در زمان انتخاب کردان به عنوان وزیر کشور در میان اطرافیان احمدی نژاد شاهد تشکیل دو حلقۀ قدرت بودیم. یکی با حضور کردان، مشائی و رحیمی شکل گرفته بود و دیگری به همت صفار هرندی و داود احمدی نژاد سر و سامان یافته بود. حتی در آن زمان شایع شد نامه ای که علیه کردان در مجلس توزیع شد، به وسیلۀ برادر رئیس جمهور تهیه شده بود تا مانع از کسب رأی اعتماد برای کردان در مجلس شود. این ماجرا تا به آن حد شدت یافت که در نهایت نزدیک ترین فامیل رئیس دولت ازمسئولیت بازرسی دفتر ریاست جمهوری برکنار شد. در مقابل رحیمی به کمک کردان آمد تا مانع از استیضاح زود هنگام او شود. اما این تلاش ها به جایی ختم نشد و کردان به رغم “تمام قد ایستادن رئیس جمهور” در دفاع ازاو از سوی مجلس برکنار شد. این عزل و نصب ها نتوانست صدمه ای به میزان نفوذ این “سه یار غیر دبستانی” بزند. یعنی بلافاصله کردان به سمت مشاور مسئول قوه مجریه انتخاب شد. در نقل و انتقالات دولت نهم به دهم مدت کوتاهی مشائی به جای داودی نشست. این جایگزینی هزینۀ زیادی برای احمدی نژاد به همراه داشت. اما وقتی ناچار شد او را برکنار کند، به جایی کمتر از پست ریاست دفترش رضایت نداد. امروز هم شاهد هستیم که رحیمی را به معاون اولی خود بر می گزیند.
همۀ این افرادی که از آنها نام بردیم به، نحوی از انحا، در میان مردم و مسئولین کشور در مظان اتهام هستند. فارغ از درستی و نادرستی این اتهامات، گزینش این افراد برای پست های کلیدی، نظیر معاون اولی ریاست جمهوری، می تواند محل مخاطره باشد. این موضوع قطعا از دید احمدی نژاد پنهان نیست. پس چرا این خطرات را به جان می خرد؟ این سودای پر خرج، چه عایدی برای فرد دوم کشور خواهد داشت؟ آیا چاره ای دیگر برای ایشان باقی نمانده است؟
از یک سو با توجه به خلقیات احمدی نژاد می توان پذیرفت که این انتخاب ها از سر اراده گرایی ایشان صورت گرفته است. ایشان خود را داناترین، عاقل ترین و مسلط ترین فرد حاضر در عرصۀ قدرت می داند. او در مناظره با کروبی ادعا کرد که کارشناس ارشد همۀ امور است. بر اساس همین طرز تلقی ایشان از خودشان، بدیهی است که به تصمیم هایی که می گیرد بیش از حد اهمیت بدهد. هم چنین افرادی را در پیرامون خود ببیند که بیشترین تملق و مجیز را در حقش روا داشته باشند. بنابر این کافی است تا کسی او را به پیامبر اسلام تشبیه کند، تا بتواند به بالاترین مقام ها برسد. او تشنۀ تعریف و تمجید است. فرقی هم نمی کند که رئیس جمهور کومور این کار را بکند، که شایع است در حوزه علمیه قم تحصیل کرده، یا یک کمونیست دو آتشه که از دل انقلاب نیکاراگوئه بیرون آمده باشد. او حاضر است تا تمامی منافع ملت و دولت را فدای این چاپلوسی ها بکند. کما اینکه در سفرهای استانی، خزانه کشور را نابود کرد تا صف بلندتری از مستقبلین را برا ی خود تشکیل دهد.
اما این همه و اصل ماجرا نیست. چندین دلیل دیگر موجب آن می شود که جمعی خطاکار در اطراف احمدی نژاد گردآیند. اولین دلیل آن شکل سامان یافتن این دولت است. دولتی که در هر دو دوره به مدد هزاران تقلب و دست کاری به قدرت رسیده چاره ای جز جمع آوری مشتی خطاکار به دور خود ندارد. بالاخره باید بین ظرف و مظروف هم آهنگی وجود داشته باشد. مگر می شود از تعدادی انسان طیب و طاهر انتظار داشت که به هر لطایف الحیلی به مقام و موقعیت برسند. درست است که عالم سیاست است و از قدیم هم گفته اند سیاست پدر و مادر ندارد، اما همین امر هم حد وحصری دارد. به عنوان مثال اخلاق سیاسی خاتمی را با بی اخلاقی های سیاسی احمدی نژاد مقایسه کنید. تفاوت این دو تفاوت میان ماه من تا ماه گردون است.
