به دروغ و ریا نه بگوییم

نویسنده
نادر ایرانی

» انتخابات ریاست جمهوری در‏‎ ‎گفت و‎ ‎گو با حمید احراری

به نظر شما پس از کناره گیری آقای خاتمی ما با چه شرایطی مواجه هستیم؟‏‎ ‎

پس از کناره‌گیری آقای خاتمی، دو تغییر استراتژیک در عرصه‌ انتخابات به وجود آمد، نخستین تغییر در صف‌بندی نیروهای ‏درون حاکمیت رخ داد و دومین تغییر در عرصه‌ عمومی ظاهر شد. در زمانی که آقای خاتمی سفرهای انتخاباتی خود را آغاز ‏کردند، شرایط یک باره پولاریزه شد و دو قطبی شدن فضا در سفرهای خاتمی با شعارهایی که مردم در آن شهرها دادند، ‏صاحب‌منصبان واقعی و نیروهای تصمیم‌گیر درون حاکمیت را نگران کرد. مردم شعار می‌دادند که جمهوری اسلامی آزاد باید ‏گردد. این شعار از سوی نیروهای محافظه‌کار، نوعی تهدید علنی از سوی بدنه‌ اجتماعی و طبقات شهری تلقی شد. آن ها ‏می‌دانستند که نتیجه‌ انتخابات با حضور آقای خاتمی از پیش تعیین‌شده است. لذا با نگرانی در پشت آقای احمدی‌نژاد جمع شدند. ‏از این رو اتحاد محافظه‌کاران و بنیادگرایان در رسانه‌های مخالف اصلاحات کاملاً آشکار شد. علاوه براین تغییر در عرصه‌ ‏عمومی با تغییر در گفتمان اصلاح‌طلبی نیزآشکار شد. به نظر می‌رسد که به دلیل بحران اقتصادی، شعارهای اقتصادی در ‏اولویت قرار گرفته است. این پدیده موجب شده است که تکنوکرات‌ها نقشی تعیین کننده در صورتبندی شعارهای انتخاباتی بازی ‏کنند. از بنیادگرایان تا براندازان، از محافظه‌کاران تا اصلاح‌طلبان همگی بر روی شعارهای اقتصادی متمرکز شده‌اند. تمرکز ‏نیروهای اجتماعی بر روی مباحث اقتصادی، ناشی از اهمیت استراتژیک اقتصاد در سرنوشت انتخابات است. از سویی مردم ‏گرفتار بحران اقتصادی هستند. بسیاری از کارخانجات در شهرک‌های صنعتی به حالت تعطیل و نیمه‌تعطیل درآمده‌اند. ‏بانک‌های دولتی دیگر توان واگذاری وام‌های ارزان‌قیمت سال های گذشته را ندارند و بیکاری به معضلی جدی تبدیل شده است. ‏اعتراضات دامداران در روزهای اخیر یکی از نشانه‌های بروز بحران اجتماعی است. طی دو سال آینده جمهوری اسلامی وارد ‏دورانی جدید خواهد شد که یکی از ویژگی‌های اصلی آن بحران اجتماعی- طبقاتی است. دولت نهم یک خطای استراتژیک و ‏بی‌سابقه مرتکب شد که بعد از سال ها دولت را در کانون همه‌ تضادهای طبقاتی و اجتماعی قرار داد، به نحوی که حتی خود را ‏متولی بحران اقتصاد جهانی معرفی کرد و گفت که می‌تواند بحران جهان را حل کند، حالا باید با این همه اختیارات و ‏حمایت‌های رسمی و غیررسمی و قانونی و فراقانونی به پاسخگویی بپردازد.از سوی دیگر در شرایط کنونی هیچ یک از ‏کاندیداهای موجود نتوانسته‌اند حامل شعارهای اصلی برانگیزاننده تضادهای اصلی باشند. نوع حرف‌ها و طرح ها فاقد جذابیت ‏جدی بوده است. توجه به آقای خاتمی در ماه های گذشته به دلیل سرریز تضادهای اجتماعی و نیروهای رادیکال در بدنه‌ ‏اجتماعی به سوی او رخ داد. شعار اصلاحات سیاسی و تنش‌زدایی برای طبقات متوسط شهری، به معنی رونق اقتصادی و ‏برای تکنوکرات‌ها به معنای ارتباط با دنیای بیرون و سرمایه‌گذاری خارجی و کاهش فشار تحریم‌های اقتصادی و برای جوانها ‏به معنای کار و رفاه است. بنابراین اگر کسی الان شعار بهبود روابط با آمریکا را طرح کند، به عنوان سیاستی اقتصادی تلقی ‏می‌شود.‏


