نگاه ♦ کتاب

نویسنده
الاهه بقراط

elaheboghrat.jpg

هنگامی که دستگیری‌ﮬای پس از انقلاب اسلامی آغاز شد، فرخ‌رو پارسای در لندن بود. محمدجواد باهنر، محمد بهشتی ‏و شیخ محمد مفتح که از مشاوران “خانم وزیر” بودند، اینک در شمار دست درکاران رژیم جدید قرار داشتند. این نه ‏بختی برای فرخ‌رو پارسای که چه بسا بدشانسی وی بود. به نوشته منصوره پیرنیا “این سه تن هر کدام نقاط ضعف و ‏پرونده جیره‌خواری‌شان در نزد خانم پارسای موجود بود و باید به هر شکل که ممکن بود او را از میان بر می‌داشتند… ‏در پرونده شیخ مفتح عکسی بود که او را در حال تعظیم تمام‌قد به دکتر پارسای نشان می‌داد.“‏

khanomvazir1.jpg

برگشتن روزگار سهل است

در باره کتاب خانم وزیر “خاطرات و دست‌نوشته‌های فرخ‌رو پارسای”، نوشته منصوره پیرنیا. انتشارات مهر ایران-‏آمریکا؛ پاییز ۱۳۸۶‏

این، شصتمین کتابگزاری است که می‌نویسم و از آنجاکه اصطلاح “کتابگزاری” اینک جا افتاده و بسیاری آن را به کار ‏می‌برند، بد نیست همین جا به چگونگی پیدایش آن در کیهان لندن اشاره‌ای شود.‏

به “کتابگزاری” نه در فرهنگ‌های معتبر مانند دهخدا و معین اشاره شده و نه تا جایی که جستجو کرده‌ام، پیش از این به ‏کار رفته است. آنچه نیز در اینترنت زیر عنوان “کتابگزاری” یافت می‌شود، همگی به پس از تاریخ انتشار آن در کیهان ‏لندن مربوط می‌شوند.‏

اوایل سال ۱۳۷۹ بود که هوشنگ وزیری، سردبیر وقت کیهان، در یک گفتگوی تلفنی موضوع یک ستون مستقل و ‏ثابت را در معرفی و نقد کتاب مطرح کرد و من از آنجا که شیره هر کتابی را می‌کشم، از آن استقبال کردم ولی گفتم ‏عنوان “معرفی” و یا “نقد” چندان رسا نیست. هوشنگ وزیری گفت مدتهاست برای چنین ستونی عنوان «کتابگزاری» ‏را در نظر دارد که به نظرش فراگیر است.‏

به این ترتیب، نخستین “کتابگزاری” درباره کتاب “خاطرات تاج‌السلطنه” که پیش از این در سال‌های ۶۱ و ۷۱ توسط ‏منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان و بعدها به کوشش مسعود عرفانیان در سال ۱۳۷۸ منتشر شده بود، با این ‏یادداشت کوتاه در ۱۴ مهر ۱۳۷۹ در کیهان شماره ۸۲۷ منتشر شد:‏

‏”ناشر می‌خواهد کتابش را بخرند، نویسنده می‌خواهد کتابش را بخوانند. کتابگزار می‌خواهد گزارشی از مضمون کتاب ‏به خریداران و خوانندگان احتمالی ارائه نماید، بدون آنکه همچون خوابگزار به تعبیر آن بپردازد. انتخاب نخستین کتاب ‏برای ستون کتابگزاری کمی با وسواس همراه بود. سرانجام خاطرات زنی برگزیده شد که در شرایطی که اکثریت زنان ‏ایران اعم از عوام و اشراف از نعمت سواد و امکان فعالیت در امور فرهنگی و اجتماعی محروم بودند، زندگی خویش ‏را بی‌پروا به نگارش در آورد”.‏

اینک شصتمین کتابگزاری نیز به زندگی، خاطرات و همچنین دفاعیه یک زن اختصاص دارد. نخستین زنی که در ایران ‏به وزارت رسید.‏

