هشدار دادن به جامعه جهانی که با ایران کنار نیایید و تهران اندیشه های امپریالیستی و کشورگشایی دارد نه با مناسبات داخلی ایران همخوانی دارد و نه با واقعیات تاریخی جاری منطقه در سه دهه گذشته. ضدیت این نگاه با مناسبات داخلی به این دلیل است که در حال حاضر هیچ اولویتی برای مردم ایران قابل مقایسه با اولویت برداشته شدن بحران خانمان سوز تحریم های بین المللی نیست. تا حدی که هر نگاه داخلی یا خارجی به هر دلیل بر سر راه برداشته شدن تحریم ها ابهام ایجاد کند نگاهی ذاتا غیر ایرانی و طرفدار اسراییل به حساب می آید که از قضا روزنامه کیهان نیز به آن متصف شده است.
واقعیات منظقه ای نیز حاکی از این است که تا حدود زیادی ( نه مطلقا ) همین جمهوری اسلامی ناهمگون برای حفظ تمامیت ارضی و امنیت ملی درگیر بحران هایی در منطقه بوده است که همانند افغانستان عراق لبنان و سوریه، هیچگاه شروع کننده آن نبوده اما هزینه های کلانی را برای بدتر نشدن اوضاع و کمانه نکردن درگیری ها به مرزهای ایران متحمل شده است. البته از قبل آن درگیری ها، باندهای داخلی نیزبرای حفظ منافع خود بعضا بحران سواری کرده و سود برده اند.
جالب است که کسی مانند خانم وندی شرمن معاون وزیر خارجه آمریکا در جمع یهودی ها ار توافق با ایران دفاع می کند و آن را به نفع منطقه و آمریکا می داند. چند سال پیش مجمعی از دستگاههای اطلاعاتی آمریکا اعلام کردند که خطر ایران تبلیغات بی اساس است و پروژه بمب اتمی در ایران پیگیری نمی شود، حتی برخی از اساتید و کارشناسان در آمریکا معتقدند حتی اگر ایران به بمب اتمی هم دست بیابد بر اساس تحلیل و تجربه تاریخی که از ایران داریم این تهدیدی برای کسی نیست، با این حال، در چنین شرایط دشواری مطرح می شود که ایران خطرناک است و آمریکایی ها را فریب داده است و همین فردای نهایی شدن توافق، اشاهد لشگر کشی ایران به منطقه خواهیم بود.
هر چند سیاست های داخلی جمهوری اسلامی ایران به لحاظ سرکوب انواع آزادی های فردی و اجتماعی به غایت زشت وغیر قابل دفاع است و بشدت در بی حیثیت کردن نام ایرانیان و ایران در عرصه جهانی نقش داشته است، با این احوال، قضاوت پیرامون جزییات بازی منطقه ای ایران چنان دشوار است که شاید لازم باشد در مورد برخی از مقاطع فقط تاریخ در مورد آن قضاوت کند.
برای فهم اینکه واقعا کدام کشور در منطقه خاورمیانه از متحجرترین اقشار سیاسی و مذهبی حمایت و جریان سازی کرده است توجه به تاریخچه سیاست های عربستان سعودی در منطقه مطلقا لازم است. درست است که طی ۳۵ سال گذشته از افغانستان، لبنان، عراق، سوریه، بحرین، و امروز یمن هرجا که عربستان سعودی حضور داشته وزارت اطلاعات ایران یا سپاه قدس ایران هم حضور داشته است. اما این امنیتی های عربستان سعودی یا جریان های داخلی و غیر دولتی عربستان سعودی بودند که قربه الی الله از القاعده و طالبان و داعش حمایت کردند و شمال پاکستان و جنوب افغانستان را برای مدت چهل سال به خاک و خون کشیدند. سعودی ها با حمایت مالی و لجیستیکی از تشکیلاتی که بریگادهای حملات انتحاری تربیت می کردند و کامیون های پر از مواد منفجره را در پایتخت های منطقه منفجر می کردند عملا مسیول کشته و تکه پاره شدن صدها هزار شهروند عراقی سوری افغانی پاکستانی بوده و هستند. در حالیکه هیچگاه سندی در جایی منتشر نشد که ایران در این اغتشاش های هولناک منطقه ای نفت بر روی آتش ریخته باشد.
