دولت نهم، آخ، قلبم!

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg


آقا، من از بیمارستان برگشتم و فعلا قرار است روزانه حداکثر یک ساعت پای اینترنت باشم. ‏فعلا عمل ام را کردم و قلبم هم در حال تاپ تاپ زدن است و امیدوارم همه چیز رو به راه ‏بشود. البته احتمالا در یکی دو ماه آینده کمی کمتر کار می کنم، چون تا 15 روز بعد مثلا ‏استراحت مطلقه باید بکنم، بعدش هم یک عمل دیگر دارم که احتمالا همه چیز رو به راه می ‏شود. کلی از دوستان و رفقا و بچه های باحال زندگانی و محل و همکاران و غیره در این مدت ‏نگران بودند و از این حرف ها که هزار و دویست تا ممنون همه آنها هستیم. ولی خودتان ‏بگوئید یعنی چی که ما هنوز دو روز از سکته خفیف و ناقص مان نگذشته و هنوز بالن در دل ‏مان ننشسته، این چه حرف هایی است که این برادران عزیز خط کربلا- نیویورک پرتاب می ‏کنند؟ یعنی مثلا بنده طنزنویس نباید دو ماه استراحت داشته باشم و نباید بتوانم با خیال راحت ‏یک سکته ای، آنفارکتوسی، گرفتگی قلبی چیزی پیدا کنم؟ یکهو عمل جراحی دکتر بلژیکی ‏خوش تیپ که می داند من مثلا نویسنده و روزنامه نگار هستم، می پرسد، دکتر کردان در ‏دولت احمدی نژاد وزیر چیست و آیا قضیه دکترای تقلبی آکسفوردش درست است یا نه؟ ‏

یا مثلا آقای دکتر نجیب زاده که یکی از مهم ترین پزشکان ایرانی مقیم بروکسل است، بعد از ‏عمل آمده بالای سر من و سفت و سخت می گوید: بهترین درمان برای تو این است که حداقل ‏یکی دو ماه مطلقا نباید سراغ اخبار بروی. نرو عزیز من، نکن. خبر نخوان، اصلا هیچ لازم ‏نیست که بدانی که امام جمعه مشهد گفته است که ما هم در مورد حجاب مثل رضاخان می ‏توانیم…. می پرسم: جدا، دکتر! امام جمعه مشهد چنین چیزی گفته است؟ می گوید: بله، البته به ‏شما ربطی ندارد، شما اصلا دنبال این خبرها نروید. به شما چه ربطی دارد که مثلا علی ‏لاریجانی رفته به سفر استانی و احتمال حضورش در انتخابات را تکذیب کرده و یک انتقاد ‏لایتی به احمدی نژاد( آخ! قلبم!) کرده است. اصلا به شما چه ربطی دارد که گلشیفته فراهانی ‏رفته روی فرش قرمز و چهار تا عکس بدون حجاب و با قیافه ترو و تمیز و شیک در آمریکا ‏گرفته و فعلا تا دو سه ماه چون سرش درد می کند، قصد بازگشت به وطن ندارد…. می گویم: ‏دکتر! جدا گلشیفته فراهانی چنین کاری کرده؟ می گوید: بله، ولی به شما ربطی ندارد، شما تا ‏یک ماه دیگر اصلا سراغ خبر نروید و اگر کسی به شما گفت که براساس اعلام صندوق بین ‏المللی پول ایران بیشترین تورم را در خاورمیانه داشته است، گوش نکنید دوست من. این خبر ‏به شما ربطی ندارد، اصلا به شما مربوط نیست که اردشیر محصص درگذشت… این خبر مال ‏کسی است که همه رگ های قلبش سالم است و فشارخونش یازده روی هفت است و همه ‏چیزش سرجایش است… ‏

حالا دکتر را ول کنید! مشکل من با مسوولان محترم و محترمه مملکتی است. می خواهم ‏سووال کنم، محض رضای خدا، اگر ما قصد داشته باشیم مثلا یک هفته سکته کنیم یا مجبور ‏باشیم دو هفته برویم آی سی یو یا دکتر بگوید باید استراحت مطلق بکنید، ما به این دولت نهم ‏چطوری باید بگوئیم دوهفته گاف ندهد؟ واقعا بعد از این همه خدمات شایان ذکر به دولت نهم و ‏اعوان و انصارش، اینقدر حق به گردن سیاست کشور نداریم که فقط پانزده روز ناقابل ‏استراحت کنیم؟ بابا! دو روز جلوی خودتان را بگیرید. ‏