♦ خبر کوتاه

روز پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۹ روزنامه کیهان نوشت: “ساعت یک و نیم بامداد امروز فرخ‌رو پارسای تیرباران ‏شد”. مرده‌شوی‌ها از شستن جسد وی خودداری کردند زیرا وی به نام “مفسد فی‌الارض” اعدام شده بود. زنان خانواده ‏بودند که پیکر وی را شستند و دیدند که سه تیر به زیر سینه‌اش اصابت کرده و از پشت بدنش خارج شده است. این ‏سرنوشت زنی بود که در خانه مادری چون فخرآفاق پاراسی ناشر مجله “جهان زنان” و پدری چون فرخ‌دین پارسای از ‏روزنامه‌نگاران بنام زمانه خود پرورش یافته بود. پدر و مادری که تلخی توقیف و تبعید را در کشاکش تناقضات دورانی ‏که ایران راهی نوین را در پیش گرفته بود، چشیده بودند. مادر از پیشتازان مبارزه برای حقوق زنان و از یاران صدیقه ‏دولت‌آبادی بود و پدر در شمار کسانی که زبان خود را نگاه نمی‌توانستند داشت.‏

منصوره پیرنیا در کتاب “خانم وزیر” که با عکس‌های متعدد و دیدنی همراه است پس از شرحی مفصل از خانواده ‏فرهیخته فرخ‌رو پارسای بر اساس خاطرات، دست نوشتهﮬا، مصاحبه ها و یادماندهﮬای دیگران به آنچه بر سر وی در ‏جمهوری اسلامی رفت، می‍ پردازد.‏

khanomvazir2.jpg


فرخ رو پارسای فرخ رو پارسای در میان شاگردانش

پیرنیا درباره یادداشتﮬای خانم وزیر می‌‍نویسد: وی «در تابستان ۱۳۵۷ دست به نگارش زندگی نامه خود می‌زند و به ‏نظر می‌رسد ترازنامه زندگی سیاسی پایان یافته‌ای را به روی کاغذ می‌آورد. زندگی نامه‌ای که در حقیقت اعترافات یک ‏بانوی اهل سیاست است. در این زندگی نامه و مخصوصا یادداشت‌ها، نویسنده دیدی انتقادی و پر از نیش و گاهی گزنده ‏دارد و زمانی به حد یک زن عاصی، ناراضی، خشمگین و تلخ می‌شود و به زمین و زمان ناسزا می‌گوید».‏

پیش از این اما فرخ‌رو پارسای یادداشت‌هایی را در سال ۱۳۵۵ و دو سال پس از برکناری از وزارت آغاز کرده بود که ‏هرگز به پایان نرساند. وی در آغاز این یادداشت‌ها از جمله می‌نویسد: «جوانان امروز در فاصله سنین ۲۰ تا ۵۰ ساله ‏ایرانی اکثرا مرا به خوبی می‌شناسند چرا که سال‌ها مربی و مدیر مدرسه و معاون وزارت آموزش و پرورش بودم. ‏اولین زنی بودم که به مجلس رفتم و اولین زنی بودم که معاون و سپس وزیر شدم و تا کنون نیز تنها زنی هستم که در ‏صف وزیران سابق می‌ایستم اما همه این‌ها ظاهر است و باطن زندگی زن ایرانی چیز دیگری است». و حقیقتا فرخ‌رو ‏پارسای در این قضاوت حق داشت چرا که تنها دو سال بعد زنانی که پوشیده در چادرهای سیاه به خیابان‌ها آمدند تا خود ‏را داوطلبانه تسلیم یک حکومت دینی کنند، نشان دادند آنچه به عنوان حقوق فردی و اجتماعی زنان در قانون تضمین ‏شده بود، تا چه اندازه با آنچه در ذهن جامعه و به ویژه خود زنان می‌گذشت، فاصله داشت.‏

khanomvazir3.jpg

در میان آموزگاران تهران

‏♦‏‎ ‎راه طولانی

فرخ‌رو پارسای در یادداشت‌های خود از زندگی خصوصی و اجتماعی و از وضعیت زنان ایران که حتی پاسبان نیز ‏حاضر نمی‌شد با یک «ضعیفه» حرف بزند، می‌نویسد. وی که تحصیلات پزشکی و تخصص بیماری‌های کودکان را با ‏همسر و فرزندان کوچک به پایان رسانده بود، ترجیح داد دبیر و مدیر دبیرستان بشود و به آموزش و پرورش بپردازد. ‏فرخ‌رو پارسای همزمان در فعالیت‌های جنبش زنان نیز حضور داشت و از اینکه استقلال این جنبش به دلیل دخالت‌های ‏بالا از جمله «والاحضرت اشرف» از میان می‌رود، به شدت متأسف بود.‏

