هر روز خبرها حکایت از بالا گرفتن تهدیدات امنیتی علیه منافع ملی ایران دارد. در همین زمینه، احزاب و جریانهای سیاسی گوناگون به تناسب درک خود از مسائل سیاسی جهان و ایران سعی در بیان نظرات و دیدگاههای شان دارند. نشریات و سایت های اینترنتی اکثراً تحت تاثیر این موضوع درصدد بررسی جدی تری برآمده اند. مقامات و مسئولین ارشد امنیتی حاکمیت تهران هم با تمرکز بر دو محور اصلی، یعنی تهدیدات نظامی [حملات احتمالی موشکی اسرائیل و آمریکا در کنار نفوذ همزمان گروههای مسلح خرابکار در کشور] و اقتصادی سعی در کنترل اوضاع دارند.
در این میان به طور حتم، اهمیت دغدغه حفظ منافع ملی در بین گروههای سیاسی مدعی و مخالف حاکمیت ایران می رود تا آرام آرام به معیار مهمی برای سنجش صداقت و حقانیت آنها در ذهن مردم تبدیل شود. جامعه روشنفکران سیاسی خارج از حاکمیت ( که غالباً در خارج از کشور زندگی می کنند) با به چالش کشیدن سیاستهای حاکمیت همیشه سعی داشته اند تا حد ممکن حضورشان را در امر سیاست پرر نگ و تاثیر گذار نشان دهند.اما آنچه بیشتر به عنوان یک سوال تاریخی و حساس در پیش روی مخالفان و منتقدان حاکمیت امروز ایران قرار دارد توجیه و تشریح سود و زیان مخالفتهای یک طرفه آنها و تاثیراحتمالی اش بر منافع ملی است.
گرچه تمام گروههای سیاسی مخالف حاکمیت می کوشند تا رفتار سیاسی خود را در مخالفت با منافع حاکمیت جهت دار کنند و از هرگونه ضربه ای به منافع ملی بپرهیزند اما در شرایطی رفتار آنها موجب تضعیف منافع ملی نیزشده است؛ اما اینک دیگر نمی توان این تاثیرات را نادیده گرفت و این رویه را خوش بینانه نگریست و غیر مسئولانه آن را ادامه داد.
تفکیک منافع حکومت از منافع ملی ایران موضوعی است که در اندیشه اپوزیسیون برانداز کمتر مورد توجه قرار می گیرد؛ در واقع اندیشه تغییرحاکمیت در نزد بعضی چنان عمده شده است که اصولی چون حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و منافع ملی بعضاً نادیده گرفته می شود.
تضعیف سیاسی حاکمیت و تشریح ناکارآمدی مدیریتی آن در داخل و عرصه های بین المللی در کنار تحریمهای اقتصادی جدی جامعه جهانی اگر قرار باشد با حمله نظامی کشور ثالثی همراه شود آنگاه نمی توان فقط منافع حاکمیت تهران را مقصود و منظور تمام این خطرات تعریف کرد.
بدون شک حق زندگی در موقعیت صلح یعنی اصلی ترین حق شهروندی تمام هم وطنانمان در موضوع تحریمها و حملهء احتمالی مدعیان خارجی ضایع می شود و آنگاه نمی توان به سادگی تمام مخالفت های اپوزیسیون فعال خارج از کشور را در محدوده مخالفت با رژیم یک طرفه نگریست و توجیه کرد. حال آنکه جامعه روشنفکر سیاسی ایران که بیشترین ادعا را در تامین دموکراسی و حقوق شهروندی مردم ایران مطرح کرده است باید هوشمندانه تر به ترسیم خطوط قرمز خود در میان منافع ملی کشور و منافع حاکمیت اسلامی بپردازد.