‎ ‎اگر یکی از مسایل این شرایط را کناره گیری بخشی از آرای خاموش از صحنه انتخابات بدانیم، چگونه می توان این ‏آرا را فعال کرد؟‎ ‎

به نظر می‌رسد شناخت صحیح از صف‌بندی نیروها و گرایش‌های اصلی مردم، کلید اصلی فعال‌سازی آرای خاموش است. آراء ‏خاموش عموماً‌ از شهرهای بزرگ و از تحصیل‌کرده‌ها هستند. کسانی که در گفت وگوهای روزمره احمدی‌نژاد را مسخره ‏می‌کنند. با ‏SMS‏ به یکدیگر پیام می‌فرستند و در تضاد با ساختار و فرهنگ حاکمیت صرفاً در شرایط قطبی به صحنه می‌آیند. ‏
در حال حاضرحاکمیت سیاسی در ایران از سه منظر مورد نقادی قرار دارد: 1- از منظر مدیریت اقتصادی، 2- از منظر ‏اخلاقی و مذهبی، و3- از منظر دمکراسی و آزادی های مدنی. در دوره‌ آقای خاتمی وجه غالب گرایش مردم به آزادی‌های ‏مدنی و سیاسی و نقد اخلاقی بود. اما آنچه مردم را به سوی آقای خاتمی جلب می‌کرد صداقت و رفتار مردم‌گرای وی بود. به ‏ویژه در دوران اول ریاست جمهوری وی، این چهره‌ اخلاقی موجب شد که مردم علی رغم برخی سرخوردگی‌ها بار دیگر بر ‏سر صندوق های رأی حاضر شوند و رأی بیشتری به ایشان بدهند. جامعه‌ ما هنوز هم آن چنان که برخی فکر می‌کنند با محاسبه ‏و بر اساس برنامه‌های کاندیداها یا شعارهای‌شان رأی خود را تسلیم نمی‌کند. در انتخابات قبلی ریاست جمهوری هم، مردم از ‏منظر اخلاقی به آقای هاشمی رأی منفی دادند. زیرا فکر می‌کردند که او یکی از بزرگترین سرمایه‌دارهاست و در پشت صحنه‌ ‏سیاست ایران نشسته و همه‌ امور را رتق و فتق می‌کند. جناح راست هم به صورت ظریفی این پروژه را پردازش کرد و آقای ‏هاشمی را به دام خودساخته انداخت. تردیدی ندارم که اگر هر فرد دیگری در برابر آقای احمدی‌نژاد قرار می‌گرفت، می‌توانست ‏از او پیشی بگیرد. با این همه باید توجه کنیم که اما امروز شرایط دیگری است و روزگار دیگری که طرح استراتژیک و ‏گفتمان جدیدی را می‌طلبد. ‏

به نظر من یکی از مهمترین شعارهایی که می‌تواند مردم را به صحنه بیاورد، پرسش در باره‌ دروغ‌های دولت و برداشت‌های ‏غیرقانونی از حساب‌های عمومی است. دولت نهم از مزایای رسانه‌ای، رادیو و تلویزیون، بودجه‌ بدون نظارت و توزیع پول بین ‏دسته‌های عزاداری، هیأت‌های مذهبی، حوزه‌های علمیه، وام‌های کم بهره و خرد، توزیع پول و اعتبارات در پروژه‌های کوچک ‏و بدون بازده در شهرهای کوچک و تحریک احساسات میهن‌پرستانه در قالب انرژی هسته‌ای و ماهواره‌سازی و تحریک ‏احساسات عمومی در خصوص اقتدار کشور و تأمین مالی و تدارکاتی وسیع برای نیروهای بسیجی و سپاهی برخوردار است. ‏اما با شکست طرح هدفمند کردن یارانه‌ها، بخش قابل توجهی از برنامه‌های تبلیغاتی خود را از دست داده است. بنا بر این ‏تمرکز خود را روی افزایش حقوق‌ها و توزیع پول از سبد کمیته امداد و بنیادهای مسکن و… قرار داده است. دروغ سیزده در ‏خصوص توزیع 200 هزار تومان پول ماهانه و تنزل آن به 25 هزار تومان و بعد منتفی شدن آن، ارزان شدن همه چیز و ‏ظهور تورم، پول هایی که خرج روابط با آمریکای لاتین و سوریه شد، همگی نقاط ضعف اخلاقی- مدیریتی دولت فعلی را ‏برملا می‌کند. تکیه بر روی این نقاط ضعف و توجه دادن مردم به بحرانی که در سال های آینده فراروی آن هاست می‌تواند به ‏محاسبه‌ عقلانی در معادله‌ سکوت و رأی کمک کند. علی رغم برخی نقاط قوت به نظر می‌رسد که هنوز کاندیداهای اصلاح‌طلب ‏نتوانسته‌اند به این امور درحوزه اجتماعی توجه کنند. ‏