در «خانم وزیر» جا به جا می‌توان فشار روحانیان را دید که به شدت با دستیابی زنان به مسئولیت‌های بالای دولتی ‏مخالفت می‌ورزیدند. در چنین شرایطی، فرخ‌رو پارسای همزمان با تهیه برنامه‌های رادیویی، «سازمان زنان کارگر» را ‏نیز سازماندهی کرد. وی پیش از آنکه به وزارت برسد، به عنوان نخستین زن به مقام معاونت پارلمانی وزارت آموزش ‏و پرورش رسید. او در این باره می‌نویسد: «در شغل جدید خود احساس مسؤلیت شدیدی می‌کردم زیرا که اگر من ‏می‌توانستم از عهده انجام کار و وظیفه‌ام به خوبی برآیم در آینده راه برای زنان بیشتری برای ورود به قوه مجریه باز ‏می‌شد و اگر موفق نمی‌شدم گناه بزرگی نسبت به زنان ایرانی مرتکب شده بودم».‏


khanomvazir4.jpg


همراه با فرهنگیان

در این میان اما ساواک نیز بیکار ننشست و گزارش می‌داد: «روحانیون از انتصاب خانم فرخ‌رو پارسای به معاونت ‏پارلمانی وزارت آموزش و پرورش ناراضی هستند و اظهار می‌دارند که این اقدام نوعی اهانت به مقام روحانیت است». ‏جالب اینجاست که «همان روزها ساواک پرونده‌ای به شماره ۶۴۱۲۴» به نام فرخ‌رو پارسای تشکیل داد. اسناد و ‏مدارک این پرونده بعدها مورد استناد دادگاه انقلاب اسلامی در محکومیت و صدور حکم اعدام برای نخستین وزیر زن ‏ایران قرار گرفت. ساواک حتی در گزارشی دکتر فرخ‌رو پارسای را به بهایی بودن «متهم» کرد و او را از فرقه ‏‏«ازلی» دانست.‏

لیکن با وجود مخالفت برخی روحانیان و گزارش‌های ساواک، فرخ‌رو پارسای به وزارت آموزش و پرورش رسید. ‏منصوره پیرنیا در این مورد می‌نویسد: «دولت هویدا آماده می‌شود که یک وزیر زن را در کابینه خود بپذیرد. ‏نخست‌وزیر با احتیاط پیش می‌رود و نظر تنی چند از علما را در این باره می‌پرسد و چند روز قبل از معرفی دکتر ‏پارسای در شرفیابی به حضور اعلیحضرت عرض می‌کند که می‌خواهم خانم فرخ‌رو پارسای را به عنوان وزیر آموزش ‏و پرورش معرفی کنم. نظر آخوندها را هم پرسیده‌ام، حرفی ندارند. شاه نگاهی از سر سرزنش به نخست‌وزیر می‌کند و ‏می‌گوید: حالا آخوندها هم آدم شدند!»‏

در تاریخ ششم شهریور ۱۳۴۷ نخستین زن در ایران به مقام وزارت می‌رسد.‏

مشکلات سنتی

‏«حجاب» و «چادر» و رابطه دختر و پسر در آن دوران نیز هنوز مشکل بسیاری از خانواده‌های ایرانی بود. فرخ‌رو ‏پارسای در مقام وزیر چنین می‌نویسد: «در شانزده نقطه دورافتاده کشور ما دبیرستان‌های مختلف دخترانه و پسرانه ‏داریم که دختر و پسر در کنار یکدیگر درس می‌خوانند و دخترها هم چادر بر سر نمی‌کنند. این نوع مدارس به اصرار ‏من هم به وجود نیامده یعنی مثلا مردم شهر نقده برای دخترانشان مدرسه می‌خواستند و برای ما امکان فرستادن دبیر به ‏آن منطقه نبود، گفتم: اگر دختران شما خواهان تحصیل در دبیرستان هستند با مسئولیت خود شما می‌توانند در ‏دبیرستان‌های پسرانه نامنویسی کنند. مردم هم راضی شدند و حالا دختر و پسر در یک شهرستان، آن هم در شهرستان ‏نقده، با هم در یک مدرسه مختلط درس می‌خوانند و هیچ اشکالی هم پیش نیامده است ولی در مورد همین دخترها من ‏مطمئن نیستم که وقتی از در مدرسه بیرون می‌آیند و به خانه خاله و عمه می‌روند، چادر به سر نکنند… چادر پوشیدن ‏یک نوع تنبلی است… با هر کدام از این دخترها صحبت می‌کنید، هیچ کدام مایل نیستند چادر به سر کنند ولی محیط ‏خانواده و کوچه و پس کوچه‌ها طوری است که آنها را وادار می‌کند که چادر بپوشند… باید دانست وضعی را که لباس ‏ساری برای زنان هندی دارد، چادر برای زنان ایرانی ندارد… برای تنبلی و بی نظمی و لاابالی‌گری برخی از زن‌ها ‏خیال می‌کنند که چادر همه عیب‌ها را می‌پوشاند و حال آنکه چادر عیب‌ها را از بین نمی‌برد بلکه فقط روی عیب را ‏می‌گیرد تا مردم آن را نبینند ولی عیب‌ها وجود دارد و روز به روز هم شدیدتر می‌شوند».‏