بعد از جنگ هشت ساله، حالا دوره جدیدی از تهدیدات امنیتی، علیه ایران در حال شکل گیری است. به همین منظور برای بررسی تنوع این تهدیدات، نگارنده سعی خواهد نمود تا حد امکان از موضع گیری سیاسی، جناحی، عقیدتی و یا قومی بدور بماند و مسائل حساس امنیتی کشور را بی طرفانه به بحث بگذارد. لازم به یادآوری است که تحلیل مسائل امنیتی کشور و رفع نگرانیهایی از این دست با قضاوت و یا گرایش سیاسی خاصی به نتیجه نمی رسد. به همین دلیل می توان به طور قطع ادعا کرد که مسائل امنیتی این سرزمین گریبان هیچ حاکمیت و یا ایدئولوژی و مرام سیاسی را رها نمی کند و دردی است مشترک برای همگان.
آن دسته که چنین باوری ندارند شاید به درستی دلیل اهمیت این تمایز را نمی دانند و به همین منظور باید تشریح نمود که تحلیل مسائل امنیتی از نگاه یک کارشناس در صورتی اعتبار و معنی پیدا می کند که اسیر تمایلات جناحی، ایدئولوژیک و یا قومی و مذهبی نباشد.
تهدیدات امروز حاکم بر فضای کشور ریشه در موضوعاتی از قبیل کسری و نیاز شدید جهان به منابع انرژی، موقعیت ویژه ایران در نقشه جغرافیای سیاسی جهان و بعضی از سیاستهای قدرت طلبانه حاکمیت دارد. برای روشن شدن سیاست های حاکمیت ایران آنها را باید به دو دسته تقسیم کنیم. سیاستهای حوزه خارجی و داخلی.
حاکمیت جمهوری اسلامی ایران از فردای تصدی قدرت در تلاطم نا امنی داخلی و خارجی گرفتار آمده و همین موضوع شرایط رشد و نمو اذهان سیاسی متمایل به امنیت و نظامی گری را در اعماق قدرت بیشتر فراهم نمود. تاثیر جنگ تحمیلی در شکل گیری ساختارتفکری سیاست خارجی امروز ایران غیر قابل انکار است. برای تشریح بسیاری از سیاستهای امروز باید کمی به عقب برگردیم و شرایط پدیداری جدی ترین تهدید خارجی پیش آمده در چند سال قبل را ریشه یابی کنیم.
حمله عراق را کارشناسان امنیتی و استراتژیک به گونه ای متفاوت تر از سیاسیون بررسی می کنند. آنها معتقدند که ضعف عمومی هر کشوری اصلی ترین دلیل ظهور جنگ و تهدیدات خارجی است، متاسفانه حاکمیت انقلابی ایران بعد از کسب قدرت با اعدام عجولانه مقامات ارشد لشکری ارتش شاهنشاهی، خود به اشتباه موقعیت حمله عراق را فراهم آورد.
این واقعه در تاریخ کشور روسیه هم قابل ملاحظه است. اعدام و ترور دست جمعی فرماندهان نظامی توسط استالین و انقلابیون رادیکال شوروی باعث شکستهای پی در پی این کشور در جنگ جهانی دوم شد. مرگ بیش از بیست میلیون روس محصول نبود تفکر نظامی و تجربه اندوخته شده سالهای متمادی بود که به نا گاه در آتش انقلاب به هدر رفت.
استراتژیست ها و مولفین معتبر غربColin Gray, Eliot Cohen, John Baylis همگی جنگ تحمیل شده به ایران را جنگی “فرصت طلبانه” تعریف می کنند و ضعف عمومی در ارتش ایران را مهمترین دلیل حمله عراق می دانند. عراق در میان همسایگان ایران بیشترین انگیزه را برای تعدی به ایران داشت، اما این به این معنی نیست که دیگران چنین انگیزه ای نداشتند و در آینده نیز نخواهند داشت.
با نگاهی به تاریخ، به موضوعاتی از قبیل تدارک کودتایی بر علیه صدام در دوران زمام داری محمد رضا پهلوی و رابطه مذهبی شاه آن روز ایران با بعضی از رهبران با نفوذ شیعیان در عراق بر می خوریم. این دو اتفاق سیاسی در نگاه مشاوران و متخصصان امنیتی عراق آن روز، تحریک کننده و تلافی جویانه تعریف شده بود. انزجار شاه ایران از وابستگی نظامی عراق به شوروی سابق نیز از جمله دلایل دیگری بود تا او صدام را اصلی ترین خطر در آینده کشور و حاکمیت خود ارزیابی کند.
