احمد قابل از جمله روحانیون نواندیش دینی است که از مدت ها پیش دیگر لباس روحانیت نمی پوشد. با او که اخیرا در اعتراض به ممنوع الخروجی خود نامه سرگشاده ای نوشت، درباره انتخابات آینده ریاست جمهوری، وضعیت برادرش هادی قابل که در زندان به سر می برد و وضعیت خود وی با او گفت و گو کرده ایم.
قابل می گوید وی نه به دلیل ظلم دستگاه حاکمه که به دلیل عدم تحمل فرهنگ منحطی که به نام دین در کشور حاکم شده، قصد خروج از کشور را دارد. این گفت و گو در پی می آید.
آقای قابل، شما اخیرا نامه ای منتشر کرده و در آن ازاتفاقاتی گفته اید که در این مدت بر شما رفته است. با توجه به اینکه پیش از این نیزچند نامه با مضامین مشابه نوشته اید، سئوال این است که آیا تاکنون پاسخی هم گرفته اید؟
ابتداتوضیح بدهم که مطلبی که اخیرا منتشر کردم، نامه نبود. حتی مطلبی که در فروردین ماه سال 84 هم درباره برادرم منتشر کردم نامه نبود. آن ها یادداشت ها یا حرف های دل من بوده است. من یک بار در سال 84 نامه ای خطاب به آقای خامنه ای نوشتم. ولی این نوشته ها هیچ کدام نامه نبوده است. بیشتر باید آن ها را یادداشت یا حرف دل خواند.
خب، آیا تاکنون اثری هم داشته اند یا خیر؟
خیر. پیش از من هم خیلی ها به آقای خامنه ای نامه نوشتند. ایشان مایل نیست ترتیب اثری بدهد. حالا شاید این نامه ها از طریقی به ایشان برسد یا به ایشان بدهند، تا بخوانند، شاید هم نخوانند. به هر حال اثری نداشته است.
پس در واقع باعث حل مشکلاتی که در نامه به آن ها اشاره کرده اید نشده است.
واقعیت این است که من هم چنین امیدی نداشتم. فقط می خواستم حرف های دل خودم را گفته باشم.
شما توضیحاتی درباره چگونگی عدم دریافت پاسپورت داده و اشاره کرده اید که ضبط پاسپورت مربوط به بازداشت شما در سال 80 است. درباره علل بازداشتتان توضیح می دهید؟
در سال های 79 و 80 موجی راه افتاد که اقایان بسیاری از نیروهای ملی ـ مذهبی و نیروهای نزدیک به آیت الله منتظری را دستگیر کردند. طبیعتا بعد از این مسایل تصور کردند من هم آخرین فرد حلقه یاران آقای منتظری هستم. به همین دلیل به دستگیری من اقدام کردند. اماخب همان جا هم مشخص شد که بنده هیچ گونه رابطه تشکیلاتی با استادم جناب آیت الله منتظری ندارم. گرچه علاقه خاصی به ایشان دارم، اما تنها و برای خودم کار می کنم.
یعنی بازجویی های شما درارتباط با آیت الله منتظری بود؟
نه. همان طور که می دانید وقتی افراد بازداشت می شوند، علاوه بر سوالات مکتوب که به درد قاضی شرع برای پرونده سازی و صدور حکم می خورد، درصد زیادی از صحبت ها به صورت شفاهی است؛ در صحبت های شفاهی بسیار درباره آقای منتظری صحبت شد. مثلا می پرسیدند تحلیل شما از عزل آقای منتظری و عمل آیت الله خمینی، برخلاف ماست. دلایل شما چیست و بحث های این چنینی. ولی در بازجویی های مکتوب خیر.
پس بازجویی های شما حول محورهای دیگری هم چون توهین به مقامات بود؟
البته این مساله را در نظر بگیرید که آقایان مایل اند برای همه فعالان سیاسی پرونده ای درست کنند. به این ترتیب همه این افراد متهم خواهند بود. یعنی ما الان تعداد بسیار زیادی از سیاسیون را داریم که بازداشت شده اند، پرونده ای برایشان گشوده و بعد با قرار از زندان ازاد شده اند، اما هرگز هیچ حکمی برایشان صادر نشده است.
یعنی همان اتفاقی که برای شما هم افتاده و هنوز سند منزل تان در گرو دادگاه است.
بله. چون این افراد می دانند که اگر حکم صادر شود، به هر حال دوران محکومیت تمام می شود و بعد از آن فرد باید دارای تمامی حقوق خویش باشد. ولی با وضیعت فعلی بهانه می آورند که متهم هستی و از دادن پاسپورت به فرد خودداری می کنند. نکته جالب آنکه من چون خودم را گناهکار نمی دانستم و معتقد بودم جرمی مرتکب نشده ام، درخواست آزادی هم نکردم، بلکه خود آقایان قرار بازداشت مرا به وثیقه تبدیل کردند که هنوز هم ادامه دارد.