‎ ‎کدامیک از کاندیداهای حاضر قادرند برشرایط انفعال حاضر غلبه کنند؟‎ ‎

به نظر می‌رسد که هر دو کاندیدای اصلاح‌طلب می‌توانند شرایط منفعل کنونی را تغییر دهند. آقای کروبی، در حوزه‌ دمکراسی ‏و حقوق بشر و حمله‌ صریح به مواضع افراطیون راست و اعلام صریح مواضع سیاسی و آقای میرحسین موسوی در زمینه‌ ‏اقتصاد قادر به ایجاد موج مشارکت خواهند شد. شرایط کنونی شرایطی به شدت لغزنده و سیال است. در شرایط کنونی ‏داده‌هایی که از ناحیه نظرسنجی‌ها ارائه می‌شود، قابلیت اعتماد بالایی ندارد، اما نشانه‌هایی هست که سطح مشارکت در بین ‏اقلیت‌های قومی و مذهبی، آذری‌ها و روشنفکران و دانشجویان در حال گسترش است. بنا بر این در شرایط کنونی، هر یک از ‏دو کاندیدا فرصت‌های خاص خود را دارند. از منظر لایه‌بندی اجتماعی، طبقات متوسط جدید و تکنوکرات‌ها و از منظر اقوام، ‏لرها، بلوچ ها و بخشی از کردها از آقای کروبی حمایت خواهند کرد و طبقه‌ کارگر و بخشی از طبقه متوسط شهری و در بین ‏اقوام، آذری‌ها و ترکمن‌ها به سوی آقای میرحسین موسوی گرویده‌اند. 45 روز آینده، تعیین‌کننده خواهد بود.‏


‎ ‎درصحبت های کاندیداهای اصلاح طلب مسئله هسته ای به طور شفاف مورد حمایت واقع شده است آیا این کاندیداها ‏می توانند پس از پایان انتخابات ریاست جمهوری، رفتار دمکراتیک را نهادینه سازند به نحوی که مسایل هسته ای نیز از حالت ‏گروهی خارج شده ودراختیار منافع ملی ایران وایرانیان قرار گیرد؟‎ ‎

به نظر من قوه‌ مجریه کانون تصمیم‌گیری اصلی در باره‌ مسأله‌ هسته‌ای نیست، بنابراین هیچ یک از کاندیداها نقشی تعیین‌کننده ‏در ارتباط با سیاست بین‌المللی نخواهند داشت. ب هیچ یک از کاندیداها نمی‌توانند شق‌القمری بکنند، تنها چیزی که ممکن است ‏اتفاق بیفتد این است که با روشن شدن گرایش مردم به سوی تغییر و اصلاحات، هسته‌ تصمیم‌گیران اصلی حاکمیت، با گرایش ‏عمومی مردم همراهی‌هایی نشان دهند. به نظر می‌رسد که مردم به تنش‌زدایی در روابط خارجی گرایش دارند و از ‏جنجال‌آفرینی استقبال نمی‌کنند و بیشتر از هر چیز در پی مواجهه با بحران اقتصادی هستند.‏


‎ ‎آیا درصورت پیشرفت محیرالعقول درمسایل هسته ای و شدت گیری نظامی گری درایران، شعارهای آقایان موسوی ‏و کروبی و انسجام آنان می تواند ایران را از الگویی مانند کره شمالی به دور نگاه دارد؟‎ ‎

