چراغ های هواپیما خاموش می شود. خاطره فرود در تهران با حجاب کردن دخترها بار دیگر زنده می شود. دخترها کمی قبل از فرود، روسری های گلدار با لوگوی مزون های پاریسی را روی سر می گذرند. در سفر از تورینو به تهران به دنبال زندگی جوانان در این کشور ممنوعه هستیم.
در پایتخت این کشور، همانند شیراز و اصفهان، یکی از خصوصیات مثبت ایرانیان همواره زبانزد است: مهمان نوازی ملتی چند مذهبی با ریشه های هند و اروپایی، والبته غیرعرب؛ ملتی که خواستار گشایش مجدد با جهان است.
در رستوران گیلک، دانشجویی برای ما از داستان روزمره زندگی می گوید: “شما باید در ملاء عام بخشی از سر خود را بپوشانید، نباید یکدیگر را ببوسید، الکل ممنوع است، نمی توانید با دخترها به مهمانی بروید، دیسکویی وجود ندارد. تنها قانونی که مرا آزار نمی دهد این است که زنان و مردان در وسایط نقلیه عمومی جدا از یکدیگر می نشینند. و بدین ترتیب از مالش و مسایل دیگر در امان می مانند.”
پانته آ، دختر دیگری، به دوگانگی موجود در این شرایط اشاره می کند. او می گوید: “در خانه، حجاب بر سر نداریم، ولی بازیگران در فیلم ها باید حجاب داشته باشند، حتی زمانی که داخل خانه هستند. اکنون باید ظواهر امر را برای حفظ جمهوری اسلامی رعایت کرد. تنها خانواده های اصولگرا هستند که به جوانان شان آزادی عمل نمی دهند.” او با اشاره به عدم مدارای حکومت علیه این دوگانگی می گوید: “انقلاب فقط زنان را مجبور کرد تا سر خود را بپوشانند، ولی از پوشیدن شلوارهای تنگ یا پوشاندن پایین تنه جلوگیری نکرد.”
نظارت بر مردم ازسوی پلیس منکراتی، به عنوان شاخه مسلح حکومت دین سالاری که بر ایران حکم می راند، یک عملکرد عمومی پیدا کرده. درواقع، کنترل ها کاهش یافته و اکنون مشکل واقعی این است که از بن بست معلق میان یک کشور پیشرفته و اقلیت تندرو خارج شد. ازیک طرف، جوانان شمال شهر که به صورت پنهانی پارتی برگزار می کنند، برای فرار از یک گذشته نه چندان دور، فراموش می کنند که از کجا آمده اند و به سبک و سیاق غربی روی می آورند که در اکثر موارد به افراط ختم می شود. ازسوی دیگر، جوانان متدینی که به دنبال تزکیه نفس هستند نیز گاهی مبالغه می کنند و از ظرافت پارسی قبل از دوره اسلامی غافل می مانند. خلاصه در هر دو مورد می بینیم که اجزایی از تاریخ باستان که به یک ملت معنی و مفهوم می بخشند، به دور انداخته می شوند.
برای حفظ این اجزا، رییس جمهور جدید، روحانی، که در نظر برخی، میانه رو، و در نظر برخی دیگر، چهره قابل نمایش رهبر معظم انقلاب است، آزمایش سختی را پیش رو دارد. جوانی به نام محسن که در موزه سینما در شمال تهران کار می کند می گوید: “حداقل او باعث می شود تا وجهه از دست رفته در دوران احمدی نژاد را به دست آوریم. شما برلوسکونی را دارید و ما هم صدها نفر را داریم که حکومت و درآمد حاصل از فروش نفت و پرداخت های مذهبی [خمس، زکات، نذر،…] را در دست دارند و در درون خودشان دارای چنددستگی های عمیقی هستند.”
کمی آن طرف تر کوهستان قرار دارد، که مرکزیت آن نسبت به تورینو بسیار بیشتر است و پیست های اسکی آغاز می شوند. جنوب تهران گویی تمام نمی شود؛ شلوغ و آلوده به مانند ابرشهرهای چینی. شکوفه می گوید: “شمال و جنوب به مانند دو شهر هستند که زبان و روش زندگی یکدیگر را نمی فهمند. شهروندان شمال شهر به زبان انگلیسی صحبت می کنند و ازطریق اینترنت و ماهواره به اطلاعات بین المللی دسترسی دارند. در جنوب شهر طبقات اجتماعی محروم زندگی می کنند که اکثراً مبلغان سیاسی-مذهبی حکومت اند. در بازار که چندان هم در جنوب شهر قرار ندارد، فقط باید با والدینم بروم.”
در جنوب شهر مردم اکثراً محصولات داخلی را می خرند. برعکس در شمال شهر مراکز تجاری وجود دارد. به هرحال غرب نیز به آن دامن می زند. تمایل برای داشتن فن آوری های جدید، به ویژه زمانی که تحریم هایی اعمال می شود، باعث شده تا رنگ و لعاب وارد زندگی شود. البسه، حوله، شرت، و جوراب های رنگین و مارک دار. لباس های خوش رنگ برای کودکان؛ برخلاف لباس های تیره برای بزرگسالان؛ گویی که امید از آنها رخت بربسته است.
منبع: لا استامپا، ۳ فوریه /فرانچسکو ریگاتلی