جای خالی موازنه در دیپلماسی اصولگرایان

نویسنده

masoudbastani.jpg

همزمان با حضور اصولگرایان در قدرت سیاسی و حضور محمود احمدی نژاد و همفکرانش در دولت شاهد ‏عصر جدیدی از روابط تهران و مسکو بودیم و می توان گفت در این دوران بهار گرم و دلنشین روابط دو ‏کشور در سایه استراتژی جدید اصولگرایان مبنی بر تغییر رویکرد به شرق در صحنه روابط بین المللی آغاز ‏شد.‏


همه آگاهان و کارشناسان سیاسی به خوبی از این واقعیت مطلعند که عرصه سیاست خارجی در جمهوری ‏اسلامی و تصمیم گیری درباره سیاست ها و استراتژی ها مانند چندین عرصه دیگر به تنهایی در اختیار ‏دولتمردان و نهادهای انتخابی قرار ندارد و علاوه بر راهبردها و خط قرمز های کلان برخی دیگر از مراکز ‏قدرت در ایران بر سرنوشت دیپلماسی ایرانی و نقش تهران در معادلات بین المللی تاثیرگذار هستند. به طوری ‏که حتی دولتمردان یا مردان حاضر در وزارت امور خارجه که به نمایندگی از دولت منتخب یا تیم حاکم در ‏نهاد ریاست جمهوری در آنجا هستند بایستی در کنار اجرای سیاست ها و دیدگاه های مسوولین دولتی منویات ‏و آرای موجود دراین مراکز را هم مدنظر گرفته و متناسب با آنها استراتژی سطح روابط تهران با نقاط ‏مختلف جهان طراحی کرده و در دستور کار قرار دهند.‏


اصولگرایان که به عنوان قطب مخالف و متضاد اصلاح طلبان پس از هشت سال زمامداری خاتمی سکان ‏هدایت این کشتی و اداره امور اجرایی را به دست گرفتند استراتژی نگاه به شرق و جایگزینی قدرت های ‏شرقی به جای دولت های غربی را به مرحله اجرا گذاشتند و بدین ترتیب مسکو وپکن به عنوان دو پایتخت ‏بسیار مهم و معادله ساز منطقه ای در شرق به مرکز توجه دیپلماسی دوران جدید تبدیل شدند.

استقبال روس ها و چینی ها از این راهبرد ایرانیان وحجم فشرده مذاکرات تهران با این دو کشور به حدی بود ‏که حتی منجر به ناکام ماندن این تغییر مشی شد و مسکو و پکن با درایت سیاسی علاوه بر دور کردن تهران ‏از متحدان اروپایی کوشیدند تا از توجه ایران به سایر قدرت های آسیایی و مراکزی که در رده دوم قدرت های ‏منطقه ای قرار دارند و می توانند عنوان متحدان پرقابل نفوذ و موثری برای تهران تبدیل شوند جلوگیری ‏کردند. بدین ترتیب کشور هایی مانند هندوستان، کره جنوبی و حتی مالزی از گردونه رقابت حذف شده و ‏دیپلمات های ایرانی تلاش کردند تا با بهره گیری از نفوذ این دو کشور در شورای امنیت سازمان ملل متحد ‏برای مقابله با آمریکا و برخی از کشور های اروپایی که با برنامه اتمی ایران مخالف بودند، دشمنان و ‏مخالفان هسته ای را درصحنه بین المللی مهار کنند.‏


برنامه اتحاد با شرق و ائتلاف با مسکو و پکن آنچنان گسترش یافت که اصولگریان از ادامه مذاکرات با اروپا ‏بازمانده و نتایج آنچه که دستگاه دیپلماسی در دوران صدارت خاتمی توانسته بود پی از مذاکرات طولانی با ‏تروئیکای اروپایی به دست آورد از بین رفت در این میانه اما جبهه مقابل بیشترین منافع را برای انزوای ‏تهران در قاره اروپا و آمریکای شمالی به دست آورد و آمریکا توانست با استفاده از این تغافل دیپلمات های ‏اصولگرا و بهره مندی از شکاف جدید تهران با غرب به یارگیری گسترده علیه ایران بپردازد. احمدی نژاد با ‏جرات و جسارت برنامه های اتمی ایران را دنبال می کرد و بی مهابا پیشرفت های گذشته را هم به حساب ‏خود واریز کرده و در صحنه بین المللی تهاجم به غرب را جایگزین مذاکره و تعامل با قدرت های بین المللی ‏کرده بود.‏


آنها از برنامه اتمی تهران ابراز نگرانی می کردند و دیپلماسی ایرانی به جای مذاکره و اعتمادسازی درباره ‏همکاری ایران با آژانس انرژی اتمی و تاکید بر صلح آمیز بودن برنامه اتمی ایران با طرح شعارهای افراطی ‏در مورد اسرائیل یا تقابل با مواضع اروپا تنها با امید به حمایت ها و حق وتو چین و روسیه حرکت می کرد.

