منظور از اوبامای ایرانی!

نویسنده
سها سیفی

‏”نگاه نو” از پدیده اوبامای ایرانی، چنین برداشتی دارد:‏

منظور از اوبامای ایرانی داشتن این است که یک فرد جوان و نخبه‌ای که به زبان خودمان هیچ پارتی در دنیای ‏سیاست ندارد و نه آقا زاده است، نه از خانواده‌ای ویژه (همچون خانواده شهدا، مسئولین نظام، روحانیان، سپاهیان، ‏ثروتمندان و …) است، تنها بتواند بر پایه استعداد و شایستگی شخصی‌اش در عرصه سیاست ایران پیشرفت کند، ‏که متاسفانه اینگونه نیست و امکان رشد کردن بدون داشتن وابستگی سیاسی، بدون داشتن پشتوانه‌ای مالی که این ‏دغدغه را از شما دور کند، بدون خود فروشی و دگر فروشی وجود ندارد، در حالیکه در امریکایی که به عقیده ما ‏جهان خوار است و باندهای مافیایی، نفتی، صهیونیستی و … آن را اداره می‌کنند یک آدمی‌مانند باراک اوباما از ‏یک خانواده متوسط و بدون داشتن هیچ پشتوانه‌ای از داخل سیستم آن کشور، در عرض 6 سال چنان پیشرفت کند ‏که بشود رئیس جمهور آن کشور.‏

‎ ‎رابطه حکومت و نخبگان؛ تابعی از بهای نفت‏‎ ‎

‏”محمد آقازاده” به بالا و پائین رفتن قیمت نفت از این جنبه پرداخته است که مخل شکل گیری مناسبات دوستانه ‏میان حاکمان و نخبگان می‌شود:‏

کاهش بهای نفت دوران مدیریت آسان و باری به هرجهت را تمام کرد.هرگاه بهای این ماده بالا می‌رود کابوسی تن ‏و جان مرا می‌لرزاند٬ چرا که این افزایش قیمت نه به توسعه همه جانبه میدان می‌دهد ونه عمران و آبادانی ‏ملموسی را به دنبال دارد. تنها ثمره درآمدهای باد آورده یک اقتصاد رانتی٬یک تورم افسار گسیخته و به حاشیه ‏راندن نخبگان و منتقدانی است که زبان سرخ شان جز انزوا و بی پناهی حاصلی برایشان دربر ندارد.‏

مدیران پول خرج کن و دست و دلباز٬ ترسو و بشدت سخت گیر با فرو دستان و مطیع و برده در برابر بالایی ها ‏وقتی در آمدهای نفتی بالا می‌رود جای مدیران علم گرا٬ پویا و کارآ را می‌گیرند. بجز آقازاده ٬ خاله زاده٬ عمو ‏زاده بودن؛ کسانی می‌توانند مدیر شوند که وارد این فرقه و یا آن باند شوند تا ضمن غصب عنوان مدیریت، ‏سهمی‌از کیک قدرت و ثروت را ببرند. با میدانداری این گروه دیگر نمی‌توانی از دست هزینه های گزاف درمانی ‏‏٬کرایه خانه ٬افول نظام آموزشی٬ فشل شدن نظام اداری و فروپاشی عرف و عادتهای تاریخی و اخلاقی که به ‏جامعه قوام و دوام می‌دهد به جایی شکایت بری و چاره درد بخواهی.‏

وقتی در آمدهای نفتی کاهش می‌یابد و اثرات واقعی خود رابصورت امواج بحرانهای گوناگون به تماشا می‌گذارد ‏بسیاری از این مناسبات خودبخود دچار فروپاشی می‌شود و رجوع به نخبگان با تجربه و دلسوز در اولویت قرار ‏می‌گیرد ولی این رجوع متاسفانه این بار به دلیل ضربات روانی که خواسته و ناخواسته به این نخبگان وارد شده ‏است و بین نهادها و نخبگان شکاف ژرفی بوجود آمده است می‌تواند بی فایده باشد. این نخبگان آزرده و رنجیده ‏خاطرند و حتی اگر خود هم بخواهند سالها دیر می‌کشد تا خود را باز یابند.مگر آنکه انتخابات ریاست جمهوری ‏واقعا معجزه ای در آستین داشته باشد.‏