به نظر من زمینه‌های اجتماعی و ساختاری ایران با کره‌ شمالی متفاوت است. سطح عقلانیت حاکمیت در حفظ منافع و کیان ‏نظام در حدی است که از مواجهه‌ همه‌جانبه با غرب امتناع خواهد کرد. از منظر اجتماعی نیز شرایط برای بسیج بدنه‌ جامعه ‏برای یک تقابل تمام‌عیار آماده نیست. با بزرگترین شعارها و تحریک هیجان عمومی هم نمی‌توان شرایط ابتدای انقلاب را احیاء ‏کرد. با نگاهی به آمارهایی که رسانه‌های رسمی جمهوری اسلامی منتشر می‌کنند، می‌توان پی برد که تا چه حد تبلیغ کارآمدی ‏اقتصادی، رفاه عمومی و پیشرفت علمی و اقتصادی بر شعارهای جهان‌وطنی و حمایت از جنبش‌های آزادیبخش و… اولویت ‏یافته است. پیشرفت ایران در حوزه‌ هسته‌ای توسط غرب کاملاً‌ مونیتور می‌شود و آنها به درستی از ابعاد آن آگاهی دارند. هنوز ‏فضا برای گفت وگو و بازگشت به شرایط عادی مهیا است. جنگ و درگیری شدید با غرب را محتمل نمی‌دانم، اما تهدید اسرائیل ‏ممکن است در شرایطی جدی شود. غرب تاکنون اسرائیل را کنترل کرده است و بعد از این هم تا مدتها از ماجراجویی در ‏خاورمیانه پرهیز خواهد کرد. به نظر می‌رسد که اسرائیل از نظر استراتژی منطقه‌ای در سه سال گذشته توانسته است با عمده ‏کردن تضاد ایران، با کشورهای خاورمیانه روابط خوبی برقرار کند و امتیازات زیادی به دست آورد. نمونه‌ این موفقیت را در ‏کنفرانس دوربان می‌توان مشاهده کرد. دیگر از نژادپرستی دولت اسرائیل در بیانیه‌ پایانی خبری نبود، بسیاری از کشورها با ‏اسرائیل همدلی و همراهی کردند و نمایندگان کشورهای حاشیه‌ خلیج فارس هم از دعوای ایران و اسرائیل خوششان می‌آید، اما ‏در حوزه‌ی اقتصاد و امنیت ساختارهای قدرت، با ایران تضاد منافع دارند. هنوز ما همچنان در دوران گذار به سوی تعیین ‏سرنوشت هستیم.‏


‎ ‎برخی از صاحبنظران معتقدند الگوی فکری آقای موسوی، برتوسعه یک وجهی تاکید دارد ونه توسعه متوازن، آیا این ‏بحث را تایید می کنید؟ این الگو تا چه اندازه می تواند به حیات خود ادامه بدهد؟‎ ‎

به اعتقاد من، تفاوت کروبی و میرحسین موسوی در حد 10 تا 20 درصد است. استراتژی‌های این دو نفر تفاوت اصولی ندارند. ‏اما در سیاست‌های اقتصادی، میرحسین موسوی گرایش به سوی حمایت از طبقات فرودست و متوسط دارد و به دنبال ‏سیاست‌های حمایتی از معلمان و کارگران و کشاورزان است و در ستاد کروبی گرایش غالب با امثال دکتر نجفی و کرباسچی ‏است. گروه دوم بر سیاست‌های اقتصادی بازار تأکید می‌کنند. تحلیل میرحسین موسوی این است که اگر به طبقات فرودست ‏بی‌توجهی شود، پوپولیسم و دیکتاتوری گسترش خواهد یافت و اصلاحات بدون همراهی این طبقات امکان موفقیت ندارد. من هم ‏بر این باورم که جناح راست با تکیه بر فقر گسترده و فساد موجود توانسته است بر بحران‌های واقعی خود سرپوش بگذارد. از ‏این منظر، تغییرات سریع در حوزه‌ خصوصی‌سازی و آزادسازی اقتصادی می‌تواند بحران ها و واکنش‌های خشونت‌آمیز را در ‏جامعه دامن بزند. برای نهال ضعیف و نحیف دمکراسی، امکان بقا در شرایط بحرانی منتفی خواهد شد. همچنان سیاست‌های ‏برنامه‌ریزی‌شده و تدریجی برای گذار از دولت متمرکز به سوی سرمایه‌داری ملی ضروری است. برای کارگرانی که هر روز ‏از کارخانه‌ها اخراج می‌شوند، برای معلمانی که قادر به تأمین قوت لایموت خود نیستند، برای کشاورزانی که چشم به آسمان ‏دوخته‌اند باید فکری کرد. در اقتصاد بحران‌زده‌ ایران در همه‌ دورانی که سیاست بازار تبلیغ شده است، حجم دولت و اقتصاد ‏دولتی بیشترین رشد را داشته، چرا چنین شده است، زیرا بخش خصوصی واقعی و سرمایه‌داری ملی هنوز برای حضور فعال و ‏اثربخش در عرصه‌ ملی توانمند نشده است. اگر هر یک کاندیداها بتوانند مدیریت و اجرای طرح های عمرانی را به بخش ‏خصوصی واقعی واگذار کنند، در آن صورت می‌توانند امیدوار باشند که اصلاحات واقعی اقتصادی آغاز شده است. بار دیگر ‏تأکید می‌کنم که تفاوت‌های استراتژیک و تعیین‌کننده و به بیان دیگر “سیاه و سفید” بین کاندیداهای اصلاح‌طلب نمی‌بینم. در ‏انتخاباتی که پیش روی ماست، نه گفتن به دروغ و ریاکاری و نه گفتن به دشمنان دمکراسی و منافع ملی مهمتر از آرزوهای ‏ماست.‏