مریم سعادت متولد سال 1337 در تهران لیسانس رشته تئاتر عروسکی از دانشکده هنرهای دراماتیک شروع فعالیتش در نمایش های عروسی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان بوده است. همه چیز را از آرایشگاه زیبا با بازی در نقش عروس کم حرف و خجالتی آغاز کرد بازی اش زیاد به چشم نیامد اما مریم سعادت بازیگری را تجربه کرد و با بازی در سریال زی زی گولو استعدادش را به رخ همگان کشید از آن پس دیگر بازیگری را رها نکرد و تا به امروز پای ثابت مجموعه های تلویزیون بوده است.
گفت و گو با مریم سعادت
چه کسی جوابگو است؟
خیلی از هم سن و سال های شما معتقدند که جوان های امروز آن آداب و احترام به بزرگ تر را زیاد مراعات نمی کنند و همین امر باعث فاصله ای است که امروز بین این دو نسل مشاهده می کنیم، با توجه به اینکه شما در کارهایتان با جوان ها زیاد در ارتباط هستید آیا تا به حال جوان های تئاتری ناراحتتان کرده اند؟
راستش تا به حال این اتفاق برای من نیفتاده که جوان های تئاتری بی احترامی به من کرده باشند و من فکر می کنم احتمال اینکه این اتفاق در سینما بیفتد بیشتر است تا در تئاتر، و آن هم به خاطر این است که اکثر جوان های امروز سینما این کار را خودشان انتخاب نکردند و برایش زحمتی نکشیده اند، درس این کار نخوانده اند و به قول معروف با هیچ و پوچش نساختند. البته نمی خواهم توهینی به آنها کرده باشم، اما سینما شرایط خاص خودش را دارد و آدم هایی می آیند و تحت شرایطی ناگهان معروف می شوند و این آدم احتمالا آن پشتوانه هنری را ندارد و فقط به انسانیت خودشان بر می گردد که رعایت احترام به بزرگ تر را بکند یا نه. ولی به نظر من اتفاقا جوان های تئاتری دارای اخلاق هنری هستند و آن را رعایت می کنند و من خدا را شکر تا به حال کار ناپسندی از آنها ندیدم.
در رابطه با انتقال تجربیات قدیمی تر ها به جوانها، امروز به بهانه همان مسئله اخلاق که صحبت شد، این اتفاق را کمتر شاهدش هستیم، نظرتان در این رابطه چیست؟
ببینید ما وظیفه داریم آنچه را که بلدیم به جوانها انتقال بدهیم، همانطور که به ما هم کسان دیگری انتقال داده اند. ما که از توی شکم مادرمان بازیگر بیرون نیامدیم، یک کسی به ما موقعیت داده، یک کسی به ما فرصت داده، به ما تجربه هایش را داده، زحمت کشیده تا من شدم مریم سعادت. بنابراین امروز وظیفه من است تا جائیکه می توانم و امکانات دارم به جوانها هر آنچه آموخته ام و تجربه کرده ام را انتقال بدهم.
خیلی ها بعد از اینکه تقریبا به اندازه شما تجربه می کنند و حرفه ای می شوند، کم کم به سراغ کارگردانی های حرفه ای سینما و تئاتر می روند و تستی هم در آن زمینه خودشان را می زنند. شما قصد تجربه کردن این کار را ندارید؟
راستش من در تلویزیون این کار را کردم و معتقدم زمانی آدم باید این کار را بکند که حرفی برای گفتن داشته باشد. البته منظورم این نیست که من حرفی داشتم یا دارم، بلکه من در شرایطی قرار گرفتم که مجبور شدم حرفی برای گفتن داشته باشم. و خوشبختانه نتیجه کارم نیز یک کار متوسط روبه بالا شد. راستش برای من اینطور است که شاید قصد این کار را داشته باشم ولی الان اصلا نمی توانم بگویم که فکرش را دارم یا قصدش را دارم یا مثلا یک یا دو سال دیگر انجام می دهم، فعلا هیچ برنامه خاصی ندارم ولی چرا شاید یک روز که قابل تعیین نیست این کار را کردم.
