همزمان با حضور اصولگرایان در قدرت سیاسی و حضور محمود احمدی نژاد و همفکرانش در دولت شاهد عصر جدیدی از روابط تهران و مسکو بودیم و می توان گفت در این دوران بهار گرم و دلنشین روابط دو کشور در سایه استراتژی جدید اصولگرایان مبنی بر تغییر رویکرد به شرق در صحنه روابط بین المللی آغاز شد.
همه آگاهان و کارشناسان سیاسی به خوبی از این واقعیت مطلعند که عرصه سیاست خارجی در جمهوری اسلامی و تصمیم گیری درباره سیاست ها و استراتژی ها مانند چندین عرصه دیگر به تنهایی در اختیار دولتمردان و نهادهای انتخابی قرار ندارد و علاوه بر راهبردها و خط قرمز های کلان برخی دیگر از مراکز قدرت در ایران بر سرنوشت دیپلماسی ایرانی و نقش تهران در معادلات بین المللی تاثیرگذار هستند. به طوری که حتی دولتمردان یا مردان حاضر در وزارت امور خارجه که به نمایندگی از دولت منتخب یا تیم حاکم در نهاد ریاست جمهوری در آنجا هستند بایستی در کنار اجرای سیاست ها و دیدگاه های مسوولین دولتی منویات و آرای موجود دراین مراکز را هم مدنظر گرفته و متناسب با آنها استراتژی سطح روابط تهران با نقاط مختلف جهان طراحی کرده و در دستور کار قرار دهند.
اصولگرایان که به عنوان قطب مخالف و متضاد اصلاح طلبان پس از هشت سال زمامداری خاتمی سکان هدایت این کشتی و اداره امور اجرایی را به دست گرفتند استراتژی نگاه به شرق و جایگزینی قدرت های شرقی به جای دولت های غربی را به مرحله اجرا گذاشتند و بدین ترتیب مسکو وپکن به عنوان دو پایتخت بسیار مهم و معادله ساز منطقه ای در شرق به مرکز توجه دیپلماسی دوران جدید تبدیل شدند.
استقبال روس ها و چینی ها از این راهبرد ایرانیان وحجم فشرده مذاکرات تهران با این دو کشور به حدی بود که حتی منجر به ناکام ماندن این تغییر مشی شد و مسکو و پکن با درایت سیاسی علاوه بر دور کردن تهران از متحدان اروپایی کوشیدند تا از توجه ایران به سایر قدرت های آسیایی و مراکزی که در رده دوم قدرت های منطقه ای قرار دارند و می توانند عنوان متحدان پرقابل نفوذ و موثری برای تهران تبدیل شوند جلوگیری کردند. بدین ترتیب کشور هایی مانند هندوستان، کره جنوبی و حتی مالزی از گردونه رقابت حذف شده و دیپلمات های ایرانی تلاش کردند تا با بهره گیری از نفوذ این دو کشور در شورای امنیت سازمان ملل متحد برای مقابله با آمریکا و برخی از کشور های اروپایی که با برنامه اتمی ایران مخالف بودند، دشمنان و مخالفان هسته ای را درصحنه بین المللی مهار کنند.
برنامه اتحاد با شرق و ائتلاف با مسکو و پکن آنچنان گسترش یافت که اصولگریان از ادامه مذاکرات با اروپا بازمانده و نتایج آنچه که دستگاه دیپلماسی در دوران صدارت خاتمی توانسته بود پی از مذاکرات طولانی با تروئیکای اروپایی به دست آورد از بین رفت در این میانه اما جبهه مقابل بیشترین منافع را برای انزوای تهران در قاره اروپا و آمریکای شمالی به دست آورد و آمریکا توانست با استفاده از این تغافل دیپلمات های اصولگرا و بهره مندی از شکاف جدید تهران با غرب به یارگیری گسترده علیه ایران بپردازد. احمدی نژاد با جرات و جسارت برنامه های اتمی ایران را دنبال می کرد و بی مهابا پیشرفت های گذشته را هم به حساب خود واریز کرده و در صحنه بین المللی تهاجم به غرب را جایگزین مذاکره و تعامل با قدرت های بین المللی کرده بود.
آنها از برنامه اتمی تهران ابراز نگرانی می کردند و دیپلماسی ایرانی به جای مذاکره و اعتمادسازی درباره همکاری ایران با آژانس انرژی اتمی و تاکید بر صلح آمیز بودن برنامه اتمی ایران با طرح شعارهای افراطی در مورد اسرائیل یا تقابل با مواضع اروپا تنها با امید به حمایت ها و حق وتو چین و روسیه حرکت می کرد.