به همین علت در روزهای آغازین حاکمیت اسلامی، شرایط بهم ریخته کشور و خلاء قدرت نظامی ارتش موجب شد تا صدام شرایط را مناسب ببیند و ماشین جنگی اش را روانه خانه و کاشانه ما کند. جنگ ایران با عراق از نظر مطلعین امور نظامی و امنیتی، دهمین جنگ ویران کنندهء طول تاریخ بشر معرفی شده است، بدون شک برای جلوگیری از هر جنگی باچنین وسعتی در فردای ایران هر کارشناس و سیاستمدار وطن پرستی می کوشد تا قدرت نظامی و امنیتی کشور را تا حد ممکن افزایش دهد.
تلاش حاکمیت اسلامی ایران برای افزایش قدرت منطقه ای اش درست در راستای همان تلاشی است که شاه ایران انجام می داد اما این بار از مسیری متفاوت و با استراتژی هایی کاملاً در تضاد با منافع آمریکا. دقت و اهمیت محمد رضا پهلوی در خرید تجهیزات مدرن نظامی آنقدر در امنیت و حیات فردای بعد از انقلاب ایران موثر افتاد که رهبری کاریزماتیک آیت الله خمینی در تجهیز روانی کشور و جبهه ها. از طرف دیگر اشتباه محمدرضا پهلوی در طرح براندازی صدام همان قدر زیان بار بود که اعدام مردان قدرتمند ارتش شاه در فردای انقلاب.
باید توجه داشت که اولویت افزایش قدرت در منطقه، هزینه های ملی را بالا می برد و شرایط زندگی یک یا دو نسل را به سختی بسیار می کشاند؛ حتی این خیزش قدرت طلبانه مصائبی از قبیل تحریم خارجی، شورشهای سطحی و پراکنده، اعتصابات صنفی پی درپی و احیاناً درگیری نظامی مقطعی را در پی خواهد داشت و با فرض تحمل آسیب های زاده از تمامی این مصائب، همچنان نمی توان اهمیت دست یابی به استانداردهای مورد نیاز امنیت ملی را نادیده گرفت.
ثروت و موقعیت استراتژیک کشور گرچه به عنوان موضوعاتی مثبت و ارزنده در نزد عموم مردم ارزیابی می شود اما به همان اندازه نیز این توانمندی و برتری موجبات تحریک همسایگان فقیر و یا قدرتمند ایران را فراهم آورده است. خطر تهاجم و یا جنگی با مشخصات جنگ پیشین گرچه در نزد بسیاری امروز دیگر امری است نا ممکن اما با درک بهتر شرایط حساس منطقه و پیچیدگیهای امنیتی به وجود آمده قبول این نوع نظریات کمی به خوش خیالی و ساده انگاری می ماند.
سیاستهای خارجی حاکمیت ایران در فضای آزاد و دموکراتیک غرب کمتر بی طرفانه به نقد کشیده شده است. اپوزیسیون سیاسی خارج از کشور، همه سیاستها را اشتباه و ضد منافع ملی ایران میداند و اپوزیسیون داخلی هم متاثر از فشار افراطیون مذهبی داخل کشور، نمی تواند سیاستهای خارجی و استراتژی امنیتی کشور را به راحتی تعریف، تشریح و نقد کند.
حال آنکه تبیین بسیاری ازرفتارها وشعارهای سیاسی ایران در جامعه بین اللمللی اساساً منشعب است از سیاستهای یک طرفانه و تبعیض آمیز آمریکا و شرکای استراتژیک اروپایی آن. در جایی که توازن قدرت منطقه ای در خاورمیانه بارها توسط آمریکا و سیاستهای یک جانبه آن تغییر کرده است و کشورهای عربی همسایه در زیر چتر حمایتی آمریکا صاحب خطرناکترین جنگ افزارهای مدرن شده اند که تماماً ذات تهاجمی دارند و پاکستان با خوش اقبالی صاحب سلاح اتمی شده، دیگر نمی توان ایران را تنها مسئول ناامنی منطقه معرفی کرد.