khanomvazir5.jpg


شاگردان مدرسه آمریکایی پیش از کشف حجاب

فرخ‌رو پارسای در مورد حجاب نظر روشنی داشت: «چادر یک مانع روحی و مانع پیشرفت زن ایرانی شده است و ‏حداکثر سوء تفاهم را در مورد معنی واقعی عفت و نجابت برای زن ایرانی به وجود آورده است و بیشتر مردها هستند ‏که مانع پیشرفت زن‌ها می‌شوند و برای چادر تبلیغ می‌کنند. اگر مسئله عفت و نجابت آنطور که عده‌ای فکر می‌کنند فقط ‏به چادر وابسته بود، در این صورت باید بگویم که همه مردم دنیا غیر از مثلا یک میلیون زن چادر بر سر، بی عفت و ‏نانجیب هستند. در حالی که بسیار می‌بینیم که چه فجایع و بی‌عفتی‌هایی زیر پوشش چادر اتفاق می‌افتد». گزارش ساواک ‏در مورد نظرات «خانم وزیر» درباره «چادر» نیز خوب به کار دادگاه انقلاب اسلامی آمد.‏

khanomvazir6.jpg


در میان فرهنگیان استان کردستان

khanomvazir7.jpg


در میان زنان دانشگاهی

‏♦ انقلاب شکوهمند

در شور و حال انقلاب اسلامی اما حتی «خانم وزیر» هم در یادداشت‌های خود در تابستان ۵۷ به این نتیجه می‌رسد که ‏‏«اسلامی که او بیان می‌کند به نظر من اسلام حقیقی است» و منظورش رهبر انقلاب اسلامی است. و می‌افزاید: «من ‏معتقدم که هیچ چیز جز مذهب اسلام نمی‌تواند ما را از گردابی که سیستم گذشته برای همه تهیه دیده بود و خود نیز در ‏آن غرق شد، نجات دهد». آیا وی پیشاپیش به دستگیری و محاکمه خود می‌اندیشید؟

هنگامی که دستگیری‌های پس از انقلاب اسلامی آغاز شد، فرخ‌رو پارسای در لندن بود. محمدجواد باهنر، محمد بهشتی ‏و شیخ محمد مفتح که از مشاوران «خانم وزیر» بودند، اینک در شمار دست درکاران رژیم جدید قرار داشتند. این نه ‏بختی برای فرخ‌رو پارسای که چه بسا بدشانسی وی بود. به نوشته منصوره پیرنیا «این سه تن هر کدام نقاط ضعف و ‏پرونده جیره‌خواری‌شان در نزد خانم پارسای موجود بود و باید به هر شکل که ممکن بود او را از میان بر می‌داشتند… ‏در پرونده شیخ مفتح عکسی بود که او را در حال تعظیم تمام‌قد به دکتر پارسای نشان می‌داد».‏

اواخر بهمن ۱۳۵۸ فرخ‌رو پارسای، که گفته می‌شود برادرزاده‌اش سعید پارسای محل اقامت او را لو داد، دستگیر شد. ‏در کتاب شرح مفصلی از دستگیری و محاکمه و دفاعیات «خانم وزیر» با استناد به گزارش‌های منتشر شده و هم چنین ‏گفتگو و سخنان افراد و شخصیت‌های مختلف داده می‌شود. خود فرخ‌رو پارسای همچنان سایه ساواک را حتی در دادگاه ‏انقلاب اسلامی نیز می‌دید و بر کاغذ یادداشت‌هایش که در کتاب کلیشه شده است نوشت: «این ساواک است که مرا ‏محاکمه می‌کند».‏