‎ ‎انزجار شدید، منجر به داوری اخلاقی می‌شود‎ ‎

‏”آوای موج” با استناد به چند آزمایش جامعه‌شناسانه و روان‌شناسانه در مورد نقش موقعیتی که در آن قرار داریم ‏در تصمیم گیری ها و قضاوتی که می‌کنیم، نوشته است:‏

نتایج همه آزمایشات فوق یک چیز را بطور ثابت نشان داد و آن اینکه احساس انزجار باعث تشدید قضاوت اخلاقی ‏شد در حالیکه غم و غصه آن اثر را نداشت و حتی باعث تلطیف قضاوت شد. محققین نتیجه گرفته‌اند که انزجار ‏روی قضاوت شخص اثر مستقیم دارد. یعنی وقتی که ما از چیزی، حالا هر چیز موجود در محیط، احساس انزجار ‏می‌کنیم، اگر در آن لحظه درگیر قضاوت کردن اخلاقی شویم به احتمال زیاد قضاوت شدیدتری (منفی تری) نسبت ‏به حالت نرمال دیگرمان خواهیم داشت.‏

‎ ‎نسبت به عرب‌ها، عقده حقارت داریم‎ ‎

‏”یک لیوان چای داغ” با اشاره به مطلبی از سایت تابناک نتیجه گرفته است که:‏

عقده حقارتی که متاسفانه خیلی از ایرانی‌ها نسبت به کشورهای عربی و ترکیه دارند در سر تا سر مطلب به چشم ‏می‌خورد. کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس سال‌ها است که فهمیده‌اند دلارهای نفتی را باید صرف سرمایه‌گذاری ‏روی زیرساخت و نیروی انسانی و دارایی‌های جای‌گزین در سطح جهانی کرد و به همین خاطر هم روز به روز ‏از اتکای اقتصادشان به نفت و گاز می‌کاهند. توضیحات تفصیلی‌اش بماند. ‏

واکنش ایرانی‌ها اعم از عوام و به اصطلاح نخبه به این سیاست‌ها و پیشرفت‌ها مسخره کردن و بادکنکی خواندن ‏رشد اقتصاد آن‌ها است. متاسفانه وقت ندارم که لینکش را پیدا کنم ولی یکی از افسوس برانگیزترین نوشته‌هایی که ‏در ماه‌های اخیر خوانده‌ام مطلب یکی از نویسندگان اقتصادی مطبوعات اصلاح‌طلب بود که در واکنش به صدور ‏خاک یکی از استان‌های جنوبی برای یکی از پروژه‌های عمرانی در جنوب خلیج فارس گفته بود همین مانده است ‏خاکمان را بدهیم به این عرب‌های مفت‌خور! جالب بود که بقیه هم تاییدش کرده بودند و کسی نپرسیده بود آیا ‏مفت‌خور کسی است که پروژه عمرانی اجرا می‌کند یا کسی که خاکش را به صورت خام صادر می‌کند؟

گروه‌هایی امثال تابناکی‌ها رفتار جالبی دارند. کافی است پای چیزهایی از جنس غرور و حیثیت ملی به وسط بیاید ‏تا حتی برای مسافرت شخصی افراد هم تعیین تکلیف کنند و از دولت بخواهند تا جلوی مسافرت مردم به امارات را ‏بگیرد تا حال اماراتی‌ها گرفته شود! خوش‌بختانه معیار سنجش میزان پای‌بندی آدم‌ها به اصول آزادی‌خواهی خیلی ‏پیچیده نیست. اینکه یک نفر و گروه تا کجا پای آزادی انتخاب افراد می‌ایستند و چه قدر ساده آزادی‌ها را پای ‏مفاهیم کلی قربانی می‌کنند ملاک خوبی برای آزادخواه بودن است.‏

