلش فریده غیرت در سایت میدان و….گفت. رگ‎ ‎اطلاع رسانی را که نمی شود ‏بست. هرچند که جاده های ایران را رو به مقصد آزادی گل‏‎ ‎بگیرند اما زنان راه خویش طی می کنند و جهان ‏خویش بنیان می نهند و بی اعتنا به بی‎ ‎قانونی و بدقانونی، قانون خویش را به خون جکر می نویسند و آهسته ‏وپیوسته پیش می‎ ‎روند. پرسان آن پاسخ که جاده بی قانونی هموارتر است یا جاده قانون نا نبشته‎ ‎مردم؟

‎…‎

می شمرم: از 1 تا 152؟ نه از100 تا 152؟ شمردن این دومی آسانتر‏‎ ‎است ؟ از شماره 100 یاد می کنم ‏شماره ای که چکیده و فشرده ای بود از حضور آنانی که‏‎ ‎از ابتدا تا امروز صدایشان را از تریبون مجله ‏شنیدیم، هرچند با کمی و کاستی، اما‎ ‎شنیدیم. حلقه ای رنگارنگ ازآنان که بودند و نوشتند از” مهرانگیز کار” ‏و قلم تیز و‎ ‎صادق و دلنشین اش تا “زهره صادقی “که همسر رئیس جمهور وقت بود. از نیره توحیدی که‏‎ ‎از ‏آن سوی آب ها می نوشت تا معمم خلع لباس شده ای ازقم که دیگرنمی نوشت‏‎!!‎

یادم آمد که عنوان مقاله مهرانگیز کار درهمان شماره این بود: “من غیر‎ ‎خودی بودم” و همین را نیز او ‏نوشت.- هرچند که خیلی وقت ها، خیلی چیزهارا نانوشته‎ ‎گذاشته بود-. اما گویا فی الواقع “عدد 100 عدد تعهد ‏بود” (1) و از آن شماره به بعد‎ ‎به شهادت شماره های بعدی تعهد مجله در بازتاباندن جریان ها تحولی دیگر ‏یافت. در‎ ‎شماره 103 از شیرین عبادی و جایزه نوبل نوشت اما نه فقط از شادی های مقطعی و هیجان‎ ‎های ‏لحظه ای، که همه چیز را نوشت. عنوان های مجله غالبا ازپارادوکس موفقیت زنان در‎ ‎یک جامعه مردسالار ‏حکایت می کرد؛ او نوشت: “رنج یک زن شادی یک ملت “.(2‏‎(‎

از قاچاق زنان و دختران تا موفقیت قهرمان اتومبیل رانی زنان، از‎ ‎اندوه زنان زلزله بم تا شادی آبتنی در آب ‏های گرم جنوب، از تبلیغ شوی لباس اسلامی‎ ‎تا نقد تجمع 22 خرداد 85 را، و او اینگونه نوشت: “همه گفتند ‏خشونت محکوم است “(3‏‎) ‎و شاید حتی نامنصفانه به نقد نشست. لیک، شگفتا که در شماره بعدی تندترین ‏پاسخ ها را‎ ‎نیز بر نقد خود بی کم و کاستی ذکر کرد: “برائت طلبی از چه گوارا با تمسک به‎ ‎مسیح”!(4‏‎(‎

و او همچنان همه چیز را می نوشت‏‎….‎

نگاهی یکسان به اهمیت جریان های مختلف فکری، اجتماعی، ادبی، علمی، هنری، تفریحی و… در دنیایی ‏زنانه، ۥجنگ و کشکولی مقبول را به خیل عظیمی اززنان‏‎ ‎هدیه می کرد که دست به دست می گشت و سینه به ‏سینه از آن یاد می شد‏‎.‎

و نه “سیاه نمایی” که حقیقت گویی عده ای موجب این اقبال بود که‎ ‎نوبت به نوبت و در طول عمرشانزده ساله ‏این تریبون با مردم سخن گفتند.‏

از زمان روی کار آمدن دولت جدید تا کنون 42 نشریه لغو امتیاز شده است.‏‎ ‎اما شاید بازتاب خبر هیچ یک از ‏آنان به این میزان نبوده است و این حکایت از چه‎ ‎چیزی دارد جز آنکه همان زنانی که، به گفته “عشرت ‏شایق”، به جای مادر بودن “تمام‎ ‎اراده و عشق خویش را دررفتن به دانشگاه خلاصه کرده اند” (5) خویش را ‏و زندگی خویش‎ ‎را، بسی بیش از اراده و عشق را، وقف آن کرده بودند؟

مردمی بودن “نا مردمان” را بر می انگیزد تا با خرده گیری ازپرده دری‎ ‎های آن “اقلیتی که سوار برواگن ‏حقایق به نقطه ای پیش می راند که اکثریت هنوز بدان‎ ‎نرسیده اند”(6)، قطار آموزش و آگاهی را متوقف کنند. ‏اما اینان نمی دانند که سلامت‏‎ ‎وامنیت اجتماعی بر اساس مفاهیم توخالی بنا نمی شود؛ حقیقت موجود است که ‏جامعه را به‎ ‎اندیشیدن وامی دارد و اندیشه به سلامت و سازندگی منجر می شود‏‎.‎

پس، “مبصرو” قهر نکن، سر بلند کن، ببین! قطار زنان به پیش می رود‏‎ ‎هرچند که تعدادمان کم باشد اما ‏صدایمان برحق است.‏

پانوشت ها‎:‎

‏1-‏‎ ‎عنوان یادداشت نگارنده در مجله زنان، شماره 100، سال دوازدهم، خرداد 82، ص93‏‎.‎

‏2- تیتر روی جلد. مجله زنان. شماره 103. سال دوازدهم. مهر 82‏‎.‎

‏3- مجله زنان شماره 133‏‎.‎

‏4- اشاره به مقاله های نوشین احمدی، پروین اردلان، منصوره شجاعی.مجله‎ ‎زنان، شماره.134.سال پانزدهم‎.‎

‏5- مجله زنان شماره 152.سال شانزدهم.ص.33‏

‏6- ‏‎ ‎دشمن مردم”، هنریک ایبسن، ترجمه اصغررستگار، تهران: نشرفردا، ‏‎1378.‎

منبع: مدرسه فمینیستی