بمبهای اتمی همسایه ی افراطی و غیر دموکراتیک شرقی شاید امروز به عنوان اولویت امنیتی در ذهن استراتژیست های مذهبی و ایدئولوژیک، نگرانی مهمی تلقی نشود اما در ذهن استراتژیست های ایرانی و ملی گرا در فردای ایران بسیار نگران کننده می باشد و حتماً بیشتر مورد ارزیابی قرار می گیرد. اسرائیل با چندین کلاهک اتمی فعال در تعریف استراتژیست های مذهبی و ایدئولوژیک حاکمیت به عنوان اصلی ترین تهدید مطرح شده و بیشترین توجه ساختار دکترین امنیتی حاکمیت اسلامی را به خود معطوف کرده است.
ترکیه با توجه به قدرت نظامی قابل ملاحظه اش اما باز هم با پذیرش پایگاههای نظامی آمریکا در خاک خود عملاً امنیت آسمان غربی کشورمان را دچار چالش جدی نموده است. بحرین، قطر، سعودی، عراق، افغانستان هم داستانی مشابه دارند و همگی دارای پایگاههایی نظامی فعال آمریکایی می باشند.
به طور حتم چنین سیاستهایی از طرف همسایگان امروز ایران، نمی تواند دوستانه و صلح جویانه معنی شود و نمی توان به دلیل مخالفت با حاکمیت، حق ایران را در حفظ امنیت ملی اش نادیده گرفت و هرگونه سیاستی را از طرف حاکمیت امروز ایران در تامین این نیاز حیاتی مردود دانست. هیچ کدام از این کشورهای همسایه نام برده در بالا دیگر شباهتی به گذشته ندارند و باید به عنوان تهدیدی جدی برای فردای تمامیت ارضی ایران تلقی شوند.
منابع طبیعی نفت و گاز ایران در کنار دیگر ثروتهای ملی و موقعیت استراتژیک اش در جهان وامدار تلاش هیچ حاکمیت خاصی در تاریخ ایران نیست. به همین منظورهیچ کدام نمی توانند و نباید بدون حس مسئولیت این موقعیت و شرایط حساس و ممتاز را نادیده بگیرند و چالشهای امنیتی کلان پیش روی کشور را هم سنگ با سیاستهای مورد ادعای خود بدانند و با تسامح، تساهل و تعارفات رایج در سیاست به ارزیابی آن بپردازند.
منافع اعتقادی و ایدئولوژیک هر نظام سیاسی در پرتو تثبیت منافع ملی و عمومی ایران محقق می شود و هرگز نمی توان یک طرفه منافع ملی را خرج منافع سیاسی حاکمیتها کرد. مدیریت غلط و درک اشتباه حاکمیتها می تواند منافع ملی را به خطر بی اندازد و بعضاً به نابودی بکشاند اما این سرنوشت حتماً با مرگ و زوال آن حاکمیت همراه است.
ایران با حاکمان مذهبی و ایدئولوژیک امروز و یا حاکمان غیر مذهبی و دموکراتیک فردایش همچنان از تهدیدات مشابهی آزرده خواهد شد. نوع حاکمیتها و سیاستهای مورد حمایت آنها می تواند نوع و شدت تهدیدات را کنترل و مدیریت کند ولی هرگز باعث رفع دائم آنها نمی شود.
به طور مثال حاکمیت امروز تهران به دلایل ایدئولوژیک در تعریف تهدیدات امنیتی خود، اسرائیل را به عنوان اصلی ترین خطر معرفی می کند اما حاکمیت دموکرات و سکولار فردا، حاکمان پاکستان افراطی و صاحب بمب اتمی را تهدید قلمداد خواهد کرد.