‎ ‎سرنوشت ناگزیر شهر در ایران‎ ‎

‏”ناصر کرمی” معتقد است شهروندان ایرانی، به نحوی با موضوع آلودگی و ازدحام در شهرها کنار امده و گویا ‏آن را غیرقابل اجتناب می‌دانند:‏

سال‌ها پیش، گاندی گفته بود شهرهای بزرگ و مدرن به ناگزیر اخلاقیات فاسد را در آدمی رسوب می‌دهند و برای ‏سلامت نفس بهتر است که مردم را تشویق کنیم به زندگی در شهرهای کوچک. واقعیت این است که بلایا و مصایب ‏شهرنشینی در اغلب نقاط جهان ویژگی ذاتی و اجتناب‌ناپذیر این پدیده به‌شمار می‌رود. انگاره‌ای که به‌ویژه در ‏کشورهایی همچون ایران نمودی عینی دارد. شهرها هرچه بیشتر توسعه می‌یابند، متراکم‌تر، پرازدحام‌تر، آلوده‌تر ‏و بی‌‌هویت‌‌تر می‌شوند، چاره‌ای جز سرریز جمعیت آنها به شهرک‌های اطراف باقی نمی‌ماند. شهرک‌هایی که بیشتر ‏از یک فضای شهری، به اردوگاه‌ها یا خوابگاه‌هایی برای سکونت موقت شبیه هستند. انگار پذیرفته‌ایم که آلودگی و ‏ازدحام، سرنوشت ناگزیر شهرهای ایران در مسیر رشد و فضایی دلمرده و بی‌روح ویژگی معمول همه شهرهای ‏جدید پیرامون کلانشهرهاست.‏

‎ ‎به‌نظر شما چیز دیگری هم باقی می‌ماند؟!‏‎ ‎

‏”سهام‌الدین بورقانی” به جمله ای از جاسبی استناد کرده و در انتها پرسشی مطرح کرده است:‏

به گزارش خبرگزاری فارس جاسبی رئیس دانشگاه آزاد با بیان اینکه مسئله تکریم ارباب رجوع دانشگاه آزاد ‏اهمیت بسیاری دارد و واحدهای دانشگاهی باید به آن توجه کنند، گفت: بیشترین مشکلات دانشجویان به ترتیب ‏مربوط به نحوه برخورد کارکنان، انتقال دانشجویان، معادل سازی و آیین‌نامه مربوط به دانشجویان ممتاز، ‏امتحانات پایان ترم و برگزاری کلاس‌های درس است. ‏

‏- به‌نظر شما چیز دیگری هم باقی می‌ماند؟!!‏

‎ ‎دست‌کم اینجا، خود ما مسئول هستیم‎ ‎

‏”احمد سیف” معتقد است بسیاری نابهنجاری‌های اجتماعی تقصیر خود شهروندان است که نسبت به بهبود اوضاع ‏اجتماعی و فرهنگی خود بی‌توجه هستند و احساس مسئولیت نمی‌کنند:‏

وقتی این خبر را در تابناک خواندم دروغ چرا؛ به واقع فشار خونم بالا رفت و کمی‌حرص خوردم که این مردم را ‏چه می‌شود که حتی به منافع خودشان هم این گونه بی توجه و دربرابرش مسئولیت گریزند. البته که می‌توان یقه ‏رئیس جمهور را گرفت و یا اگر آدم مقیم خارج باشد، می‌تواند دق و دلش را سرجمهوری اسلامی‌هم خالی بکند. ‏ولی این مشکل نه رفع می‌شود و نه سرشکستگی ناشی از آن کمتر می‌شود. ‏