آنچه که در طرح موضوع تهدید موهوم ایران به آن اشاره نمی شود این است که امنیتی های ایران با مفاتیح الجنان و دعای کمیل و نماز جماعت و روضه خوانی و رساله احکام و اصول کافی کار نفوذ در کشورهای هدف را آغاز می کردند و اقدام های امپریالیستی انجام می دادند. اما سعودی ها به عنوان رهبر جهان عرب و خادمین حرمین شریفین همواره با حمایت از افراطی ترین جریان های قبایلی یا مذهبی و خون ریزی های هولناک خود را در منطقه درگیر می کردند.
پیچیدگی های ترکیب رفتار امنیتی ها و سپاه نیز در منطقه بسیار دشوار است، تا حدی که قضاوت پیرامون برآیند این رفتار فقط در یک ظرف زمانی طولانی مدت امکان پذیر است. برای مثال، همان برادران سپاهی که با باتون و میلگرد از تظاهرات مردمی در خیابان های تهران استقبال می کردند در افغانستان از نفوذ طالبان به نزدیکی های مرز ایران جلوگیری کردند و درعراق جلو نفوذ داعش به سوی مرزهای ایران را گرفتند. قضاوت پیرامون درست یا غلط بودن استراتژی همین امنیتی ها در سوریه حتی دشوارتر است، اما این قدر بدیهی هست که بفهمیم اگر بشار اسد به عنوان عروسک خیمه شب بازی ایران سقوط کرده بود، هر دو عراق و سوریه با هم تبدیل به منطقه ای مطلقا غیر قابل کنترل می شدند که تاثیر بحران آن بر غرب کشور ایران یا حتی خوزستان غیر قابل انکار است.
کسانی که ایران را تهدید منطقه ای می شمرند کاش اخبار روزانه شش ماه گذشته را مرور می کردند. آنگاه از میان اخبار بسادگی به این واقعیت می رسیدند که این بازی پیچیده و هولناک عربستان سعودی بود که دقیقا در همان روزهایی که قیمت نفت با برنامه ریزی سعودی ها به چهل دلار رسید و اقتصاد ایران و روسیه در شرایط سقوط آزاد قرار گرفت سیلاب داعش به راه افتاد و می رفت که مانند طالبان بیست سال پیش منطقه را با خود جاروب کند. فقط حساب بانکی سعودی ها، وهابی های میلیاردر ونیز موسسات مالی قطری هاست که توانانایی مالی تجهیز نطامی داعش را داراست. حال چگونه است که در چنین شرایطی ایران متهم به کشورگشایی و نیات امپریالیستی می شود اما اشاره ای به حمایت های سعودی ها از القاعده و داعش و سنی های افراطی نمی شود.
سعودی ها برای زمین زدن رقیب ایرانی خود فقط هزینه جلیقه های انفجاری و تجهیز داعش را در عراق و سوریه و افغانستان نمی پردازند. آنها کمک های صدها میلیونی هم به موسسات تحقیقاتی مانند مرکز مطالعات خاورمیانه می کنند که احتمالا در تحلیل های آکادمیک خود همان کاری را بکنند که داعش نتوانست، یعنی بزرگ کردن تهدید ایران. بخشی از این سرمایه گذاری ها در موسسات آکادمیک برای ایجاد مشکل درمسیر تنش زدایی در روابط ایران و آمریکاست. و در نهایت، سعودی ها برای سرنگرفتن توافق هسته ای ایران پول خرج می کنند. یعنی توافقی که پس از چند سال، عربستان سعودی را از سطح عربستان به سطح امیر نشین کویت تنزل می دهد که بدون هیچ امتیاز منطقه ای خاصی، تنها ویژگی اش این است که اینقدر پول دارد که نمی داند با آن چه کند.