اگر در شرایطی قرار بگیرید که همزمان از طرف دکتر رفیعی و از طرف بابک محمدی پیشنهادی بگیرید و این آزادی عمل را هم داشته باشید تا به هر کدام بگوئید که نمی توانید در کارش شرکت کنید، در این شرایط مریم سعادت آیا تصمیمی از پیش تعیین شده دارد و یا نه آن زمان و بسته به حس و حال آن زمانش تصمیم می گیرد؟
من حتما همان لحظه مشخص می کنم که کدام کار را انتخاب می کنم ولی اجازه بدهید یک چیزی را در مورد کار این دو نفر بگویم. در کار دکتر رفیعی من توانستم حرفم را در راستای تخصص اصلی ام که عروسک گردانی یا بازی دهنده عروسک است را فرموله کنم، وقتی با دکتر رفیعی کار کردم تازه فهمیدم که من منظورم از چیزی که دنبالش هستم چیه و چه شکلی این حرف را منتقل کنم. این برای من یک کلاس درس عجیب و غریبی بود و همچنان هم این شوق را دارم که انشاا… دکتر رفیعی تئاتر کار کند و من بتوانم در کنارش باشم. اما در رابطه کار با بابک محمدی به این دلیل است که نوع کار ایشان و نو بودن و به واقعیت زندگی نزدیک بودنش، به من در بازی هایم در سینما و تلویزیون بسیار کمک می کند. در واقع کار با این دو نفر همیشه برای من چیزی داشته که بیاموزم و حتی بعدا نیز به دردم بخورد.
در جامعه فعلی تئاتری ما امثال دکتر رفیعی هستند که متاسفانه بنا به دلائل مختلف از تئاتر فاصله گرفته اند و عملا روی صحنه های تئاتر این روزها افراد قوی و با تجربه و حرفه ای کمتر می بینیم، به نظر شما استفاده نکردن از این افراد و تجربه هایشان چه ضرری می تواند برای کلیت هنر تئاتر و مخصوصا جوانان این رشته داشته باشد؟
الان شرایط تئاتر ما خنده دار است وقتی با جوان ها صحبت می کنیم می گویند خدا کند کار دیگری پیدا بشود که با این بدبختی و سختی نخواهیم پولی در بیاوریم تا زندگی مان بچرخد، با متوسط الحالش صحبت می کنیم همین و با کسانیکه مویی در این کار سفید کردند و حرفه ای هستند هم می گویند بمیریم دیگر تئاتر کار نمی کنیم. واقعا چرا باید شرایط طوری باشد که همه اهالی تئاتر بنالند.شما این برای رسیدن به ریشه این مسایل از تئاتری ها نپرسید بلکه از کسانی که سال ها با مدیریت های غلط وضع این هنر را به این روز انداخته اند، به سراغ آنها باید بروید و از آنها باید بپرسید. من هیچوقت یادم نمی رود که در کار حرفه ای ها من در یک دخمه لباس می پوشیدم، یک اتاق کوچک به ما داده بودند که باور کنید اتاق یک کارگر ساختمانی از اتاق ما بهتر و بزرگتر بود. ببینید در آن کار رضا کیانیان به عنوان بهترین بازیگر سینما و تئاتر و تلویزیون، احمد ساعتچیان به عنوان کسی که سال ها در تئاتر زحمت کشیده و من به عنوان کوچک ترین اینها در اصلی ترین تئاتر این مملکت باور کنید خجالت آور بود که در یک دخمه آماده می شدیم و به روی صحنه می رفتیم. یادم می آید که یک شب روی سن دعوا شد چون ما گفته بودیم به تعداد ظرفیت سالن، شبی 140 نفر به سالن راه بدهند آنوقت 150 تا 160 تا کارت و بلیط داخل بودند کلی آدم هم با بلیط خریداری شده بیرون سالن بودند و می خواستند بیایند تو و حقشان هم بود. خوب یکی نیست جواب این مسائل ابتدائی را بدهد، تا بعد اهالی تئاتر جواب سوالهای دیگر آنها را بدهند. بعد از این همه زحمت و کار، کی به دکتر رفیعی و آقای سمندریان و امثالهم گفت دست شما درد نکند، و آیا واقعا آنطور که شایسته ایشان بوده تا به حال از اینها قدردانی شده. برای چی بیایند کار کنند؟! برای اینکه بعدا توهین بشنوند. و جالب است که هر سری جدیدی که می آیند، می گویند می خواهیم چنین و چنان کنیم و به سری قبل انتقاد می کنند ولی من نمی دانم چرا هیچ جوری نمی شه و خواهش می کنم که شما هم اینها را بنویسید.