سرانجام و پس از چندین دوره پی در پی که شاهد صدور قطعنامه های شورای امنیت درباره برنامه اتمی ‏ایران بودیم نتایج فاصله گیری ایران از متحدان اروپایی آشکار شد، زیرا آنان پس از پیوستن به جبهه ایالات ‏متحده و نزدیکی به واشنگتن حتی معاملات اقتصادی خود با ایران را هم کمرنگ کرده و دامنه تحریم ها تا ‏مرز فشار اقتصادی به ایران و فصل روابط سرد با تهران شکل گرفت.‏


از سوی دیگر برخی از کشور های همسایه و پایتخت های همتراز ایران هم فرصت خوبی یافتند تا در غیبت ‏تهران به متحدی قابل اعتماد برای غرب در خاور میانه تبدیل شوند و بر اساس همین تحلیل اعراب خاورمیانه ‏که نسبت به ایران از اهمیت کمتری برخوردار هستند از فاصله ایران و آمریکا و طی چند سال اخیر از ‏شکاف میان ایران و اروپا خرسند بوده و به شکلی خاموش راهشان را برای جانشینی به جای این کشور ‏پهناور و این شریک تجاری بزرگ هموارتر کردند.‏


تعاملات ایران و روسیه اما در این دوران اشکال جدیدی یافت. اگرچه پس از پایان جنگ سرد معادلات جهان ‏دوقطبی تغییر یافته بود اما اصولگریان در معادلات جدید خود می کوشیدند تا با اتحاد و نزدیکی به شرق با ‏انگیزه مقابله با غرب بار دیگر قطب جدیدی متشکل از ایران و چین و روسیه در برابر آمریکا که در ‏افغانستان و عراق حضور نظامی داشت، بیافرینند. طبیعی بود که دولت پوتین و حزب کمونیست چین از این ‏فرصت استقبال کرده و بار دیگر در بازار رقابت با مغرب نشینان به تصاحب بازار مصرفی ایران و شراکت ‏در پروژه های سود آور بپردازند.‏


دیپلمات های اصولگرا در حالی به مسکو نزدیک می شدند که گمان می کردند می توانند از روس ها یک سپر ‏دفاعی مطمئن جهت ادامه مواضع ضدآمریکایی خویش بسازند. همکاری صمیمانه در دریای خزر و ‏امتیازدهی به روس ها بر سر ماجرای سهم ایران در خزر و همچنین چشم پوشی از تاخیر آنان در ساخت و ‏راه اندازی نیروگاه اتمی بوشهر در کنار رویای تشکیل اوپک گازی بخشی از این راهبردها بود که طی این ‏سال ها به اجرا در آمد. همچنین آنان گمان می کردند که روس ها با انگیزه مهار آمریکا به صورت همجانبه ‏از برنامه های اتمی ایران دفاع خواهند کرد و در برابر حمله نظامی آمریکا ایستادگی می کنند. مسکو هم ‏نشان داد که تا حدودی ایران را همراهی می کنند، اما واقعیت آن بود که مسکو برای حفاظت از مرزهای خود ‏و کشور های آسیای میانه در برابر حمله احتمالی آمریکا واکنش نشان می دهد و حاضر نیست به خاطر اتحاد ‏با ایران به شکل کامل و تمام قد مقابل سازمان های بین المللی و شورای امنیت ایستادگی کند. نگاهی گذرا و ‏کوتاه به مواضع سیاسی چین و روسیه در طی سال های اخیر حاکی از آن است که این دو کشور در کنار ‏همراهی با سایر کشور های عضو شورای امنیت تنها بر ضرورت حل و فصل بحران اتمی ایران از طریق ‏مذاکره تاکیر کرده اند و هیچ گاه به صورت کامل از ایران حمایت نکرده اند. بدین ترتیب ایران به برگ ذخیره ‏بازی دیپلماتیک این دو کشور در موازنه با غرب تبدیل شد و تنها دستاوردها این نزدیکی به شرق واگذاری ‏زمین بازی به رقیبان آسیایی و حمایت های حداقلی در مجامع بین المللی بود. ‏