این بد اخلاقی های سیاسی که به وفور از جانب رئیس دولت نهم و دهم شاهد بودیم، توانست به عنوان یک دستورالعمل در پیشانی عملکردهای وی و کابینه اش قرار بگیرد. رئیس جمهوری، که به وفور گندم نموده و جو فروخته، به سان حاکمی است که از باغ رعیت به کرات سیبی به غنیمت برده است. پس باید سپاهیانش باغ هایی به ویرانی بکشند که کشیده اند. او بارها مدعی مبارزه با فساد در میان دولت مردان کشور شد ولی کسی دوباره ردای ریاست را بر تنش دوخت که سال هاست تشت رسواییش، بر سر معاملات نفتی غیرقانونی، از بام افتاده است. او که بارها مسئولین قبلی کشور را با چوب تکفیر رانت خواری رانده بود، در یکی از بزرگترین رانت خواری های کشور، به کمک دلارهای نفتی، که باید صرف آبادانی کشور می شد، هزینه های انتخاب مجدد خود را فراهم کرد. از این ثروت بادآورده بهره جست تا هم رأی بخرد و هم هر جا که لازم شد چماقدار و چاقوکش استخدام کند تا دو روزی بیشتر بر کرسی ریاست تکیه بزند. حالا چگونه باید انتظار داشت در کنار چنین فردی، به غیر از رحیمی و رفقایش، کس دیگری بنشیند؟ کند هم جنس با هم جنس پرواز.
اما مشکل اساسی تر از این حرف هاست. از روز شکل گیری این نظام آیا سالی را سراغ دارید که پرونده ای، دادگاهی و یا جنجالی بر سر یک رسوایی مالی و یا اخلاقی بر پا نشده باشد؟ آیا سراغ دارید که مسئولی از مسئولین کشور به درستی و یا برای بازی های سیاسی متهم به فساد نشده باشد؟ آیا دشوار است تا باور کنیم که قبح فساد در جامعه و برخی از مسئولین از بین رفته است؟ به راستی چرا چنین است؟ پاسخ به این سؤال را باید در هزارتوی این نظام جستجو کرد. تشکیلاتی که از روز اول پایه های چندین نهاد اقتصادی غیر پاسخ گو به افکار عمومی را تشکیل داد، باید کادرهایی چنین متقلب پرورش دهد. در حکومتی که امکان هر گونه نظارتی را از سوی نهادهای مستقل از بین برده، قلم ها را شکسته و احزاب رقیب را به تعطیلی کشانده، چگونه می توان انتظار داشت عیسی مسیح در کنار دجالان قرار بگیرد. در واقع امر در این دولت، وجود کسانی چون رحیمی و کردان قاعدۀ بازی است. هم چنان که می بینیم کسانی که به همین دستگاه سال ها خدمت کرده اند ولی شائبه تردامنی به آنها وصله نمی شود در کنج ناکجا آبادها به مفتش و گزمه پاسخ می دهند. به معنای دقیق تر تربیت افرادی ناسره، بخشی از سرشت این حکومت است. هر چه عمر این شیوه حکومت داری طولانی تر می شود، کسانی که بیشتر ناخالصی دارند بالاتر می نشینند. حتما فراموش نکرده ایم آن مسئول دانشگاهی را که آن افتضاح را بالا آورد و در پست و مقام مهم تری قرار گرفت.
وجود افراد نابکار و حکومت داری به شیوۀ نظامیان حاکم بر کشور لازم و ملزوم یکدیگر هستند. به یاد داریم که چگونه خطاهای رحیمی در زمان حکمرانیش بر کردستان، به وقت رقابت خاتمی و ناطق، به هیچ انگاشته شد. تقلبی که اگر در هر جای دیگر دنیا، با کمترین ادعای دمکراسی، اتفاق می افتاد، حتما شخص خاطی برای مدتی از مناسب حکومتی عزل می شد. اما این بار نه تنها رحیمی دستش از دولت کوتاه نشد، بلکه در جایی دیگر بر سر این خوان نعمت گسترده جا خوش کرد. امروز هم معاون رفیق گرمابه و گلستانش می شود و پاداش یک عمر تقلب را دریافت می کند. در این مورد اشکال از آن جا بوجود می آید که نظر مسئولین اصلی نظام با مردم این همانی ندارد. در نتیجه حکومت برای بقای خود نیاز به عملۀ جور دارد تا در مقابل مردم بایستند. اما در مقابل، این عسسان هم از این موهبت برخوردارند که در پناه اربابان قدرت باشند. اما بسیار دیده ایم که این پاسبانان شب، در تاریک ترین شب زندگی خود، به دست خونریزی دیگر برای ادامۀ حضور قدرتمندان قربانی می شوند.