می گویند هنگامی که شمشیر را زیر گلو می گذارند، تا زمانی که بگویی “نه” و سر، بالا نگاه داری، تیزی شمشیر بر گلو نمی نشیند؛ غیر از این اگر باشد، هر بار که بگویی “بله” و سر فرود آوری، شمشیر بیشتر در گلو فرو می رود و لحظه مرگ را تسریع می کند. همان حکایت شیخ مهدی کروبی که هر روز بیش از روز قبل، سر فرو می آورد ـ به کدام امید؟ ـ وتیزی شمشیر بیشتر برگلویش می نشیند؛ تا آن روز که از وی حتی به “شیخ” نیز نام نبرند چه رسد به ”شیخ اصلاحات”.
مدت هاست که سخنان شیخ مهدی کروبی ـ که خود بر خود نام “شیخ” و “سرو” اصلاحات نهاده ـ خواندنی شده است؛سخنانی که حاصلش، به جبر واقعیت، جدا شدن سره است از ناسره.
اول بگویم اسفا که به مدد طنز تاریخ، آدمیانی با هر قد و قامت، از دیوار کوتاه ملتی، سر بالا می کشند و می شوند ”سرو” و “معجزه هزاره سوم”. و گرنه آدم باید نابینا باشد و فراموشکار، که به خاطر نیاورد کسانی از این دست در فراز و نشیب این سه دهه، در برابر موج ها، چه ها که نکرده و از لحظه ها، چه سود ها که نبرده اند یک به یک.
اما از اینکه بگذریم، باید خطاب به شیخ کروبی گفت:حاج آقا! باورتان شده است ها!چگونه می توان هر لحظه بر تن بی جان اصلاحات، ضربتی زد و باز از “سرو” اصلاحات بودن سخن گفت؟ چطور شورای نگهبان “ تعداد زیادی از افراد شایسته را که میتوانستند نامزد مجلس باشند” رد صلاحیت کرده، اما “شرایط انتخابات بهبود یافته”؟
چگونه است که شما “از ارایه نظر درباره دولت احمدینژاد خودداری” می کنید[نیوزویک] ـ آن هم در حالیکه خود را”ال گور” ایران می دانید ـ اما از هیچ فرصتی برای کوبیدن محمد خاتمی نمی گذرید؟
چرا وقت سخن گفتن از مرتجعین، ضبط را خاموش می کنید، اما گاه تازیانه زدن بر مخالفان مرتجعین و “جنبش اصلاحطلبی در دوره آقای خاتمی” و درست همان هنگام که “مرتجعین”، شب و روز از کوبیدن باقیمانده مواضع آنان نیز غافل نمی مانند، صدایتان این اندازه بلندی می گیرد که: “مهمتر از همه شیوه تخریبی آنها بود. آنها بخشاسلامی جمهوری اسلامی را زیر سوال میبردند.“حواس تان نیست یا در کوچه “علی” چپ، نواختن بهنگام را آموزش دیده اید؟
از کی و کجا، و بر اساس کدام کارنامه، شما “کسانی” شدید که “میدانند کجا زندگی میکنند و چگونه باید دموکراسی را در کشورشان تدوین کنند”؟ نکند راه اندازی یک حزب، که قرار نیست کسی بداند هزینه های آن از کجا تامین می شود ـ آن گونه که در مصاحبه با رسانه های راست گفته اید ـ این توهم را در شما دامن زده است؟نکند به واقع بدین باور رسیده باشید که حزب یک شبه و “شه فرموده” شما، قرار است پرچمدار تدوین دموکراسی و سخنگوی آن در کشوری باشد که ”مرتجعین” قواعد بازی در زمین های آن را تعیین می کنند؟
درست می گویید: “دولت خاتمی به اندازه کافی برای حفاظت از آرای مردم قوی» نبود. شما قوی هستید؟ شما که آن پشتوانه میلیونی راندارید و دلتان هم خوش است که «آنها [اعضای شورای نگهبان] اینقدرها هم که می گویند کوته نظر نیستند”؟!
شما که “حکم حکومتی” به دل و جان خواندید تا دیگر کسی از “قانون مطبوعات” سخن نگوید، به کدام شاهد و مدرک، قوی خواهید بود؟شما که روزگاری، گاه باخت بازی به محمود احمدی نژاد، می گفتید: “وزیر کشور، وزیراطلاعات و گروه های سیاسی و دیگرانی که حرف داشتند، بیایند و حرفهایشان را مطرح کنند که در غیر این صورت دزد بازار می شود و همه می گویند« دزد را بگیرید» و خود دزد صدایش از همه بلندتر است و یک عده بی جهت در این میان تنها میدوند ” امروز تنها رفتن از چه برگزیده اید؟ با کدام وعده؟
چرا نوبت به دیگران که رسیده، در آنها “مشکلاتی” دیده اید که “قابل دفاع نیستند.” تمام نمایندگان مجلس ششم، وزیران و مقامات جمهوری اسلامی در سی ساله گذشته، نوه بنیانگذار حکومتی که شما نگران بخش اسلامی آن هستید، تنها به دلیل داشتن برخی “مشکلات” از گردونه رقابت حذف شده اند؟
شما که می اندیشید “قانون اساسی تفسیر قانون را بر عهده شورای نگهبان گذاشته است و اختلاف بین حقوقدانان این نکته است که حد نظارت تا کجاست؟ اما باید در مجلس قانونی تصویب شود که نه سیخ بسوزد و نه کباب” چرا به جای سیخ، کباب را چسبیده اید سفت و سخت؟
…..
سئوال ها از این دست فراوان است، پاسخ هاست که جای افراد را تعیین می کند. جایی که نه با حمله به اصلاح طلبان مغضوب به دست می آید و نه با بخشش های 50 هزارتومانی.
و نکته آخر: ما مردم ایران پیچیده تر از این حرف ها هستیم. بعضی رای ها را به حساب خود نگذارید و «بله» گفتن ها را خاتمه بخشید که آن را عاقبتی نیست.