افغانستان کشوری با شباهتهای فرهنگی بسیار با ایران، گرچه از لحاظ نظامی در منطقه وزنه ای محسوب نمی شود اما در ساختار امنیتی ایران باید به عنوان یک خطر جدی با آن برخورد شود. انتقال بخش عمده مواد مخدر تولیدی جهان از داخل خاک ایران موجب تهدید به انهدام بیش از پنج میلیون خانواده ایرانی می شود. هزینه مبارزه با مواد مخدر ورودی از افغانستان و تحمل زیان روانی و مالی بیش از سه ملیون معتاد امروز کشور همگی خطری است به جدی بودن دیگر تهدیدات مهم که نه در این حاکمیت و نه در حاکمیت سابق درمان نشد.
تهدیدات قومی بخش دیگری است که باید آنها را واقع بینانه تر نگریست. تمایل جدی برخی گروههای سیاسی مخالف رادیکال برای مشارکت بیشتر در زمینه براندازی رژیم موجب بالا بردن حساسیت مطالبه حقوق قومی شده است که متاسفانه در شرایط ظهور تهدید خارجی نمی توان همچنان معصومانه آن را بررسی کرد. تجهیز بعضی از گروههای رادیکال در حاشیه مرزی کشور اگر به عنوان یک راهکار تلافی جویانه از طرف مخالفان رژیم، همچنان جدی پیگیری شود حتماً در آینده نزدیک زمینه فجایع انسانی و مهاجرتهای گروهی بسیاری را در پیش خواهد داشت.
خلاصه آنکه مجموعه رفتار منتقدین در شرایطی که تهدید خارجی کشور را در بر گرفته است هر چه که باشد نمی بایست بر علیه مصالح ملی و بلند مدت کشور باشد.در مواجهه بین المللی امروز نمی توان قدرتمند شدن دیگران را به سادگی مشاهده نمود و منتظر فشار، تبعیض و ظلم فردای آنها نبود.
موضوع دیگری که مخالفان نتوانسته اند به آن پاسخ دهند در خصوص حضور نظامی آمریکا در دور تا دور کشور است، اگر این حضور حتی به منظور حملهء نظامی به ایران هم نباشد باز از نگاه امنیتی قابل دفاع و توجیه نیست و اگر برای براندازی حاکمیت ایران و حملهء نهایی زمینه سازی می شود پس دیگر نمی توان مخالفتها و خشونت حاکمیت ایران را بر علیه آمریکا و منافع آن در منطقه، به راحتی و یک طرفه به باد انتقاد گرفت.
حاکمیتها برای حفظ قدرت خود صاحب حقوقی هستند و عملاً با هر تهدید نظامی از خارج، مسند قدرت را رها نمی کنند و اگرچنین کنند ابتدا از طرف مردم خود محکوم به ترسو بودن و بی لیاقتی می شوند، گرچه تغییر حاکمیت نیز حق مسلم مردم می باشد ونمی توان ملتها را از این حق محروم دانست اما مطالبه این حق با کمک نیروی خارجی و دخالت نظامی دیگران موضوعی نیست که بتوان به سادگی رای به مشروعیت آن داد.
حاکمان امروز ایران خود از همین حق یک بار برخوردار بوده اند و در صورت تایید بی لیاقتی حاکمیت خود در اداره امور کشور دیر یا زود با رای و یا زور خود مردم محکوم به تغییر خواهند بود.اما آنجا که حضور خارجی برای تحقق این امر پر رنگ می شود دیگر هیچ حاکمیت سیاسی در جهان بشری آن را بر نمی تابد.
آن دسته که تامین منافع ملی کشور را فقط با تغییر حاکمیت سیاسی امروز ممکن می دانند هرگز نمی توانند در پناه تعرض نظامی به کشور، منافع مورد حمایتشان را تضمین کنند. طلب کمک از نیروی خارجی برای به قدرت رسیدن به واقع دیگر مجالی برای توجیه حقانیت مردم در تعویض حاکمیتها باقی نمی گذارد. آنان باید بپذیرند که تغییر نظامهای سیاسی به کمک دول قدرتمند خارجی رابطه مستقیم با نفع استقلال ملی دارد و می تواند در فرهنگ سیاسی فردای ایران نیز تبدیل به یک نیاز مخرب شود.