کسی که احساس تهدید میکند، طبعا به همه چیز و همه کس ظنین است و هر حرکتی را خطری برای خود تلقی کرده و در مقابل آن به نحوی واکنش نشان میدهد.
چنین فردی اگر بخواهد واقع بینی خود را از دست ندهد، نیازمند اعصابی پولادین و نگاهی تیز و دقیق برای شناسایی امور تهدید آمیز از امور غیر تهدید آمیز است، در غیر این صورت، رفتارش فقط اوضاع را بدتر و خطرناکتر میکند.
واقعیت این است که جمهوری اسلامی از دنیای خارج احساس تهدید میکند و بخصوص بر این باور است که ایالات متحده آمریکا، در حال طراحی توطئههای پشت پردهای است تا از نارضایتیهای اجتماعی در داخل ایران برای سرنگونی حکومت بهره گیرد.
همین احساس، دستگاههای سیاسی و اطلاعاتی را نسبت به هر نوع اعتراض و تحرک سیاسی و صنفی ظنین کرده و به مقابله با آنها کشانده است.
اینکه آمریکا دقیقا در پی چه تحولاتی در داخل ایران است، روشن نیست، اما برخی گزارشهای مطبوعاتی در آمریکا و اروپا نشان میدهد که احساس تهدید مقامهای ایرانی، بی پایه و اساس نیست و ای بسا، نقشههایی برای سرنگونی حکومت کشیده شده باشد.
این وضعیت، موقعیت مخالفان مسالمتجوی حکومت ایران را که اصولا داعیه سرنگونی جمهوری اسلامی را ندارند، بغرنج و پیچیده کرده و در معرض فشارهای گوناگون قرار داده است.
در حال حاضر، برخی محافل حاکم، همه منتقدان و مخالفان حکومت را بخشی از طرح احتمالی آمریکا برای دامن زدن به انقلاب مخملی در ایران میبینند و متاسفانه بخشی از نیروهای امنیتی نیز با آنان همداستانند.
برای من هنوز روشن نیست که برخی از رفتارهای حکومت در مقابل تحرکات مسالمتجویانه، واقعا ناشی از احساس تهدید آنها از آمریکاست و یا اینکه، این مساله را صرفا بهانهای برای مسدود کردن اندک فضای تنفس منتقدان قرار دادهاند.
برای مثال، پیشگیری از برپایی مراسم سالروز تاسیس نهضت آزادی ایران که مسلما چیزی بیش از گردهم آمدن شماری از شخصیتهای سیاسی و اظهار نظرهای معمول نبود، منطقا نمیتواند در چارچوب احساس تهدید حکومت از سوی آمریکا تحلیل شود، چرا که نه نهضت آزادی علاقهای به همسو شدن با برنامههای احتمالی آمریکا دارد و نه نشانهای از گرایش آمریکاییها برای حساب باز کردن بر روی نیروهایی مانند نهضت آزادی برای مقابله با جمهوری اسلامی وجود دارد.
به هر حال، جلوگیری از برپایی مراسم سالروز تاسیس نهصت آزادی، نشانه آن است که تحمل حکومت در برابر نیروهای تحول خواه مسالمت جوی ملتزم به قانون، روز به روز کمتر میشود و چنانچه تهدیدهای خارجی علیه نظام افزایش یابد، بعید نیست که این تحمل به صفر برسد.
در چنین شرایطی چه باید کرد؟ آیا منتقدان مسالمت جو باید فعالیتهای محدود سیاسی و فرهنگی خود را رها کنند تا تشنج بین ایران و آمریکا به سرانجامی رسد؟
یا اینکه برای مقابله با اعمال فشارهای حکومت، تمام توان خود را به کار گیرند، صرف نظر از هزینهای که برای آنان در پی دارد؟
گمان نمیکنم هیچکدام از دو مورد فوق، در شرایط امروز ایران مناسب باشد، بنابراین باید به دنبال راه حل سومی بود، البته اگر چنین راه حلی یافت شود!
به نظر من، هیچ ایرادی ندارد که نیروهای تحول خواه مسالمت جو به نظام حاکم به صراحت تفهیم کنند که نه در پی سرنگونی و سقوط حکومتند و نه انگیزهای برای همسویی با بیگانگان دارند، بلکه فقط در پی دستیابی به حقوق خودند، حقوقی که قوانین الهی، طبیعی، بین المللی و داخلی برای آنها به رسمیت شناخته است.
قاعدتا اگر سختگیریهای اخیر حکومت در برابر منتقدان مسالمت جویش، ناشی از هراس مربوط به نقشههای آمریکا باشد، با ارائه توضیحات فوق، نگرانیاش کاهش مییابد و از بستن کامل فضا منصرف میشود.
اما اگر کسانی در دستگاه حکومت نه بر مبنای نگرانیهای امنیتی، بلکه صرفا به دلیل کینه توزیهای سیاسی و علاقه به انحصار مطلق قدرت، برای نیروهای مسالمت جو دردسر میآفرینند، در آن صورت، برای بازداشتن آنها از راهی که در پیش گرفتهاند، کاری از کسی ساخته نیست.
سرکوب نیروهای مسالمت جو، مسلما جز آنکه حکومت ایران را در راس ناقضان حقوق بشر در جهان قرار دهد و همه گروههای مدنی و روشنفکری را در سطح بین المللی علیه آن بسیج کند و در نهایت راه هر گونه برخورد آمریکا و متحدانش با جمهوری اسلامی را هموار کند، ثمری ندارد.
بنابراین، به نفع حکومت است که کینه جوییهای برخی محافل افراطی درون خود را مهار کند و تعامل سازندهای را با مخالفان مسالمت جوی خویش پایه بگذارد. چنین شیوهای نه فقط بقای نظام را تهدید نمیکند، بلکه تهدیدهای خارجی را نیز کاهش میدهد.