این دولت نهم هم به لحاظ اداری تکرر اردرار دارد، هم از نظر رفتار و روش دچار شکم ‏روش است، لامصب ها دو روز هم نمی توانند جلوی خودشان را بگیرند. بگذارید ما هم دو ‏روز استراحت کنیم. محض رضای خدا، یک کمی به این معده تان تبدیل به مرکز اصلی ترین ‏تصمیمات کشور شده استراحت بدهید، تا ما هم بتوانیم دو روز استراحت کنیم و وسط خواب ‏یک دفعه آلودگی صوتی و تصویری و غیره به سرمان نیاید. ‏

البته حرف من به جای خودش است. من واقعا از جانب خودم و پزشک معالج و خانواده از ‏مسوولان کشور درخواست عاجزانه می کنم به این حقیر فقیر طنزنویس فقط دو هفته استراحت ‏بدهید، بگذارید من هم دو هفته مجبور نباشم پای اینترنت بیایم. باور کنید امروز هنوز بیست ‏ثانیه از ورودم به اینترنت نگذشته بود که خواندم که سردار کوثری در کمال صحت و سلامت، ‏اعلام کرده است که “ شب های نیویورک مانند شب های عملیات بود.” حالا اگر سردار گفته ‏بود شب های نیویورک شب های عملیات بود، خیلی راحت تر منظورش را می فهمیدیم. مثل ‏این می ماند که بگوید شب های سانفرانسیسکو شب های عملیات بود. خب! حالا بود؟ به ما ‏چه؟ کوفت تان بشود. حالا هر غلطی کردید باید فورا قضیه را بگذارید جلوی چشم مردم که ما ‏رفتیم خارج و این جوری شد؟ یا فرض کنید جمله سردار کوثری که گفته است “ شب های ‏نیویورک مانند شب های عملیات بود” ترجمه شود و آن را یک نفر از مقامات آمریکایی که ‏احتمالا گزارش شب های نیویورک را هم دارد، بخواند. طرف اولین فکری که می کند این ‏است که: “ پس به همین خاطر بود اکثر عملیات به نتیجه نمی رسید؟” ‏

در هر حال سردار اسماعیل کوثری، صبح روز جمعه در آغاز مرحله‌ پایانی رزمایش ‏‏«عاشقان شهادت» ناحیه‌ بسیج شهید بهشتی، به سفر اخیر محمود احمدی‌نژاد به نیویورک ‏اشاره کرد و گفت: «در سفر اخیر به سازمان ملل که در خدمت آقای احمدی‌نژاد بودیم من ‏احساس کردم آن‌جا جبهه دیگری به تمام معنا بود.» با توجه به همین اظهارات گهربار به نظر ‏می رسد ارتباطات زیر را بتوان میان شب های نیویورک و شب های عملیات کشف کرد:‏

‏1) شب های نیویورک شبیه شب های عملیات بود، یعنی شب عده ای آدم جمع می شدند و ‏گریه می کردند و فردا صبح رادیو کلی خبر تاسف بار اعلام می کرد.‏

‏2) شب های نیویورک شبیه شب های عملیات بود، در هر دو حالت عملیات به نتیجه نمی ‏رسید.‏

‏3) شب های نیویورک شبیه شب های عملیات بود، اولین کسی که از تصمیم گیری ها خبردار ‏می شود عوامل دشمن بودند. ‏

البته منظورمان این نیست که خدای ناکرده در شب های عملیات همیشه عملیات لو می رفت، یا ‏همیشه عملیات منجر به شکست می شد، اصلا چنین منظوری نداریم. چون معلوم است که در ‏جریان جنگ چه اتفاقاتی افتاد و چه نتایجی به دست آمد. یک وقت می دیدی چهل سال گذشته و ‏مردم همه چیز یادشان رفته و آدم می تواند با خیال راحت دروغ چاپ کند و مثل اسکناس بدون ‏پشتوانه پخش کند توی شهر، ولی هنوز بیست سال هم از پایان جنگ نگذشته است و بسیاری ‏از برادران رزمنده ما هنوز می توانند گزارش کنند که چه اتفاقاتی در آن سالها و آن شب ها ‏می افتاد. در همین دولت کلی رزمندگان جنگ تحمیلی هستند که حالا سی سالشان است و در ‏آخرین سالهای جنگ هشت سال شان بود و اصولا سن هشت سالگی یکی از سنینی است که ‏خاطره آدم باقی می ماند. در این موارد که دیگر آدم نمی تواند دروغ بگوید، می تواند؟ ‏