چه اتفاقی باعث شد که دست به انتشار چنین متنی بزنید؟
من یک بار در 25 شهریور سال 85 قصد خروج از کشور را داشتم که پاسپورت من ضبط شد. بعد از آن مثل همه مردم و مانند یک فردعادی، درخواست پاسپورت کردم که خبری از آن نشد. پیش خودم فکر کردم شاید به این دلیل است که پاسپورت قبلی من تا دی ماه سال 87 اعتبار دارد. به همین دلیل منتظر ماندم تا دی ماه امسال که اعتبار پاسپورتم تمام شده بود و مجددا درخواست پاسپورت کردم. اما این بار هم خبری نشد. بعد از چند بار پیگیری به من گفتند که پاسپورت شما مشکل دارد و باید به نهاد ریاست جمهوری در مشهد مراجعه کنید.
یعنی همان اداره که در مطلب تان اشاره کرده اید؟
بله. اما قبل از اینکه به اداره اطلاعات بروم، به یکی از آشنایان که در کلاس های آقای خامنه ای شرکت می کند زنگ زدم. گویا این کلاس ها در نزدیکی جایی است که آقای محسنی اژه ای هم هستند. از ایشان خواستم که به آقای اژه ای پیغام بدهند که بنده تا چند روز آینده به اداره شما خواهم آمد. چون آقای اژه ای در جایی گفته بودند که قابل آدم متکبری است و منتظراست ما پاسپورت را به در خانه اش ببریم و تقدیمش کنیم. به این دوست خودم گفتم که به آقای اژه ای بگوید که به اداره شما مراجعه می کنم، ولی اگر پاسپورت مرا ندادند، بهتر است که مرا دستگیر کنند؛ در غیر این صورت دست به انتشار این نامه می زنم.
آشنای شما با آقای اژه ای صحبت کرد؟
بله، ولی بعد از یک هفته و زمانی که نامه منتشر شده بود من این مساله را فهمیدم. در اداره اطلاعات هم گفتم که یا مرا دستگیر کنید یا پاسپورت مرا بدهید تا از کشور خارج شوم. مرزهای کشور آن قدر راه فرار دارد که بتوان به راحتی از آن خارج شد. در غیر این صورت نامه ای هم منتشر خواهم کرد.
جواب آن ها چه بود؟
آن ها حرف خاصی نزدند و گفتند که پاسپورت نمی دهند و این کارها به نفع من نیست.
کمی عجیب نیست که باوجود همه این بحث ها و مسایل اتفاقی نیفتاده است؟
بله. من خودم به آقایان گفتم که حضور من در کشور به نفع شما نیست،ولی حس می کنم این ها نمی خواهند به اصطلاح در مقابل من کم بیاورند. چون من گفتم یا پاسپورت بدهید یا دستگیرم کنید، شاید تصورشان این است که هر کدام از این دو کار را انجام بدهند، حرف من عملی شده و آن ها منفعل خواهند بود. شاید هم آزادی احمد قابل برای آن ها، یک نوع پز آزادی است. شاید پیش خودشان فکر می کنند حرف ما به گوش کسی نمی رسد. چون می بینید که نه روزنامه ها و نه سایت های داخلی هیچ اشاره ای به مطلب من نکردند. به هر حال این ها افرادی نیستند که کسی به آقای بزرگ آن ها حمله کند و کاری نکنند. ولی این آزادی برای من کشنده است؛ لااقل اگر در سلول انفرادی باشم می دانم که کار خودم را خوب انجام داده ام.
حالا شما چرا این همه اصرار به خروج از کشور دارید؟ برای تحصیل یا تدریس است یا به دلیل وضعیت حاکمیت؟
نه. خواهش می کنم حتما به این مطلب اشاره کنید. ظلم حاکمیت اگر ده ها برابر هم شود می توانم تحمل کنم، اما مشکل من با فرهنگ منحطی است که به نام دین بر مملکت حاکم شده است. مثلا الان دو ماه است همه کشور را سیاه و مردم را از شادی ها و مواهب زندگی محروم کرده اند. ما کچا چنین چیزی در دین داریم؟ حضرت امیر ـ که ما خود را شیعه ایشان می دانیم ـ حتی زمانی که در قدرت بودند هرگز برای پیغمبر اسلام مراسم سالگرد نگرفتند. این ها خرافه هایی است که بعدها وارد دین شده است. یا مثلا بحث قمه زنی. خیلی ها تنها به دلیل مخالفت با حرف آقای خامنه ای قمه می زنند، ولی مگر همه حرف های ایشان غلط است؟به هر حال باید به حرف های درست عمل کرد.مشکل ما با شخص ایشان نیست با سیاست های غلط حاکم است. یا مثلا من وقتی نامه خانواده مرحوم زهرا بنی یعقوب را می خوانم، باور کنید به اندازه سه روضه حضرت زهرا گریه می کنم. من خودم آخوند هستم گرچه لباس روحانیت نمی پوشم، باور کنید زجر می کشم از ظلمی که به نام حضرت زهرا بر این مملکت وارد می شود. به تاجیکستان هم که می خواهم بروم به این دلیل است که قیمت ها درآن جا ارزان است و می توانم با درآمد کرایه منزل ام، در آن جا خانه ای اجاره کنم. ضمن اینکه نه همسرم و نه فرزندانم دچار استرس نخواهند بود. من هم به کارهای تحقیقاتی و پژوهشی خودم مشغول خواهم بود.