خانم سعادت ذهنیت مخاطب عام نسبت به نوع بازیگری شما، اینگونه است که شما را به نوعی بازیگر کارهای طنز می دانند، بطور مثال در “ماهی ها عاشق می شوند” با اینکه فیلم کاملا روندی جدی داشت اما بازهم بار طنز آن به نوعی روی دوش شما و خانم طهماسبی بود و البته در کارهای دیگر نیز چنین حالتی بسیار اتفاق افتاده است. این پر رنگی بار طنز آیا انتخاب قلبی خودتان هم هست؟
خوب می دانید هر کارگردانی فرق می کند. مثلا در فیلم یک بوسه کوچولو آقای فرمان آرا اصلا از من نخواستند که طنز بازی کنم ولی موقعیت نقش طوری بود که زن با یک پرنده مرده می آمد توی خانه همسایه و از او می خواست که نگذارد تا او با پرنده تنها بماند که همسایه فکر می کرد او هدف دیگری دارد که بعد گفت پس بگذار پرنده اینجا بماند و…، ببینید در آنجا آنقدر همه چیز جدی بود که در آن لحظه یک موقعیت طنزی ایجاد شده بود. من اصلا طنز بازی نکردم، به هیچ عنوان، و فقط این موقعیت طنز بود که اگر هر بازیگر دیگر نیز بازی می کرد بیننده همانقدر لبخند می زد ولی چون من بازی کردم همه گفتند این بازیگر طنز است که این نقش را به او داده اند. اما در مورد دکتر رفیعی باید عرض کنم که اصولا همیشه در کارهایشان یک نوع خشونت یا ضرباهنگ و انرژی عجیبی وجود دارد، حالا چه در تئاتر یا فیلمش یک حالی وجود دارد که نمی تواند مفرح باشد، یک حالی است که همیشه یک نوع تنش با آن همراه است و همیشه معتقد است که در کنار اینها باید یک بالن اکسیژنی هم وجود داشته باشد که به بیننده تعادل بدهد و شاید از من همیشه در کارهایش به عنوان آن تعادل استفاده می کند.
در بین بازیگران زن و یا همکاران خانمتان، اصولا فردی وجود دارد که شما به نوعی همیشه کارهایش را دنبال کنید؟
من به عنوان اینکه همیشه بازی اش را دنبال بکنم تا چیزی برای بازی خودم بگیرم، نه وجود ندارد. ولی به عنوان کسی که جرات دارد و شهامت دارد تا بازی هایی را بکند که به عنوان زن تا به حال در جامعه نمایشی ایران کمتر به طرفش می روند، خانم گوهر خیر اندیش است که بازی اش بسیار با قدرت و با جرات است و من دیدم که همیشه سعی می کند تا در نقشی که دارد بازی می کند جنسی را پیدا بکند که همه جامعه آن را دیدن و می شناسند و هیچ زیبایی و ظرافتی هم ندارد. ولی در کنارش با وجود این نقشها می بینیم که هم دوستش دارند و به نظر من این هم شهامت و هم هنر را با هم می خواهد.
اگر در شرایطی پیشنهاد کاری به شما بشود که متن و محتوای آن با حداقل های تفکری و حسی شما جور در نیاید و به طور مثال کاری باشد که حتی شاید هم جنسان شما را نیز تحقیر کند، و با توجه به اینکه خیلی از بازیگران معتقدند که ما فقط بازی می کینم و کاری به هدف متن و این چیزها نداریم، می خواهم برایمان باز کنید که چگونه می شود که مریم سعادت کاری را می پذیرد و یا رد می کند؟
ببینید من اصولا به آن شکل یا از آنهایی که بگویم که آی کار باید حتما چنین و چنان باشد و اهداف بزرگی را پیگیری کند و ارزش گذاری های زنانه اش پر رنگ باشد و… نیستم. خیلی از کارها هست که مثلا می خواهند از زنان دفاع کنند و کلی شعار دنبالشان هست ولی می بینی که اثر عکس می گذارد. به نظر من نکته مهم در اینجا آن آدمهایی هستند که من با آنها همکاری می کنم و این خیلی تاثیر گذار و سازنده است. ببینید یک پیشنهادی به من می شود من متن را می خوانم یا به دلم می نشیند و یا نه به دلم نمی نشیند، حتی شاید متنی هم خوب باشد اما من بدون دلیل منطقی و خیلی شاید بچه گانه قضاوت می کنم و چون به دلم ننشسته کار را نمی پذیرم. که البته لعدها متوجه می شوم که علتش چه بوده. ببینید من اصولا هیچ برنامه و تفکر خاص از قبل تعیین شده ای برای انتخاب کارهایم ندارم، همه انتخابهایم تا به امروز بر اساس این بوده که آیا کار به دلم نشسته یا نه.