سرانجام و پس از چندین دوره پی در پی که شاهد صدور قطعنامه های شورای امنیت درباره برنامه اتمی ایران بودیم نتایج فاصله گیری ایران از متحدان اروپایی آشکار شد، زیرا آنان پس از پیوستن به جبهه ایالات متحده و نزدیکی به واشنگتن حتی معاملات اقتصادی خود با ایران را هم کمرنگ کرده و دامنه تحریم ها تا مرز فشار اقتصادی به ایران و فصل روابط سرد با تهران شکل گرفت.
از سوی دیگر برخی از کشور های همسایه و پایتخت های همتراز ایران هم فرصت خوبی یافتند تا در غیبت تهران به متحدی قابل اعتماد برای غرب در خاور میانه تبدیل شوند و بر اساس همین تحلیل اعراب خاورمیانه که نسبت به ایران از اهمیت کمتری برخوردار هستند از فاصله ایران و آمریکا و طی چند سال اخیر از شکاف میان ایران و اروپا خرسند بوده و به شکلی خاموش راهشان را برای جانشینی به جای این کشور پهناور و این شریک تجاری بزرگ هموارتر کردند.
تعاملات ایران و روسیه اما در این دوران اشکال جدیدی یافت. اگرچه پس از پایان جنگ سرد معادلات جهان دوقطبی تغییر یافته بود اما اصولگریان در معادلات جدید خود می کوشیدند تا با اتحاد و نزدیکی به شرق با انگیزه مقابله با غرب بار دیگر قطب جدیدی متشکل از ایران و چین و روسیه در برابر آمریکا که در افغانستان و عراق حضور نظامی داشت، بیافرینند. طبیعی بود که دولت پوتین و حزب کمونیست چین از این فرصت استقبال کرده و بار دیگر در بازار رقابت با مغرب نشینان به تصاحب بازار مصرفی ایران و شراکت در پروژه های سود آور بپردازند.
دیپلمات های اصولگرا در حالی به مسکو نزدیک می شدند که گمان می کردند می توانند از روس ها یک سپر دفاعی مطمئن جهت ادامه مواضع ضدآمریکایی خویش بسازند. همکاری صمیمانه در دریای خزر و امتیازدهی به روس ها بر سر ماجرای سهم ایران در خزر و همچنین چشم پوشی از تاخیر آنان در ساخت و راه اندازی نیروگاه اتمی بوشهر در کنار رویای تشکیل اوپک گازی بخشی از این راهبردها بود که طی این سال ها به اجرا در آمد. همچنین آنان گمان می کردند که روس ها با انگیزه مهار آمریکا به صورت همجانبه از برنامه های اتمی ایران دفاع خواهند کرد و در برابر حمله نظامی آمریکا ایستادگی می کنند. مسکو هم نشان داد که تا حدودی ایران را همراهی می کنند، اما واقعیت آن بود که مسکو برای حفاظت از مرزهای خود و کشور های آسیای میانه در برابر حمله احتمالی آمریکا واکنش نشان می دهد و حاضر نیست به خاطر اتحاد با ایران به شکل کامل و تمام قد مقابل سازمان های بین المللی و شورای امنیت ایستادگی کند. نگاهی گذرا و کوتاه به مواضع سیاسی چین و روسیه در طی سال های اخیر حاکی از آن است که این دو کشور در کنار همراهی با سایر کشور های عضو شورای امنیت تنها بر ضرورت حل و فصل بحران اتمی ایران از طریق مذاکره تاکیر کرده اند و هیچ گاه به صورت کامل از ایران حمایت نکرده اند. بدین ترتیب ایران به برگ ذخیره بازی دیپلماتیک این دو کشور در موازنه با غرب تبدیل شد و تنها دستاوردها این نزدیکی به شرق واگذاری زمین بازی به رقیبان آسیایی و حمایت های حداقلی در مجامع بین المللی بود.