کمی درباره برادرتان آقای هادی قابل صحبت کنیم. شما اشاره کردید که عده ای از دوستان درباره ایشان با آقای خامنه ای صحبت داشتند. در این مورد و پاسخ آقای خامنه ای توضیحی می دهید؟
گویا وقتی آقای ناطق نوری از سفری به مصر بازگشته بودند، آقای سیدحسن خمینی با ایشان صحبت می کند و می گوید شما که برای گزارش نزد مقام رهبری می روید، به ایشان بگویید با توجه به سوابق آقای قابل و خانواده شان، صدور و اجرای چنین حکمی نه به مصلحت نظام است نه خانواده ایشان. ایشان اصلا آدم تندی نیست و بسیار معتدل است. آقای ناطق می گویند که چرا خودتان شخصا این مسایل را نمی گویید،آقاسید حسن خمینی می گویند که من تا بروم وقت گرفته می شود.چون شما باید فردا برای گزارش نزد ایشان بروید، این هارا منتقل کنید. آقای کروبی هم در دیدار دو نفره ای که با ایشان داشته اند به همین مسایل اشاره کردند. اما آقای خامنه ای سکوت کردند.
یعنی هیچ پاسخی ندادند؟
خیر. جالب است که در دیدار با آقای کروبی فقط این دو نفر در اتاق بودند و هیچ صحبتی نکردند و تنها سکوت کردند. حتی با واسطه ای شنیدم که آقای هاشمی هم دراین باره با آقای خامنه ای صحبت کردند. ولی به هر حال سکوت ایشان نشان دهنده نظرشان است. مثلا دادگاه ویژه روحانیت دو بار در سال لیستی را برای عفو نزد آقای خامنه ای می برد. ایشان می دانستند هادی قابل هم در زندان است و اسمش هم در لیست نیست ولی کاری نکردند. این نوع رفتارها نشان دهنده نظر و موضع ایشان است.
الان وضعیت آقای قابل چگونه است؟
از روز عید غدیر تاکنون به ایشان مرخصی ماهیانه داده نشده است. ایشان پیش از این یک حبس یک ساله داشتند که ده ماه از آن را گذراندند و بعد عفو شدند. در حالی که بر طبق قانون باید بعد از گذشت یک سوم از مدت زمان حبس آزاد می شدند. نکته جالب آنکه یک بار به ایشان 25 روز مرخصی دادند. مادر ما هنوز نمی داند که برای برادرم چنین حکمی صادر شده است. آقا هادی نزد والده رفت و برای 15 روز به حج عمره رفتند. جالب است ایشان که زندانی هستند و حکم دارند می توانند از کشور خارج شوند و من نه.
آقای قابل بحث داغ این روزها، بحث انتخابات است. با توجه به مسایلی که برشمردید و وضعیت کشور که به آن در یادداشت خود اشاره داشتید درباره انتخابات چه نظری دارید؟
اگر بر فرض مثال فردا روز انتخابات باشد و موضع گیری حاکمیت و اصلاح طلبان همین گونه باشد که الان هست، بنده به هیچ وجه پای صندوق رای نخواهم رفت. من و شما در سوییس و آمریکا و انگلیس که زندگی نمی کنیم. در مملکت هیچ چیزی مشخص نیست و تصمیم ها هم عقلانی و منطقی نیست و بر روی احساس و هیجانات است. اگر فردی پیدا شد که در راه استیفای حقوق ملت و حق حاکمیت ملت گام بردارد و و نه آنطور که بعضی از دوستان می گویند حتی یک درصد، بلکه حداقل 20 تا 30 درصد حقوق ملت را استیفا کند و قادر باشد در عرصه بین الملل به جای ذلت، عزت بیاورد رای خواهم داد. ولی در شرایط فعلی به هیچ وجه پای صندوق رای نخواهم رفت. بنده در منزل خویش حق حاکمیت دارم و آنرا هم اعمال می کنم!