اعتراض کشورهای خارجی و سازمان‌های بین‌المللی برای جلوگیری از اعدام فرخ‌رو پارسای مؤثر نیفتاد. منصوره ‏پیرنیا آخرین دقایق فرخ‌رو پارسای را که حکومت وی را به خیال خود برای تحقیر همراه با یک روسپی معروف به ‏‏«پری بلنده» به اعدام سپرد، چنین تصویر می‌کند:‏

پری بلنده «اندامی کشیده و بلند و موزون داشت و یک سر و گردن از مأمورین اجرای اعدام و میرغضب‌های خود ‏بلندتر می‌نمود. پری چادرنمازی بر سر داشت… گونی کهنه‌ای را آوردند و بر سر و روی او انداختند. گونی کوتاه بود و ‏قسمتی از ساق و مچ پای موزون پری از زیر چادر و گونی بیرون افتاده بود. گونی دیگری را آوردند و به بلندای پاهای ‏او کشیدند و با طناب دور آن را بستند و به سرعت طناب پیچ‌اش کردند و طنابی بر گردن او انداختند و سر طناب را به ‏درخت بستند و چون گوسفندی که بر درخت آویزان می‌کنند تا آن را سلاخی و قربانی کنند، طناب دار را بالا کشیدند…‏

گونی کهنه و کثیف و چرک‌آلود دیگری را آوردند و این بار معلم و پزشک، نخستین زن مدیر کل، نخستین زن وکیل ‏مجلس شورای ملی، نخستین بانوی معاون وزیر و نخستین زن وزیر و مبارز راستین راه آزادی و تساوی حقوق زنان را ‏به زور در گونی کردند و برای آن که دست و پایی نزند، طنابی را بر پاهای او بستند و طناب دیگری را از روی گونی ‏به دور گردن او پیچیدند و او را به درخت اعدام آویزان کردند. طناب دار را که بالا کشیدند، طناب پاره شد و فرخ‌رو ‏پارسای، در فاصله یک متری به زمین افتاد. حالا دیگر به کلی از حال رفته و بی‌هوش شده بود. طناب را از سر و رو ‏و بدن او باز کردند و او را به داخل حیاط بردند و در کنار حوض کثیف و آب خزه گرفته‌ای مشتی آب بر سر و روی او ‏زدند و مجددا او را به هوش آوردند.‏

khanomvazir8.jpg


فرخ رو پارسای در دادگاه انقلاب اسلامی / حاکم شرع: محمدی گیلانی

خانم پارسای که به هوش آمد نفسی به راحتی کشید و تصور می‌کرد… با پاره شدن طناب بی‌گناهی او نیز به اثبات ‏رسیده و مورد لطف خداوندی قرار گرفته است. کمی آرام گرفته بود و دیگر گریه و زاری و ناله هم نمی‌کرد. پس از ‏گذشت نزدیک به یک ربع ساعت مجددا او را به محل قتلگاه بردند. کارش به جنگ تن به تن کشیده بود. این بار سیم ‏قطور و مقاوم بکسل آوردند و به بالای درخت بستند و سپس سیم دار را بر گردن فرخ‌رو پارسای انداختند و چند جعبه ‏خالی پپسی را زیر پای او گذاردند و دقایقی بعد یکی از دژخیمان مرگ لگد محکمی به جعبه‌ها زد و جعبه‌ها را از زیر ‏پای خانم پارسای به گوشه‌ای پرتاب کرد…»‏

ساعت یک و نیم صبح روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۹ بود. سه تیر خلاص بر پیکر بی‌جان وی شلیک شد. فرخ‌رو پارسای ‏حتی در وصیت‌نامه بس کوتاه خود حقوق زنان را فراموش نکرد و نوشت: «دادگاه بین زنان و مردان تفاوت زیادی ‏می‌گذارد و امیدوارم آتیه برای زنان بهتر از این باشد». وی خطاب به دادگاه انقلاب اسلامی و در دفاعیه‌اش بود که ‏خواند:‏

یارب نظر تو بر نگردد

برگشتن روزگار سهل است

نوامبر ۲۰۰۸‏

منبع: سایت الفبا