واقعیت آن است که منافع ایران و دیپلماسی ایرانی در طول این سالیان دراز همواره از راه بهره گیری از ‏شکاف موجود میان شرق و غرب تامین شده و توانسته است تا با یک فرصت شناسی هوشمندانه از تعارض ‏میان این دو قطب متناسب با امکانات و توانمندی های موجودش سود ببرد. بدون شک همه کشورهای قدرتمند ‏و توسعه یافته علاوه بر علاقمندی به سرمایه گذاری در ایران یا شراکت با تهران و حضور در بازار های ‏بزرگ مصرف ایرانیان تمایل دارند که متحدی با وسعت و اقتدار ایران در خاور میانه داشته باشند و همین ‏امر فرصت امتیازگیری در این بازار رقابت را برای ایران مهیا می کند. یک فرصت طلایی که دیپلماسی ‏محافظه کارانه دولت نهم آن را از دست داد و به جای ایجاد موازنه در روابطش با شرق و غرب و تداوم ‏تعاملات در هر دو سطح یکی را به سود دیگری واگذار کرد.‏


غفلت از سیاست موازنه فضایی را برای روس ها و چینی ها به وجود آورد تا از انزوای ایران حداکثر ایتفاده ‏و حتی سوءاستفاده را هم ببرند و مشاهده کردیم که چطور چینی ها به عنوان تنها پیمانکاران بی رقیب در ‏طرح های عمرانی ایران فعالیت می کنند یا روس ها با سیاست دوگانه و حتی منفعلانه به روابط خود با تهران ‏ادامه می دهند. شاید بتوان گفت ارمغان دیپلماسی یکسویه اصولگرایان فرصت سوزی بین المللی برای ایران ‏و فرصت سازی برای چین و روسیه را در پی داشت و حاصل جمع این دو رویکرد تنها تضعیف موقعیت ‏تهران و تشدید مخاطرات بین المللی است.اکنون اصولگرایان گمان می کنند که با همکاری مسکو می توانند ‏تحولات خاور میانه را تحت الشعاع قرار دهند یا با کمک چین در آسیای دور تاثیربگذارند، این در حالی است ‏که کشور های حاضر در خاورمیانه و حتی اعراب حاشیه خلیج فارس هم با استفاده از موازنه و نزدیکی به ‏اروپا این فرصت را نخواهند داد یا اینکه چنین خواسته ای به سختی عملی خواهد شد و در آسیا هم تولید ‏کنندگان چینی و جذابیت های ژاپنی تهران را مسدود کرده اند. آخرین ماجرا به جنگ اخیر چند روزه روسیه ‏و گرجستان مربوط می شود. ایران در آغاز کوشید تا با نزدیکی به روسیه بار دیگر قطب ضد آمریکایی را ‏فعال کند و از این منظر که روسیه یکی از پایگاه های نظامی آمریکا در منطقه را مورد هدف قرار داده ‏است، خرسند بود. همین مسئله باعث شد تا احمدی نژاد در اجلاس کشور های عضو سازمان شانگهای ‏صراحتا از مسکو دفاع کرده و به گرجستان هشدار دهد و در مذاکراتش با مدمدوف از روسیه حمایت کند اما ‏چند ساعت پس از این سخنان رئیس جمهور ایران، پوتین که همچنان معاونت رئیس جمهوری کشورش را بر ‏عهده دارد و مرد دوم هیات حاکمه در مسکو به شمار می رود در گفت وگو با سی ان ان تاکید کرد که موضع ‏کشورش در قبال پرونده اتمی ایران همراهی با غرب است. این سخنان پوتین بارزترین جلوه شکست راهبرد ‏دیپلماتیک اصولگرایان در اتحاد یک سویه با شرق و غفلت از سیاست موازنه بود زیرا دقیقا زمانی که ایران ‏تمام برگ های بازی را به مسکو واگذار کرده و روس ها در چند جبهه از جمله مسئله اوستیا و گرجستان، ‏سپر دفاع موشکی و تقابل با ناتو درگیر هستند به غربی ها پیغام دادند که حاضرند تا بر سر مسئله ایران با ‏غرب همکاری کنند و چراغ سبز آقای پوتین معنایی جز قربانی شدن منافع تهران را نخواهد داشت. پرسش ‏اینجاست که در صورت بالا گرفتن سطح همکاری روس ها با غرب بر سر برنامه اتمی ایران و تصمیم ‏مسکو برای واگذاری یکی از جبهه به سود منافع خویش چه کسی می تواند به عنوان جانشین این حامی و ‏متحد ایران در شورای امنیت ایفای نقش کند؟ آیادر پناه سیاست موازنه امکان تعامل با دو طرف و جلو گیری ‏از تحمیل انزوای بین المللی مقدور نبود؟ آیا در چنین شرایطی امکان گرفتن امتیازات بیشتر از مسکو یا ‏پایتخت های اروپایی به سود منافع ما مهیا نمی شد؟پاسخ به این پرسش ها تنها در حاشیه ارزیابی تغافل ‏دپیلماسی اصولگریان از سیاست موازنه مقدور است. غفلتی که آنان اکنون و حتی در سال های بعد هم باید ‏پاسخگوی آن باشند.‏

منبع: مردم سالاری