واقعیت آن است که منافع ایران و دیپلماسی ایرانی در طول این سالیان دراز همواره از راه بهره گیری از شکاف موجود میان شرق و غرب تامین شده و توانسته است تا با یک فرصت شناسی هوشمندانه از تعارض میان این دو قطب متناسب با امکانات و توانمندی های موجودش سود ببرد. بدون شک همه کشورهای قدرتمند و توسعه یافته علاوه بر علاقمندی به سرمایه گذاری در ایران یا شراکت با تهران و حضور در بازار های بزرگ مصرف ایرانیان تمایل دارند که متحدی با وسعت و اقتدار ایران در خاور میانه داشته باشند و همین امر فرصت امتیازگیری در این بازار رقابت را برای ایران مهیا می کند. یک فرصت طلایی که دیپلماسی محافظه کارانه دولت نهم آن را از دست داد و به جای ایجاد موازنه در روابطش با شرق و غرب و تداوم تعاملات در هر دو سطح یکی را به سود دیگری واگذار کرد.
غفلت از سیاست موازنه فضایی را برای روس ها و چینی ها به وجود آورد تا از انزوای ایران حداکثر ایتفاده و حتی سوءاستفاده را هم ببرند و مشاهده کردیم که چطور چینی ها به عنوان تنها پیمانکاران بی رقیب در طرح های عمرانی ایران فعالیت می کنند یا روس ها با سیاست دوگانه و حتی منفعلانه به روابط خود با تهران ادامه می دهند. شاید بتوان گفت ارمغان دیپلماسی یکسویه اصولگرایان فرصت سوزی بین المللی برای ایران و فرصت سازی برای چین و روسیه را در پی داشت و حاصل جمع این دو رویکرد تنها تضعیف موقعیت تهران و تشدید مخاطرات بین المللی است.اکنون اصولگرایان گمان می کنند که با همکاری مسکو می توانند تحولات خاور میانه را تحت الشعاع قرار دهند یا با کمک چین در آسیای دور تاثیربگذارند، این در حالی است که کشور های حاضر در خاورمیانه و حتی اعراب حاشیه خلیج فارس هم با استفاده از موازنه و نزدیکی به اروپا این فرصت را نخواهند داد یا اینکه چنین خواسته ای به سختی عملی خواهد شد و در آسیا هم تولید کنندگان چینی و جذابیت های ژاپنی تهران را مسدود کرده اند. آخرین ماجرا به جنگ اخیر چند روزه روسیه و گرجستان مربوط می شود. ایران در آغاز کوشید تا با نزدیکی به روسیه بار دیگر قطب ضد آمریکایی را فعال کند و از این منظر که روسیه یکی از پایگاه های نظامی آمریکا در منطقه را مورد هدف قرار داده است، خرسند بود. همین مسئله باعث شد تا احمدی نژاد در اجلاس کشور های عضو سازمان شانگهای صراحتا از مسکو دفاع کرده و به گرجستان هشدار دهد و در مذاکراتش با مدمدوف از روسیه حمایت کند اما چند ساعت پس از این سخنان رئیس جمهور ایران، پوتین که همچنان معاونت رئیس جمهوری کشورش را بر عهده دارد و مرد دوم هیات حاکمه در مسکو به شمار می رود در گفت وگو با سی ان ان تاکید کرد که موضع کشورش در قبال پرونده اتمی ایران همراهی با غرب است. این سخنان پوتین بارزترین جلوه شکست راهبرد دیپلماتیک اصولگرایان در اتحاد یک سویه با شرق و غفلت از سیاست موازنه بود زیرا دقیقا زمانی که ایران تمام برگ های بازی را به مسکو واگذار کرده و روس ها در چند جبهه از جمله مسئله اوستیا و گرجستان، سپر دفاع موشکی و تقابل با ناتو درگیر هستند به غربی ها پیغام دادند که حاضرند تا بر سر مسئله ایران با غرب همکاری کنند و چراغ سبز آقای پوتین معنایی جز قربانی شدن منافع تهران را نخواهد داشت. پرسش اینجاست که در صورت بالا گرفتن سطح همکاری روس ها با غرب بر سر برنامه اتمی ایران و تصمیم مسکو برای واگذاری یکی از جبهه به سود منافع خویش چه کسی می تواند به عنوان جانشین این حامی و متحد ایران در شورای امنیت ایفای نقش کند؟ آیادر پناه سیاست موازنه امکان تعامل با دو طرف و جلو گیری از تحمیل انزوای بین المللی مقدور نبود؟ آیا در چنین شرایطی امکان گرفتن امتیازات بیشتر از مسکو یا پایتخت های اروپایی به سود منافع ما مهیا نمی شد؟پاسخ به این پرسش ها تنها در حاشیه ارزیابی تغافل دپیلماسی اصولگریان از سیاست موازنه مقدور است. غفلتی که آنان اکنون و حتی در سال های بعد هم باید پاسخگوی آن باشند.
منبع: مردم سالاری