داستان ساده است، در طول 7 ماه، 1.355.463 تخلف رانندگی در بزرگراههای ایران از سوی پلیس ثبت شده ‏است. از تعدادی که ثبت نشده است می‌گذرم چون اگر بخواهم فرض کنم که مثلا از هر دو تخلف، یکی فقط ثبت ‏می‌شود، فشار خونم بیشتر بالا می‌رود. پس فرض می‌کنم که هیچ اتفاق دیگری نمی‌افتد، یعنی همین است و بیش از ‏این نیست. رشوه ای داده نمی‌شود که تخلف ثبت نشود! ‏

بیهوده برای من خط و نشان نکشید، من هم می‌دانم که این پیش گزاره ام شکمی‌است، ولی آرزو برما جوانان قدیم ‏عیب نیست. باری، این می‌شود، روزی 6454 و ساعتی 269 و دقیقه ای 5 تخلف ثبت شده. در همین خبر ‏می‌خوانیم که در 6 ماه گذشته، 13068 نفر در تصادف رانندگی کشته شده اند، این هم می‌شود روزی 73 نفر و ‏اگر همین تعداد در 6 ماه دوم هم اتفاق بیفتد، مرگ و میر سالیانه می‌شود 26136 نفر- همین طور سردستی ‏درانگلیس که حداقل 5 برابر ایران اتوموبیل در آن است، سالی 2500 نفر در جاده ها تلف می‌شوند و روزو هفته ‏ای نیست که رانندگان را به خاطر این اتلاف بیهوده زندگی ملامت و سرزنش نکنند و برای کاستن از آن سیاست ‏پردازی نشود! ‏

‎ ‎وضع و حال وخیم بیماران کلیوی در ایران‎ ‎

‏”مرتضی کاظمی” از مشاهداتش در یک بیمارستان تهران و اوضاع ناگوار بیماران کلیوی نوشته است:‏

اگر سری به بیمارستان شریعتی، بیمارستان شهید هاشمی نژاد، انجمن حمایت از بیماران کلیوی، مرکز بیماری ‏های خاص و… بزنید خیل وسیعی از بیماران را می بینید که “هست”اند، اما روزی هزار بار آرزو می کنند که ای ‏کاش نبودند! یکی از پزشکان، این بیماران را به “ماهی بیرون افتاده از آب” تشبیه می کرد که دچار زندگی “شبه ‏کرمی” شده اند. وقتی از وضعیت اهدای اعضا به ویژه کلیه از وی سوال کردم، پاسخ داد؛ کدام “اهدا” آقا!؟ ‏بفرمایید “فروش” اعضا! طبق نظر وی تمام افرادی که حاضر می شوند اعضا - به ویژه کلیه- خود را اهدا کنند، ‏از سر فقر و نداری دست به این کار می زنند، مگر در مورد افرادی که کلیه شان را به اعضای درجه یک خود ‏می بخشند. نتیجه اینکه ما در ایران چیزی به نام “اهدای اعضا” نداریم.‏

طبق نظر یکی از پرستاران دست اندر کار دیالیز، بیماران کلیوی سه روز در هفته ناچار به انجام عمل دیالیز به ‏مدت پنج ساعت در روز هستند، این مدت به طور میانگین باید بین دو و نیم تا سه ساعت باشد که در ایران به دلیل ‏قدیمی‌بودن وسایل دیالیز مدت پنج ساعت به طول می انجامد. فرد ناچار است که در ماه دوازده بار به بیمارستان ‏مراجعه نماید، که بنابراین بیست و چهار سرویس، و هر بار دست کم دو هزار تومان ناچار است هزینه آژانس ‏پرداخت کند. چرا که این افراد از نظر جسمانی قادر نیستند از وسایل نقلیه عمومی‌ و یا تاکسی استفاده نمایند. با این ‏وجود برخی از این افراد به ناچار از این وسایل استفاده نموده و در بیشتر مواقع نیز در میان راه دچار بدحالی و ‏غش و ضعف می شوند. به هر حال، یک بیمار کلیوی در طول ماه فقط حدود 48 هزار تومان به ناگزیر هزینه ‏رفت و آمد به بیمارستان را متحمل می شود. ‏

این در حالی است که این افراد به دلیل تحلیل رفتن قوای جسمانی و از دست دادن سه روز کامل از روزهای ‏کاری، امکان داشتن شغلی ثابت را از دست می دهند. از سوی دیگر به طور معمول فاصله خانه بیمار تا ‏بیمارستان زیاد است، چرا که معیار برای اقدام بیماران و انتخاب بیمارستان توسط آنان، نزدیکی یا دوری نیست، ‏بلکه آنها در این خصوص چندان از حق انتخاب برخورددار نبوده و تنها در صورت فوت بیمار دیالیزی دیگری، ‏می توانند جایگزین او شوند. ‏

‎ ‎ربط فائزه هاشمی به فرح پهلوی‎ ‎

‏”بهزاد افشاری” بخشی از تازه‌ترین نوشته فاطمه رجبی در باره فائزه هاشمی‌را منتشر کرده است:‏

‏”مردم” بخصوص “مردمی” که هاشمی‌ها با آنها ارتباط دارند چه کسانی هستند؟ آیا آن مردم در زمره ملتی هستند ‏که شعار‌ “فقر و فساد و تبعیض – احمدی‌نژاد بپا خیز” را سر دادند و با یک “یا حسین دیگر” انتخابات 84 را رقم ‏زدند تا “هاشمیسم” در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از عرصه قدرت کنار رود؟ ‏

بعد مقایسه‌ی جالبی انجام داده و نوشته: همسر شاه معدوم سال‌های پیش گفته بود، روزی در فرودگاه نیویورک (پس ‏از سرنگونی سلطنت) دختر مجاهد خلقی را دیدم. او مرا در آْغوش گرفت و گفت: “ما هرگز خاطرات شیرین ‏دوران شما را فراموش نمی‌کنیم.” مردم ایران می‌دانند که چه خاطرات شیرینی را از قبل از انقلاب ثبت کرده‌اند.‏

‎ ‎محصولی کیست؟!‏‎ ‎

‏”فرید مدرسی” پرونده صادق محصولی، نامزد پیشنهادی برای وزارت کشور را گشوده است:‏

در همان آغاز انتصاب او به سمت مشاورت، فعالیت محصولی به عرصه‌‌های انتخاباتی در انتخابات شورای شهر ‏دوره سوم متمرکز شد. چرا که رئیس‌جمهور در نبود هاشمی‌ثمره به دلیل برگزارکننده این انتخابات، تنها فرد مورد ‏اعتماد او محصولی بود که می‌توانست نقش لابی‌گر خود را بار دیگر در جریان این انتخابات پررنگ کند و به ‏دیدار سران اصولگرا برود و حرف و حدیث چینش کاندیداهای این انتخابات را با آنان مطرح کند. او با وجود آن ‏انتقادات تند علیه‌اش در میان اصولگرایان در مجلس به نمایندگی از رئیس‌جمهور رفت، اما آنقدر ادعا و پیشنهاد ‏مطرح‌شده را سنگین کرد که سران اصولگرا ناخرسند از این جلسه، دیگر اجازه لابی‌های مجدد برای انتخابات ‏شوراها ندادند.‏

محصولی در همان دوره، زمانی که با خبرنگاران روبه‌رو شد با نامیدن خود به عنوان “مشاور عام رئیس‌جمهور” ‏اقدامات انتخاباتی خود را رد نکرد و با وجود اظهارنظر در مورد سمت مشاورتش، در برابر این پرسش که “آیا ‏شما مشاور و نماینده رئیس‌جمهور در انتخابات شوراها هستید؟” سکوت کرد و با علامت دست نشان داد که ‏نمی‌خواهد در این ارتباط سخن بگوید.‏

‏ ‏